
حسن لاسجردی، کارشناس مسائل لبنان در گفتوگو با «فرهیختگان» گفت: حزبالله به دلیل داشتن شاکلهای بزرگ و تشکیلاتی سیاسی، نظامی، اجتماعی و اعتقادی توانسته خود را حفظ کند.
گذر زمان حذفناپذیری سلاح حزبالله را اثبات میکند

فرهیختگان: در سالروز آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، با حسن لاسجردی، کارشناس مسائل لبنان به گفتوگو پرداختهایم. او در این گفتوگو به بررسی نقش تاریخی و کنونی حزبالله در تحولات این کشور پرداخته است. حزبالله بهعنوان نماد مقاومت در برابر حضور بیگانگان و طرحهای آمریکایی مانند خاورمیانه جدید، از سال ۲۰۰۰ با ایجاد بازدارندگی دفاعی، نقشی کلیدی در حفظ حاکمیت ملی لبنان ایفا کرده است. این گروه با فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و نظامی خود، از صندوقهای قرضالحسنه تا مراکز درمانی و آموزشی، توانسته جایگاهی مستحکم در کف جامعه لبنان کسب کند. لاسجردی تأکید میکند که حزبالله، با وجود ضربات سنگینی که در جنگ اخیر متحمل شده، ازجمله از دست دادن رهبران و فرماندهان برجستهاش، شاکله و هیمنه خود را حفظ کرده است. این گروه با انتخاب رهبری جدید، بازسازی تشکیلات و تداوم عملیات نظامی تا آخرین روز آتشبس، نشان داده همچنان توانایی اثرگذاری در صحنه سیاسی و نظامی لبنان را دارد.
دولت کنونی لبنان، تحت تأثیر رقابتهای داخلی و فشارهای خارجی از سوی اسرائیل، کشورهای عربی و غربی مانند آمریکا و فرانسه، به دنبال خلع سلاح حزبالله است. این فشارها که کمکهای مالی و بازرگانی را مشروط به حذف سلاح مقاومت میکنند، ریشه در تلاش برای تضعیف نقطهقوت لبنان دارند. بااینحال، لاسجردی معتقد است که سلاح حزبالله بهدلیل جایگاه مردمی و سابقه تاریخی آن در حفظ استقلال لبنان، قابل حذف نیست. حزبالله با حضور قوی در پارلمان، شهرداریها و نهادهای دولتی و همچنین نفوذ در میان مردم بهویژه در جنوب لبنان، توانسته در برابر این فشارها مقاومت کند. این گروه با تکیه بر تشکیلات اعتقادی، سیاسی و اجتماعی خود، نهتنها از فروپاشی جلوگیری کرده، بلکه قابلیت بازسازی و توسعه را حفظ کرده است. مشروح این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید.
ابتدا به سابقه تاریخی بازگردیم و نقش حزبالله را در جنگ سال ۲۰۰۰ مرور کنیم و سپس بررسی کنیم که چگونه حزبالله پس از این سال توانست با توان دفاعی خود برای لبنان بازدارندگی ایجاد کند؟
برای فهم جایگاه حزبالله در تحولات لبنان، به نظر میرسد باید به حضور آمریکاییها در عراق و طرح خاورمیانه جدید و تشکیل دموکراسی معیوب در عراق توجه کنیم. بهدنبال این طرح، نیرویی در منطقه شکل گرفت که امروز بهعنوان نیروهای مقاومت شناخته میشود. این نیروها، که در مناطق مختلف حضور داشتند، بهدلیل نوع نگاه آمریکاییها به طرح خاورمیانه بزرگ، در حوزههای سیاست، اقتصاد، مسائل زنان، روابط اجتماعی، خدمات عمومی، آموزش و سایر موارد، در تضاد و تخاصم با تفکر آمریکاییسازی منطقه قرار گرفتند. با افزایش فشار آمریکاییها و متحدانشان، مانند اسرائیل، در منطقه نیروهای مقاومت در مقابل این دیدگاهها بروز و ظهور بیشتری یافتند. پس از سال ۲۰۰۰، بهویژه در جنگ ۲۰۰۶ و همچنین در جنگ اخیر حزبالله با رژیم صهیونیستی، این نیروها خود را از پوسته اجتماعی-سیاسی خارج کرده و به صحنه عملیات و واکنش نظامی وارد کردند. علت اصلی این ظهور، از منظر اندیشهای، حضور نیروهای بیگانه در منطقه و تلاش آمریکاییها برای تحمیل مدل دموکراسی غربی بود. در مقابل، نیروهای مقاومت بهعنوان نیرویی معارض و قرینه، تلاش کردند مدلی بومی در منطقه ارائه دهند که شامل همه گروههای مقاومت، ازجمله حزبالله در لبنان، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و گروههای مختلف در عراق، یمن، سوریه و دیگر مناطق میشود. بنابراین، ظهور و بروز حزبالله پس از سال ۲۰۰۰ بهدلیل حضور جدی و اثرگذار نیروهای خارجی در منطقه با هدف تسخیر و تغییر فرهنگ، ادبیات و روحیات منطقه بود. درنتیجه، نیروهای مقابل نیز جان تازهای گرفتند و رقابتی شکل گرفت.
