چون که حُبِّ وطن ز ایمان است، ما یقیناً ز اهل ایمانیمطرح «ایران پهلوان» بهعنوان موجودیتی برخاسته از سنت ایرانی - اسلامی میتواند امر وحدتبخشی باشد که از رادیکالترین خوانش از اسلام سیاسی تا کسانی که وطن را صرفاً چونان مادری پرورشدهنده دوست دارند در بر میگیرد.
وحدت بر محور «ایران پهلوان»

جنگ، ازآنرو که یک موقعیت مرزی است، هر چیزی را به نحو اصیل منکشف میکند و به همین سبب امکانی برای تغییرات بنیادین و حرکت جوامع به سمت اصلاحات اساسی، کارآمدی بیشتر، قدرت و اقتدار یا نابودی کامل فراهم میآورد. در فضای پساجنگ ایران و اسرائیل نشانههای اینکه جامعه و حاکمیت ایران به دنبال ساخت دوباره خود است بهوضوح به چشم میخورد. یکی از دغدغههای مبارک و بهجای مردم و مسئولان، حفظ وحدت بهدستآمده از پس اتحاد علیه دشمن است. تنوع و رنگارنگی سلایق و ذوائق به نحوی است که گویی بیش از آن که ما برای امری ایجابی با هم متحد شده باشیم، از امری سلبی که همان دفع دست متجاوز است، به جمعشدن رسیدهایم. اما امر سلبی کارکرد فعال و پیشرونده ندارد و خیلی زود غبار فراموشی بر آن مینشیند. پس باید زمینی طراحی کرد که بازیکنانش همه انواع متکثر کسانی که در برهه خاص جنگ ایران و رژیم صهیونیستی طرف ایران ایستادند، باشند و در نهایت، گل به نفع ایران زده شود.
در این زمین بزرگ بازی، یکی نقش دفاع را دارد و دیگری نوک حمله و آن دیگری بر روی نیمکت ذخیره مینشیند. گروهی باید نگهبان سیاست بوده و از مذاکره بگویند و گروهی دیگر از نبرد تا آخرین نفس برای حفاظت از مرز، گروهی نگهبان ملت باشند و گروهی دیگر افق امت را پیش چشم بگشایند. یکی کاستیها و ضعفها را روایت کند و دیگری طرح پیروزی و امید بیندازد. اما همه بدانند در یک تیم هستند و هدف تنها گلزدن و گلنخوردن است.
طرح «ایران پهلوان» بهعنوان موجودیتی برخاسته از سنت ایرانی - اسلامی میتواند امر وحدتبخشی باشد که از رادیکالترین خوانش از اسلام سیاسی تا کسانی که وطن را صرفاً چونان مادری پرورشدهنده دوست دارند در بر میگیرد. پهلوان در قدم اول صفت شخص است و نه سرزمین اما در خوانش این یادداشت سرزمین بهمثابه عرصهای فعال برای ظهور ارادههای پهلوانانه است که در نهایت منجر به کنش پهلوانانه میشود و این اجازه را میدهد که پهلوانی را به خود سرزمین منتسب کنیم و نه صرفاً به افرادی برگزیده از آن.
پهلوانی جمع قدرت و رحمت، زیرکی و سادگی، عاطفه و خرد، دلاوری و احتیاط، فتوت و عدالت، وفاداری و غیرت، دینداری و آزادگی است. این مفاهیم همزمان در امر پهلوانی حضور دارند و نقش خود را بهدرستی و بهنگام ایفا میکنند. اما منطقی که بتواند همه این مفاهیم را کنار هم جمع کند نه منطق دیالکتیکی مبتنی بر تضاد است و نه منطق صوری ارسطویی و نه حتی منطق فازی. منطقی که میتواند همه این معانی و مفاهیم را کنار هم جمع کند، به تعبیر این یادداشت منطق فتوتی است که از سنت پهلوانی و سنت اهل فتوت در ایران الهامگرفته است. منظری که میتواند زیست روزمره، تجارب، واقعیتها، غرایز و امیال را به رسمیت شناخته و در افق آرمانهای بزرگ بشری و ظرفیتهای عقلانی انسان آنها را طرح کند. نوعی تعادل میان امر روزمره و امر آرمانی.
