مدیر اندیشکدهٔ مطالعات ایران در گفتوگو با «فرهیختگان »:حمید دهقانیان در گفتوگو با «فرهیختگان» اظهار کرد: در اقتصاد تحریمی، خیلیها به واسطه شرایط غیرشفاف میتوانند به یک رانت یا یک نوع انحصار در واردات یا صادرات برسند. خیلیها از قبل تحریم منافع قابلتوجهی داشتهاند. پدیده بابک زنجانی و چای دبش را ببینید. خب مردم میگویند سختی تحریم فقط برای ماست و برای دیگران آورده اقتصادی و داشتن امضای طلایی است. ا
سبک زندگی، سیاست را تغییر میدهد

فرهیختگان: حمید دهقانیان، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در گفتوگو با «فرهیختگان» با اشاره به تجربهزیسته جامعه ایرانی در شرایط تحریم، مسئله تمنای مصرف و ایجاد هویت اجتماعی مبتنی بر مصرف در جامعه ایرانی را بهعنوان یکی از نتایج تغییر گفتار سیاسی و تفوق گفتار اقتصادی شکلگرفته پس از انقلاب اسلامی برمیشمارد که از عوامل بسترساز پررنگ شدن ایده مذاکره در بدنه اجتماعی و حوزه عمومی است. متن کامل گفتوگو با این استاد دانشگاه را در ادامه از نظر میگذرانید.
ما تاریخ بلندی در بحث مذاکره داریم و خصوصاً از دوره مصدق به بعد، مردم ایران تجربه مذاکره و تحریم را بهعینه زیستهاند. با توجه به شرایطی که کشور بهویژه پس از انقلاب اسلامی داشته است به نظر میرسد که تحریم، عادتوارههایی را در جامعه ایرانی شکل داده که این عادتوارهها با شعارهایی مثل ایده مقاومت در جاهایی دچار چالش شده است. آیا ما میتوانیم از شکاف و گسست عادتوارههای وضعیت تحریمی مردم ایران با خواست و ایده مقاومت صحبت کنیم؟
همانطور که فرمودید تقریباً میشود گفت که ما بیش از دو قرن است که حداقل در دستگاه سیاست خارجی خودمان چه زمانی به شکل مراودات بینالمللی در نظم سلطانی و چه در دولت مدرن با مذاکره آشنا هستیم. علیرغم شباهتها به خاطر موقعیت خاص ایران در قبل از جنگ جهانی اول تا بعد از جنگ جهانی دوم و در امتداد شکلگیری یک ژئوپلیتیک خاص در منطقه و همچنین ژئواکونومی خاص بهخاطر بحث انرژی در منطقه، ما همواره یک میدان مطمع نظر برای قدرتهای خارجی بودهایم. با وجود این شباهتها، اما تفاوتهای خیلی جدی هم به خاطر تجربه زیسته جامعه ایران در مسئله تحریم و هم تفاوت نوع وضعیت و آرایش قوا و نیروهای سیاسی و اجتماعی داشتهایم؛ یعنی لزوماً این همانی خیلی ساده در مسئله مذاکرات بوده است. مثلاً میبینیم برجام را با ترکمنچای و رویتر و... مقایسه میکنند. بحث امروز مذاکره- حتی با مذاکره برجام هم از لحاظ این وضعیتی که هر دو طرف مذاکره در آن هستند- متفاوت بوده و همین هم است که کیفیت مذاکرات را به شکل دیگری رقم زده است.
مسئله «خواست ملی» در مسئله نفت و شعار ملی شدن صنعت نفت و پیگیری آن و احقاق حقوق ملی برای تبدیل آن به یک آورده ملی با کارشکنی و توطئه انگلیس و ایالات متحده روبهرو شد که آن را بر خلاف منافع استعماری میدیدند. و آنجا میبینیم که در یک تقسیم کار بینالمللی، ما در فروش نفت تحریم میشویم و اتفاقاً مسئله مقاومت روی منافع ملی نمود عینی و گسترده پیدا میکند. اما نکتهای که باید به آن توجه کرد، عدم توانمندی ما در بازآرایی ساختار اقتصادی ملی در مواجهه با تحریمها از زمان آغازین این تحولات است. ضعف در تنظیم مجدد آرایش اقتصادی کشور بر اساس شرایط تحریمی، منجر به گرایش به یک الگوی اقتصادی تکمحصولی نفتی شد. در حالی که پیش از این، ایران در برخی بخشها دارای خودکفایی اقتصادی بود، سودآوری کوتاهمدت صادرات نفتی باعث تغییر ساختار بنیادین اقتصاد کشور شد. در نتیجه، بهعنوان یک ارث اقتصادی معیوب، اقتصاد ناپایدار و آسیبپذیر نفتی را متقبل شدیم که در برابر تحریمهای خارجی آشکاراً بسیار آسیبپذیر است. این رویکرد نهتنها مغایر اصول اقتصاد مقاومتی است، بلکه باعث حبس شدن کشور در چهارچوب یک ساختار اقتصادی بحرانی و غیرکارآمد تاکنون شده است.