در فضای کنونی شاهد هستیم دولت لبنان تا حدی با استراتژی مهار حزبالله همسویی نشان میدهد. اما از سوی دیگر، سابقه تاریخی حزبالله، همانطور که اشاره کردید نشاندهنده نقش این گروه در حفظ حاکمیت ملی لبنان است. ضمن تشریح تلاشهای حزبالله بفرمایید که در مواجهه کنونی با دولت لبنان، حزبالله چه موضعی دارد؟
در برخی موارد ممکن است یک نیروی سیاسی در جامعهای فاقد تشکیلات، استراتژی و تفکر بلندمدت یا نفوذ و هواداری باشد. چنین نیرویی بهسرعت از بین میرود. اما به نظر میرسد حزبالله با توجه به آنچه امروز شاهد هستیم، همه عناصر یک جنبش و تشکیلات مهم سیاسی-اجتماعی را داراست. این گروه در کف جامعه لبنان حضور پررنگی دارد. در انتخابات اخیر نیز، همانطور که مشاهده شد، نمایندگان حزبالله در مناطق مختلف با اکثریت بالا انتخاب شدند. همچنین، حزبالله در حال حاضر نمایندگان متعددی در پارلمان و حتی در شهرداریها دارد. بنابراین، آنچه مسلم است، این است که حزبالله توانسته خود را از کف جامعه لبنان به سطوح بالاتر ارتقا دهد.
حزبالله از طریق فرصتهای مختلف سیاسی و اجتماعی، مانند صندوقهای قرضالحسنه، مراکز درمانی و مراکز آموزشی، تلاش کرده است تا از کف جامعه به سطوح بالاتر ارتقا یابد. از آنجا که این فعالیتها مستقیماً با زندگی مردم در ارتباط است، به نظر من، حزبالله به هیچوجه قابل حذف از صحنه جامعه لبنان نیست. از سوی دیگر، دولتهای مختلف لبنان از جناحهای گوناگون، بهویژه جریان ۱۴ مارس، همواره تلاش کردهاند موضوع حذف سلاح مقاومت را مطرح کنند. این موضوع مسئله جدیدی نیست و برای اولین بار مطرح نشده است. در گذشته بهویژه در دوران حریری، این موضوع به شدت پیگیری شد اما به دلایل مختلف به نتیجه نرسید. به نظر میرسد اکنون نیز در قالب زبانی جدید و تعبیری متفاوت، همان فضای قبلی در حال تکرار است. جریانهای میانهرو که نه میخواهند کاملاً طرف جریان ۸ مارس را بگیرند و نه جریان ۱۴ مارس را، در این فضا قرار دارند. در عین حال نیروهای نظامی لبنان که با ادبیات قدرت آشنا هستند، میدانند که ارتش لبنان توانایی لازم برای مواجهه با منازعات منطقهای را ندارد. به همین دلیل، به نظر من به علت هواداریهای سیاسی و فشارهای سیاسی، موضوع حذف سلاح مقاومت مطرح میشود. اما با توجه به تجربه تاریخی و عناصر قدرتی که امروز در جامعه لبنان وجود دارند، سلاح حزبالله قابل حذف نیست و گذر زمان نیز این موضوع را ثابت خواهد کرد.
