درمورد جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و ایران

سنت جنگ عادلانه تلاش می‌کند راه میانه‌ای میان صلح‌طلبی مطلق و واقع‌گرایی خالص ارائه دهد. این رویکرد هم آرمان‌های اخلاقی را جدی می‌گیرد و هم واقعیت‌های سیاسی جهان را در نظر دارد. با وجود پیچیدگی‌ها و چالش‌های موجود، این سنت چهارچوب ارزشمندی برای تفکر اخلاقی درباره جنگ و صلح فراهم می‌آورد.

  • ۱۴۰۴-۰۴-۱۱ - ۱۶:۴۰
  • 00
درمورد جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و ایران

جنگ و اخلاق

جنگ و اخلاق
جواد حیدریجواد حیدریعضو هیئت‌علمی دانشگاه شاهد

در این نوشتار کوتاه می‌خواهم خوانندگان عزیز را به تأمل در این نکته دعوت کنم که رژیم اسرائیل شرورترین رژیم دنیاست. تبیین این شرارت در فهم رابطه اخلاق و جنگ است. جنگ از سه جهت اساسی با اخلاق در تضاد قرار می‌گیرد: اولاً، خشونت گسترده و عمدی؛ در جنگ، انسان‌ها در مقیاس وسیع و به طور عمدی کشته، مجروح و معلول می‌شوند. این خشونت تنها به نظامیان محدود نمی‌شود، بلکه غیرنظامیان بی‌گناه از جمله کودکان، زنان و سالمندان را نیز در بر می‌گیرد.
ثانیاً، تخریب محیط زیست و میراث فرهنگی؛ جنگ منجر به نابودی محیط زیست طبیعی و انهدام میراث‌های فرهنگی و تاریخی می‌شود که پیامد‌های آن تا نسل‌ها ادامه می‌یابد.
ثالثاً، آسیب‌های اجتماعی و روانی؛ جنگ اختلالات عمیق اجتماعی و روان‌شناختی به همراه دارد که ساختار جوامع را متلاشی کرده و تروما‌های ماندگاری بر جای می‌گذارد.

چهار رویکرد اصلی به اخلاق جنگ

در مواجهه با این چالش‌ها، چهار نظریه کلان شکل گرفته است:

1- صلح‌طلبی (Pacifism)
این دیدگاه هر نوع جنگ و خشونت را کاملاً غیراخلاقی می‌داند. بر اساس اصول وظیفه‌گرایی و نوع‌دوستی، صلح‌طلبان معتقدند که انسان موظف است از کشتن دیگران اجتناب کند، حتی اگر این اجتناب هزینه‌های سنگینی داشته باشد. آن‌ها معتقدند تحت هیچ شرایطی نباید کسی را کشت.

2- واقع‌گرایی (Realism)
واقع‌گرایان اخلاق را از حوزه جنگ حذف می‌کنند و تنها منافع ملی را معیار عمل قرار می‌دهند. از این منظر، دولت‌ها تنها بر اساس محاسبات منفعت عمل می‌کنند؛ اگر منافع ایجاب کند به جنگ ‌می‌روند، اگر صلح مفیدتر باشد آن را انتخاب می‌کنند.

3- نظامی‌گری رومانتیک (Romantic Militarism)
این نظریه جنگ را اوج تجلی فضایل اخلاقی می‌داند و معتقد است که تنها در میدان نبرد است که شجاعت، فداکاری و از خودگذشتگی به کمال می‌رسند. طرفداران این دیدگاه جنگ را وسیله‌ای برای رستگاری روحی و کسب افتخار تلقی می‌کنند.

4- سنت جنگ عادلانه (Just War Tradition)
این سنت که ریشه در اندیشه آگوستین دارد و توسط متفکرانی چون آکویناس، ویتوریا و سوئارس شرح و بسط یافته، رویکردی میانه ارائه می‌دهد. در دوران معاصر، مایکل والزر و تامس نیگل از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان این سنت هستند. این نظریه تلفیقی از وظیفه‌گرایی و فایده‌گرایی است که تلاش می‌کند شرایط اخلاقی جنگ را تبیین کند. در اندیشه سیاسی شیعه هم جنگ ابتدایی از وظایف معصوم است و در غیاب معصوم ما فقط جنگ دفاعی داریم؛ یعنی جنگ وقتی عادلانه است که در دفاع از خود باشد.