تربیت فتوتی - پهلوانانه
اگر بخواهیم منطق فتوتی و زیست پهلوانی را بازخوانی کنیم باید متوجه بود که از مسیر آموزش عادی یا وضع قوانین یا بایدونبایدهای اخلاقی صرف، پهلوان ساخته نمیشود. در تاریخ فرهنگی اجتماعی ایران، پهلوانی و فتوت از یک کنش فردی فراتر میرود و به الگوی نهادی زیست اجتماعی بدل میشود؛ اهل فتوت همچون شبکهای از نهادهای اجتماعی - اخلاقی درون جامعه، از یک سو در حفظ نظم، عدالت و امنیت مشارکت میکردند و از طریق مرامنامهها و انجمنهای صنفی، آیینهای جمعی و ساختارهای ارگانیک، وظیفه خدمترسانی به مردم، تربیت اخلاقی جامعه و خلق فضاهای زیباشناسانه را بر عهده داشتند و از دیگر سو در مواردی در برابر ظلم، بیعدالتی و طغیان حکام، یا هجوم بیگانگان به مقاومت و خودساماندهی اجتماعی روی میآوردند.
نقش اهل فتوت را میتوان نمونهای از نهادهای میانی دانست؛ حلقههایی که میان فرد و دولت، فضیلت و اجتماع و امر قدسی و زیست روزمره واسطهگری میکردند. اهل فتوت که مردم را عیال الله و از یک خانواده میدانستند، در این الگو نهادهایی زنده و سازندهاند که از دل مردم برمیخیزند و در متن زندگی اجتماعی حضور دائمی دارند. نقش دین در آئین اهل فتوت، برخلاف رویکردهای سکولار یا ابزارانگارانه، نه در توجیه قدرت، بلکه در خلق معنا، تقویت روح جمعی و ایجاد حس مشترک معنوی است.
تربیت فتوتی یعنی شکلگیری فضایی زیباشناختی برای تربیت بدون غلبه امرونهی و نصیحت با خلق آداب و سلوک جمعی. تربیت در میان اهل فتوت نه صرفاً یک فرایند آموزشی یا اخلاقی، بلکه نوعی سلوک جمعی بوده که در پی ساختن انسانِ اهل فتوت، یعنی انسانی نجیب، کریم، بردبار، معنوی، قوی، دیگریاندیش، اهل کار و سازندگی و تولید بوده است. در این نظام تربیتی، هم ظاهر رفتار و هم باطن نیت مورد توجه بوده و برایناساس هم مناسک جمعی و آیینی قابلتوجهی داشته و هم تجربههای فردی و سلوکی. اهل فتوت، تربیت را نه انتقال صرف دانش، بلکه پیش رفتن در راه فتوت میدانستند. «فتوت» یک راه است و تربیت فتوتی در میدان عمل یعنی در زورخانه، بازار، سفرهخانه، خانقاه، شهر و میدان جنگ اتفاق میافتاده است.
در تربیت فتوتی، وضع قوانین خشک و صلب اخلاقی - به معنای تدوین مجموعهای از «بایدها و نبایدهای دستوری» - نهتنها کارآمد نبوده، بلکه گاه ضدِ تربیت تلقی میشده چرا که قانون و امرونهی صِرف، قدرت درونیسازی ندارد چرا که حتی بهترین قوانین، در غیاب آمادگی اخلاقی و تربیتی جامعه، کارکرد خود را از دست میدهند. در این سنت، اخلاق نه بهمثابه یک دستورالعمل رفتاری، بلکه بهمثابه یک تجربه زیسته در بستر سلوک شکل میگیرد. به همین دلیل، خلقوخو و منش مهمتر از حفظ ظاهر و پایبندی به احکام بوده است. اهل فتوت باور داشتند که اخلاق باید در جان آدمی بنشیند، نه صرفاً بر زبان یا ظاهرش باشد. پهلوان کسی نیست که طبق کتاب قانون رفتار کند، بلکه طبق مرام رفتار میکند، مرامی که از زیستن با اهلدل، تجربه میدان و مجاهدت با نفس بهدستآمده است. در نظامهای اخلاقی خشک، اساس تربیت ترس از مجازات یا امید به پاداش است. اما در فتوت، اساس تربیت «خجالت از بیمرامی» است. جوانمرد میگوید: «نه از ترس جهنم بخشیدم، نه به امید بهشت. چون کریمان چنین کنند، من هم چنین کردم.» قانون نمیتواند همه حالات انسانی را پیشبینی کند، فتوت اما بر درک سیال از موقعیت، نیت و شخصیت افراد تکیه دارد. به همین دلیل، پیر فتوت یا مرشد مهمتر از هر قاعده مکتوب است، زیرا اوست که در لحظه، راهِ درست را نشان میدهد.