یکی از مسائلی که در فضای بینالمللی شاهد آن هستیم، این است که سیاسیون غربی مدام تکرار میکنند که با تضعیف جبهه مقاومت در منطقه، ایران نیز اهرمهای قدرت خود را از دست داده است. آنها بر اساس این گزاره، سیاستهای خود را ترسیم میکنند. شاید رژیم صهیونیستی نیز با چنین باوری، دامنه حملات خود به جنوب لبنان را از سر گرفته است. سؤالم این است که چقدر باید این گزاره ضعیف شدن حزبالله و عقبنشینی آن را بپذیریم؟
با توجه به شناختی که از گروههای مقاومت در منطقه دارم، معتقد نیستم که حزبالله ضعیف شده است، اما باور دارم ضربههایی به آن وارد شده است. در جنگ اخیر حزبالله علیه رژیم صهیونیستی، این گروه نشان داد که ضعیف نشده است. اگر حزبالله ضعیف شده بود، بسیاری از مناطق را از دست میداد، موشکبارانهایی که انجام داد را متوقف میکرد یا از پهپادها و عملیات نظامی استفاده نمیکرد. اما حزبالله تا روز آخر آتشبس، خطوط خود را حفظ کرد، نیروهایش را نگه داشت و با وجود همه تهاجمهای اسرائیل علیه فرماندهان و چهرههای مؤثر، مانند شهید والامقام نصرالله و دیگران، همچنان شاکله و هیمنه خود را حفظ کرده است. بنابراین، من معتقدم حزبالله ضربههایی خورده، اما ضعیف نشده است. این به این معناست که حزبالله همچنان میتواند در فضای سیاسی و نظامی لبنان نقشآفرینی کند، فشار بیاورد و اثرگذار باشد. اگر این موضوع را بپذیریم، فشارهای سیاسی یا بازیهایی که امروز از زبان افراد مختلف مطرح میشود، چندان قابل تحقق نیست. نمیخواهم بگویم فشار سیاسی علیه حزبالله وجود ندارد، بلکه منظورم این است که حزبالله از هیمنه قدرتمند اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی برخوردار است که میتواند به جامعه لبنان کمک کند.
بزرگترین کاری که حزبالله بهویژه در یک دهه گذشته در سخنرانیها، مواضع و اقدامات خود، بهویژه از طریق شخص سیدحسن نصرالله انجام داده، این بوده که همیشه منافع عمومی و کلی لبنان و حفظ حاکمیت ارضی و شاکله جامعه لبنان را بر منافع گروهی و جناحی ترجیح داده است. حزبالله همواره خود را در جایگاه حفاظت از مرزها در برابر تجاوزها و دفاع از همه اقوام و مذاهب لبنان قرار داده است. به همین دلیل، امروز حزبالله همچنان طرفداران زیادی دارد و جامعه لبنان به پاس همه مجاهدتهای این گروه، خود را مدیون آن میداند. در انتخابات اخیر، مانند انتخابات شهرداریها، نمایندگان بسیاری از حزبالله رأی آوردند. این موضوع نشاندهنده درک مناسب جامعه لبنان از تاریخچه مقاومت و همچنین جانفشانیها و تلاشهایی است که حزبالله در مقاطع مختلف برای مردم این کشور انجام داده است.
با توجه به گزاره شما مبنی بر اینکه حزبالله ضرباتی بهویژه در سطوح رهبری متحمل شده است، آیا میتوانیم بگوییم که حزبالله توانسته حلقه رهبری خود را بازسازی کند؟ شخصیت شیخ نعیم قاسم تا چه حد میتواند بهعنوان یک رهبر توانمند شناخته شود؟ آیا با توجه به سابقه تاریخی و توانمندی سیاسی حزبالله، این امکان وجود دارد که حلقه رهبری با توانمندی بیشتری جلوهگر شود و امید به آینده را زنده نگه دارد؟
من باز هم تأکید میکنم که حزبالله به دلیل داشتن شاکلهای بزرگ و تشکیلاتی سیاسی، نظامی، اجتماعی و اعتقادی توانسته خود را حفظ کند. در نبرد بزرگی مانند مقابله با اسرائیل که از حمایت قدرتهای بزرگ برخوردار است و انواع کمکهای تسلیحاتی و اطلاعاتی دریافت میکند، حزبالله موفق شده هم از مرزهای خود دفاع کند و هم ضربات مناسبی به اسرائیل وارد کند. بنابراین، اینکه حزبالله ضربه خورده اما توانسته خود را حفظ کند، قابل انکار نیست. نکته دوم این است که آیا این ضربات آنقدر سنگین بودهاند که حزبالله را از صحنه خارج کنند؟ به نظر من، خیر. حزبالله دو رهبر بزرگ خود را از دست داده، بسیاری از فرماندهان نظامی و عملیاتی و چهرههای برجستهاش را در جنگ اخیر به دلایل مختلف از دست داده است. هر تشکیلات یا سازمانی با چنین خساراتی ممکن بود سرمایه سیاسی و اجتماعی خود را بیش از این از دست بدهد یا حتی دچار فروپاشی شود. اما حزبالله توانسته خود را حفظ کند، رهبری جدید انتخاب کند، سازماندهی مجدد انجام دهد و در ادامه نبرد در لبنان، در برابر رژیم صهیونیستی مقاومت کند.