ارزیابی این چهار نظریه

نظریه سیاسی دو کارکرد اساسی دارد؛ کارکرد آرمانی (ترسیم زندگی جمعی مطلوب) و کارکرد اقناعی (متقاعد کردن افراد برای پیروی از آرمان‌ها). چالش اصلی این است که چگونه هر دو کارکرد را هم‌زمان محقق کرد. یعنی نظریه‌ای قابل‌قبول است که هم وجه اخلاقی و آرمان‌گرایی را داشته باشد و هم وجه عملی و واقع‌گرایانه.
اگر تنها به صلح‌طلبی تکیه کنیم، نظریه‌ای آرمان‌گرایانه و غیرعملی خواهیم داشت که واقعیت‌های تاریخی و روان‌شناختی انسان را نادیده می‌گیرد. صلح‌طلبی نمی‌تواند تبیین کند که اگر به ما حمله شد و مورد تجاوز قرار گرفتیم چه باید بکنیم. اگر فقط واقع‌گرایی را بپذیریم، مسئولیت اخلاقی را کاملاً کنار گذاشته‌ایم و فقط و فقط به خودمان فکر می‌کنیم. این وجه سلب مسئولیت اخلاقی در واقع‌گرایی ناپذیرفتنی است.
سنت جنگ عادلانه تلاش می‌کند این دو انگیزه را آشتی دهد؛ از یک سو انگیزه‌های خودگزینانه (نفع شخصی و واقع‌گرایی) و از سوی دیگر انگیزه‌های دیگرگزینانه (برابری و صلح‌طلبی). این رویکرد هم آرمان صلح‌طلبی را حفظ می‌کند و هم واقعیت‌های سیاسی را در نظر می‌گیرد. این نظریه می‌گوید که فقط یک جا می‌توان جنگید و آن هم برای دفاع از خود است.

سه رکن اساسی جنگ عادلانه

الف) عدالت قبل از جنگ (Jus ad Bellum)
این بخش شش شرط اساسی برای شروع مشروع جنگ تعیین می‌کند:

1- اقتدار مشروع: جنگ باید توسط مقام قانونی و دولتی اعلام شود، نه توسط گروه‌های خصوصی. در این دفاع مقدس ۱۲ روزه به ما اعلان جنگ نشد و این رژیم دست به ترور زد و با ترور کارش را پیش برد.

2- علت عادلانه: تنها انگیزه مشروع «دفاع از خود» است. حتی جنگ‌های پیش‌دستانه نیز باید بر این اصل استوار باشند. ما در ۴۰۰ سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده‌ایم. با توجه به این واقعیت آیا جنگ پیشدستانه برای چنین کشوری توجیه دارد؟

3- آخرین راه‌حل: همه راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز باید آزموده شده باشد. در وسط مذاکرات به ما حمله شد و آیا حمله در وسط مذاکرات، ناقض تمام و کمال این شرط نیست؟

4- امید معقول به موفقیت: احتمال منطقی برای دستیابی به اهداف باید وجود داشته باشد. آیا حمله به کشوری به پهناوری ایران می‌تواند امید معقول به موفقیت را برای رژیمی که اندازه یک استان کوچک کشورمان است، به ارمغان بیاورد؟

5- تناسب: میزان خشونت باید متناسب با تهدید باشد. ما چه ضربه‌ای به اسرائیل‌زده بودیم که خشونت آن در ازای حمله به ما بوده باشد؟

6- نیت درست: انگیزه باید برقراری صلح عادلانه باشد، نه منافع شخصی یا انتقام. شکی نیست که این ترور و تجاوز صلح عادلانه را در جهان به خطر می‌اندازد و این صلح عادلانه با صلح از راه قدرت ترامپ به کلی تضاد دارد.
مثال توضیحی: فردی که شب هنگام با مهاجم تبر به دست مواجه می‌شود. اگر همه راه‌های دیگر (گفت‌وگو، فرار، کمک خواستن) بی‌نتیجه مانده باشد، استفاده از اسلحه برای دفاع از جان، مشروط بر اینکه متناسب با تهدید باشد و نیت صرفاً دفاعی باشد، قابل توجیه است.

دو مسئله پیچیده:

1- دخالت بشردوستانه: مثل نسل‌کشی رواندا (۱۹۹۴) که ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند. سؤال این است که آیا جامعه بین‌المللی حق دخالت برای جلوگیری از چنین جنایاتی را دارد؟ تردید‌هایی وجود دارد؛ وجود انگیزه‌های واقعی بشردوستانه، تعارض با حاکمیت ملی، احتمال موفقیت و خطر سوءاستفاده.

2- جنگ پیشگیرانه: برخلاف جنگ پیش‌دستانه (در برابر تهدید قریب‌الوقوع)، جنگ پیشگیرانه در برابر تهدید احتمالی است. این نوع جنگ مشکلاتی جدی دارد زیرا الگوی خطرناکی برای سایر کشور‌ها ایجاد می‌کند و ممکن است جنگ‌های ناعادلانه را افزایش دهد که دقیقاً اسرائیل همین کار را می‌کند.