وطن یعنی هویت، خاک، ریشه
اما در این فضای فتوتی، پهلوان برای ایرانی هم هنگام شیرخدا و رستم دستان است. مراسمی که برای اقامه عزای حسین ابن علی برپا میشود در امتداد سنت ایرانی سووشون است. ایران پهلوان، حتی به کسی که تنها و تنها به خاکش تعلق خاطر دارد مجموعهای از ویژگیهای خلقی و فرهنگی اعطا میکند که در بنمایه جان و خرد او شکلگرفته است. در این صورت چه ملتگرایان وطندوست و چه امتگرایان آرمانخواه، حول یک محور جمع میشوند و با هم شباهت خانوادگی دارند. چونان اعضای یک خانواده که الزاماً همه شبیه یکدیگر نیستند؛ اما میتوان عناصر کموبیش مشترکی در بین ایشان پیدا کرد. یکی لبخند مادر را دارد، دیگری صدای پدر را، سومی شاید فقط طرز نگاه خاله را. حتی اگر ویژگیای نیست که همهشان بهطور یکنواخت داشته باشند، اما بااینحال، زنجیرهای از شباهتها، آنها را کنار هم نگه میدارد.
در این نگاه وطن برخاستی فرهنگی در خود دارد و چون وطن به امر آرمانی و عقلانی گرهخورده حتی روزمرهترین گزارهها در آن تعالی مییابند و به امر مقدس پیوند میخورند. همچنان که غذاخوردن انسان اساساً با حیوان متفاوت است و باتوجهبه طعم، بافت، تنوع، روش طبخ و... غذا را به آیینی بدل میکند که عقل و زیباشناسی در آن دخیل هستند، وطن یک انسان نیز اساساً با جایی که حیوان زیست میکند متفاوت است چرا که با مجموعهای از آداب و سنن و تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک و... گرهخورده است.
با همین قاعده میتوان درباره ایرانِ پهلوان سخن گفت که با منش پهلوانی و آرمانهای بزرگ انسانی گرهخورده است. حالا هرکس که این خاک را دوست دارد به نسبت ظرفیت وجودیاش پیوندی با این مفاهیم و ساختار فرهنگی برقرار میکند حتی اگر متفطن به آن نباشد. ایران این روزها چونان اکسیری شفابخش است که نیازی نیست کسی که آن را میخورد، بداند که چیست، همین که آن را بخورد اثرش را میگذارد. دوستداشتن ایران بهتنهایی هم با خودش انبوهی از مفاهیم فرهنگی و فضایی زیباشناختی سرشار از پهلوانی، فتوت، معنویت و سلحشوری به همراه دارد که بار گرفته از خونهای مقدس ریخته شده بر این سرزمین برای دفاع از مرزهای عزت و انسانیت و پیشرفت و شرافت و تاریخ گرانبار از فرهنگ و هنر و پهلوانی و فتوت است. در نتیجه دیگر نمیتوان گفت وطندوستی بدون وجوه ایمانی، امری حیوانی است چراکه:
چون که حُبِّ وطن ز ایمان است
ما یقیناً ز اهل ایمانیم (بیتی از ایرج میرزا)