اینکه آیا شیخ نعیم قاسم میتواند حزبالله را به دوران اقتدار سیدحسن نصرالله بازگرداند، آن را احیا کند و قدرتش را بازیابی کند، موضوعی است که باید با گذر زمان روشن شود. اما آنچه باز هم تأکید میکنم این است که حزبالله به دلیل جایگاه ویژهای که در قلوب مردم جنوب لبنان دارد و به دلیل تشکیلات اعتقادی همراه با کارکردهای مؤثر سیاسی و اجتماعی، قابلیت تجدید، ارتقا و توسعه دارد. اگرچه فشارهای خارجی و حتی فشارهای سیاسی داخلی میتوانند حزبالله را آزار دهند و دستوپایش را ببندند، اما همانطور که عرض کردم به دلیل هیمنه سیاسی، اجتماعی و حضور قوی در کف خیابان، این گروه توانایی اثرگذاری به شیوههای دیگر را دارد. برای مثال، اگر حزبالله از منظر نظامی کنار گذاشته شود و طرح ادغام در ارتش که اکنون بسیار بر آن تأکید میشود اجرا شود، افرادی که طرفدار حزبالله هستند و وارد ارتش شوند، تأثیر اعتقادی خود را حفظ خواهند کرد و در طرحهای مختلف اثرگذار خواهند بود. همچنین، حزبالله با داشتن نمایندگان متعدد در پارلمان، دولت و شهرداریها و همچنین حضور در مناطق مختلف حکومتی و دولتی، تأثیرگذاری خود را ادامه خواهد داد. به نظر من، این تأثیرگذاری با گذر زمان میتواند جابهجا شود. باید بپذیریم که روزگار چرخشهای زیادی دارد. ممکن است حزبالله امروز ضربه بخورد و مدتی آرام شود، اما دوباره فعالیت کند، خود را بازیابی کند و به جایگاه خود بازگردد. این موضوع بعید نیست که نیروهای مقاومت در منطقه، با وجود همه فشارها و دسیسهها بتوانند خود را بازسازی کنند. از نظر من حزبالله این توان را بیش از دیگران دارد.
رهبر انقلاب در دیدار با سعد حریری اشاره داشتند که حزبالله خنجر لبنان است. با توجه به اینکه سابقه تاریخی نیز همین را نشان میدهد و لبنان نیز از این موضوع منتفع شده است چرا دولت فعلی لبنان درصدد معارضه با حزبالله است؟
در رابطه با رویکرد دولت و اینکه چرا به دنبال خلع سلاح حزبالله است، باید گفت همیشه یک رقابت سیاسی درونی در لبنان وجود داشته است. برخی از جریانها، که به زبان من میتوان آنها را میانهرو یا ضدمقاومت نامید، تلاش کردهاند نقطهقوت لبنان، یعنی سلاح حزبالله را تضعیف کنند یا از مدار خارج سازند. بخش مهمی از این نگاه در دولت کنونی لبنان به رقابتهای داخلی بازمیگردد. البته فشارهای خارجی نیز در این موضوع نقش دارند. برای مثال در بسیاری از موارد، اسرائیل، برخی کشورهای عربی و حتی کشورهای غربی مانند فرانسه و آمریکا که روابط مناسبی با لبنان دارند، همه ارتباطات، کمکها، بودجهها، روابط بازرگانی، پولی و بانکی و سایر حمایتها را منوط به خلع سلاح حزبالله کردهاند. به عبارت دیگر، سلاح حزبالله صرفاً یک موضوع ظاهری نیست، بلکه یک نگاه کلان در جامعه لبنان ایجاد کرده و حساسیتهای زیادی را برانگیخته است. به همان اندازه که جریانهای مخالف حزبالله برای خلع سلاح آن تلاش میکنند، جریانهای طرفدار حزبالله نیز برای حفظ مقاومت در قالبها و فرصتهای گوناگون فعالیت میکنند. بنابراین، حزبالله تلاش دارد خود را حفظ کند، در این رقابتها و فشارها رایزنی کند و در قالبهای مختلف جایگاه خود را تثبیت کند. این هنر حزبالله، نیروهای مقاومت در لبنان و نیروهای همراه آنهاست. در عین حال باید دید که گذر زمان، تغییر و تحولات و چرخش روزگار چه چیزهایی را در مسیر آنها قرار خواهد داد تا بتوانند خود را حفظ کنند. اما آنچه مسلم است، این است که حزبالله تلاش میکند خود را بازیابی کند و نقشآفرینی خود در لبنان را، همانطور که همیشه داشته است، ادامه دهد.
