اهالی فرهنگ و هنر از روزها و شب‌هایی می‌گویند که حال و احوالشان عاشورایی شد

محرم امسال محرم عبرت است؛ عبرت از خطا‌ها و سهل‌انگاری‌ها. امسال همه ما در مواجهه با امام حسین(ع) سرافرازانه به او قول می‌دهیم که از اسلام و ایران تا پای جان دفاع کنیم و مصداقی شویم برای خروش جاودانه سالار شهیدان که فرمود: هیهات مناالذله.

  • ۱۴۰۴-۰۴-۱۴ - ۰۹:۳۸
  • 00
اهالی فرهنگ و هنر از روزها و شب‌هایی می‌گویند که حال و احوالشان عاشورایی شد

ایران حسین(ع) تا ابد پیروز است

ایران حسین(ع) تا ابد پیروز است
کیانا تصدیق مقدمکیانا تصدیق مقدمخبرنگار

همین چند وقت قبل بود، برای یکی از پرونده‌های روزنامه به محل کار یک نقاش سن و سال‌دار رفتیم. کسی که دلِ بومش را سال‌هاست به شهادت و جنگ سپرده.

پیرمرد کهنه‌سربازی ا‌ست برای خودش. از انگشت شستش تنها استخوانی مانده، آنقدر که قلممو را بالا و پایین کرده. نه چشمش دیگر توان دیدن دارد و نه گوشش درست می‌شنود. خودش را در غرق در تابلو‌ها کرده.

در میانه انبوه تابلو‌های ناقص و کامل، یک تابلو در گوشه‌ای جا خوش کرده بود. زمینه‌ تابلو نقصی نداشت اما خود سوژه دست‌نخورده مانده بود. رنگ و روی تابلو داد می‌زد که چند سالی می‌شود همان گوشه گیر افتاده.

زمینه یک بیابان بود. جای سوژه اصلی سفید و خالی مانده ولی سر اسب را می‌شد تشخیص داد. کلاه‌خود را هم. از پیرمرد نقاش (که می‌دانم راضی نیست اسمش را بگویم) پرسیدیم: «استاد تابلوی عاشوراست؟» هیچ نگفت. دوباره پرسیدیم: «تابلوی امام حسین است.» خیره شد به جای خالی اسب و سوارش. حرف را عوض کرد. نمی‌دانیم حکمت آن حرف نزدن و نقاشی روی زمین مانده چه بود؟ شاید نقاش منتظر است خود حسین(ع) را ببیند و بعد آن را بِکِشد.

همه آن‌هایی که حتی یک بار هم از جلوی درِ مجلس عزای حسین(ع) گذشته‌اند، پیوندی با او داشته‌اند و اتصالشان با دستگاه کربلا برقرار شده.

شما کجا به دستگاه حسین متصل شدید؟ با یک کتیبه؟ با یک روضه؟ یا حتی نوشته؟ بعضی وقت‌ها آدم‌ها مثل همان نقاش پیرمرد ما یک داستان ناقص با حسین(ع) دارند. برخی منتظرند داستانی آغاز شود. بعضی از آدم‌ها همه 10 شب را به هیئت می‌آیند تا صدایی از حسین(ع) بشنوند. تا اشکی بیاید و دلی را بشوید.

قصه آدم‌ها و حسین(ع) قدمتش یک‌سال و دو سال نیست. هیچ‌وقت هم کهنه نمی‌شود. کربلا هر روز داستانی تازه را خلق می‌کند و هرکس یک قابش را مالک می‌شود. قاعده همین است.

تو با یک قصه به این اقیانوس پیوند می‌خوری و هرقدر که بیشتر دقت می‌کنی صفحات این کتاب پیدا می‌شود. فرقی نمی‌کند مکانش کجا باشد، در یک بیمارستان، یک هیئت روستایی کاهگلی، یک روضه یا حتی یک تابلوی نقاشی. فرقی نمی‌کند زمانش کی باشد، 1400 سال قبل، اکنون یا 1400 سال بعد.

تو را متناسب با احوالاتت به این طریق در جای درست پیوند می‌دهند. در این پرونده «فرهیختگان» رفتیم به سراغ روایت آدم‌ها و حسین(ع). بعضی از بچگی‌هایشان گفتند، بعضی‌ها از روضه‌ها گفتند. خیلی‌ها به بهانه حسین(ع) از خاطرات قدیم گفتند و برای یک‌سری گفتن از حسین(ع)، صحبت از گره‌ای قدیمی ا‌ست که باز نشده. از حسین(ع) گفتن قند چای روضه است که دهان آدم را شیرین می‌کند، اشک روضه است که دل را روشن می‌کند.
در این دو صفحه از خط اتصال اهالی فرهنگ و هنر می‌گوییم با همین روز‌ها و شب‌ها. اینکه از کجا شروع کرده‌اند و به کجا رسیده‌اند. از قصه‌های آدم‌ها و روایتشان. این دو صفحه را بخوانید به یاد همان 72 تنی که در شب عاشورا، حسین(ع) را تنها نگذاشتند. به یاد اسرایی که ریگ‌های بیابان تنها می‌دانند که روز و شب را چطور گذرانده‌اند.

این چند صفحه می‌خواهد کلاژی باشد که همان تابلوی حسین(ع) را تکمیل کند.
با یاد حسین(ع) و با یاد شهدا این چند صفحه را بخوانید و هرجایی که دلتان با این چند خط لرزید، ما را هم فراموش نکنید. پیشکش حسین(ع) و یاران و عزادارانش.

مطالب مرتبط را بخوانید:

افشین علا: بی مهری با این مردم؟

مژده لواسانی: غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند/ رفیق‌های در آغوش هم گریسته را

سجاد نوروزی:چند نکته در باب یک عشق

علیرضا داودنژاد، کارگردان: انسان و احترام؛ هویت، مشکل است یا راه‌حل؟

حمیدرضا محمدی:یک ‌ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت

گویند گریه عقدهٔ دل باز می‌کند

نادر سهرابی، نویسنده: گریه کن گریه قشنگه

لیلا مهدوی، نویسنده: فزت و رب‌الکعبه

نظرات کاربران