ب) عدالت در حین جنگ (Jus in Bello)
این بخش دو اصل اساسی دارد:

1- اصل تمایز: باید میان نظامیان و غیرنظامیان تفکیک قائل شد. همچنین در میان نظامیان نیز باید میان جنگجویان فعال و غیرجنگجویان (اسرا، زخمی‌ها، کادر پزشکی) تمایز گذاشت. حمله به اوین و شهید شدن ۷۱ غیرنظامی ناقض این اصل است.

2- اصل تناسب: خسارت وارده باید متناسب با ظلمی باشد که باید جبران شود. این توضیح می‌دهد که چرا سلاح‌های کشتار جمعی غیراخلاقی هستند. ما چه خسارتی به اسرائیل‌زده بودیم که این تجاوز در تناسب با آن بوده باشد؟
مثال: در همان وضعیت مهاجم تبر به دست، اگر اسلحه به جای مهاجم به کودک بی‌گناهی در آن سوی خیابان نشانه رود، شلیک مجاز نیست، حتی اگر صدای شلیک مهاجم را منحرف کند. همچنین اگر مهاجم کودکی با اسباب‌بازی پلاستیکی باشد، استفاده از اسلحه «قتل زیاده از حد» محسوب می‌شود.

ج) عدالت پس از جنگ (Jus Post Bellum)
این بخش دو روایت دارد:
روایت حداقلی: بر محدود کردن آسیب‌هایی که فاتحان می‌توانند به شکست‌خوردگان وارد آورند، تمرکز دارد.
روایت حداکثری: فاتحان را موظف می‌کند که شرایط صلح را عادلانه و شفاف اعلام کنند، حقوق تهدیدشده را تضمین کنند، مسئولیت را بر دوش غیرنظامیان نگذارند، مجرمان جنگی را مجازات کنند، به قربانیان غرامت پرداخت کنند و به بازسازی اعتبار کشور شکست‌خورده کمک کنند.

سه نکته پایانی مهم

1- ابزار ارزیابی جامع: از این سه معیار می‌توان برای ارزیابی اخلاقی همه جنگ‌ها استفاده کرد. جنگ‌ها ممکن است یک، دو، یا هر سه معیار را داشته باشند. تا زمانی که این قواعد ضمانت اجرایی حقوقی نیابند، رعایت کامل آن‌ها دشوار است.

2- عدم تزیین جنگ: هدف این نظریه زیبا جلوه دادن جنگ نیست. به قول جان استوارت میل: «جنگ پدیده زشتی است، اما وضع تحقیرآمیز حس اخلاقی که القا می‌کند هیچ چیزی ارزش جنگیدن را ندارد، از جنگ هم بدتر است. انسانی که چیزی ندارد که برایش بجنگد، موجودی نگون‌بخت است که از امکان آزاد بودن برخوردار نیست.»

3- امکان بن‌بست اخلاقی: گاهی انسان‌ها در موقعیتی قرار می‌گیرند که هر انتخابی شنیع است و راه شرافتمندانه‌ای برای فرار وجود ندارد. مثل کسی که با دو نفر نامزد کرده و باید حتماً وعده خود را به یکی زیر پا بگذارد. این نکته یادآور است که حتی بهترین چهارچوب‌های اخلاقی نیز نمی‌توانند همیشه راه‌حل قطعی ارائه دهند.

نتیجه‌گیری

سنت جنگ عادلانه تلاش می‌کند راه میانه‌ای میان صلح‌طلبی مطلق و واقع‌گرایی خالص ارائه دهد. این رویکرد هم آرمان‌های اخلاقی را جدی می‌گیرد و هم واقعیت‌های سیاسی جهان را در نظر دارد. با وجود پیچیدگی‌ها و چالش‌های موجود، این سنت چهارچوب ارزشمندی برای تفکر اخلاقی درباره جنگ و صلح فراهم می‌آورد و به ما کمک می‌کند تا در دنیای پیچیده سیاست بین‌الملل، مسیر اخلاقی‌تری را انتخاب کنیم.
جهان ممکن است «جای شری» باشد، اما این بدان معنا نیست که باید از تلاش برای رفتار اخلاقی دست بکشیم. حتی در دشوارترین شرایط، کوشش برای رعایت معیار‌های اخلاقی اهمیت خود را حفظ می‌کند و راهنمای ما در مواجهه با چالش‌های اخلاقی پیچیده باقی می‌ماند.

نظرات کاربران