ما اکنون وضعیتی را شاهدیم که نمایندگان عرصه انتخابات با طرح ایده مذاکره میتوانند رقیب انتخاباتی خود را شکست دهند. در چنین فضایی که ایده مذاکره چنان تعیینکننده و قدرتمند است که حتی در رقابتهای انتخاباتی پاسخی به وضعیت گسست میشود و خود ایده مذاکره کنشگر میدان انتخابات و سیاست است چگونه امکان تحلیل این وضعیت اجتماعی را داریم؟
وقتی ما در قالب یک دولت - ملت خواهان یک هویت ملی باشیم و بخواهیم یک استقلال ملی را تجربه کنیم، طبیعی است که اولین تجربه آن در آن مقطع مسئله پیگیری ملی شدن صنعت نفت بود که یک حضور همگانی را دربرداشت که ایستادند. باید دید چه حس و حالی مردم در حین این رویداد داشتند که از رادیو آن را پیگیری میکردند و حتی وقتی مصدق حکم را در لاهه توانست بگیرد، چه شور و شوقی در جامعه بود. چون اینجا صرفاً مسئله اقتصاد یا مذاکره اقتصادی نیست و این موضوع هم مربوط به حوزه اقتصاد ملی با امر سیاسی و منافع ملی بوده و هم حس بازپسگیری یک هویت است. بعد از جریان صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، مردم سرخوردگی عجیبی را تجربه کردند. در مذاکرات و تعاملات بعدی نیز، چنین وضعیتی تجربه نشد، حتی در ماجرای اصل چهار ترومن و اصلاحات ارضی و کاپیتولاسیون و قیام 15 خرداد.
میبینیم که تا انقلاب اسلامی ما دیگر مواجهه جدیای با غرب نداریم و مردم سرخورده از کودتا و مأیوس از ادامه مسیر کسب استقلال سیاسی و سرکوب هویت بومی تا انقلاب اسلامی بودند. آن حس سرکوبشده از کودتای 28 مرداد به این سو بود که در انقلاب اسلامی همچون یک خشم انباشته منفجر شد. انقلاب اسلامی تبلور ایده مقاومت بود که ما به یک استقلالی رسیدیم و به دنبال کسب هویت مستقل ایرانی – اسلامی بودیم. دیگر نمیخواستیم ذیل هویت غرب تعریف شویم. ایده مقاومت سازنده انقلاب اسلامی بود و ما امتداد آن را در هشت سال جنگ مشاهده کردیم؛ پایان تلخ هشت سال جنگ در مذاکرات جنگ که تعبیر جام زهر برای آن شد. باز یک سرخوردگی ایجاد شد که روایتهای آن موجود است؛ سرخوردگی از حیث عاطفی در بعضی نیروهای سیاسی و توده. آرمان جنگ و انقلاب با ایده مقاومت پیوند خورده بود. شاهد پیوند هویتی بودیم، مقاومت ملی به مثابه هویت انقلابی. تحلیلها و پژوهشهایی هم که صورت گرفته نشان میدهد جامعه ایران از این حیث کاملاً در یک موقعیت مقاومتمحور سنگربندی کرده و جناب دکتر رفیعپور در کتاب «توسعه و تضاد» نشان میدهد که چگونه ارزشهای انقلابی مثل مقاومت و پرهیز از تجملگرایی و رفاهزدگی به سبک غربی، در برابر نماد هویتی غرب جدید بود. محدود شدن نیازها و یک زیست زهدمحور هم در مسئولان و هم در مردم برای حفظ آرمانهای مقاومت و استقلال تسری پیدا کرد. فرامرز رفیعپور در جایی از کتابش میگوید فضا به نحوی بود که حتی مرفهین و طبقات بالا هم امکان نمایش ثروت یا تبرج و کسب منزلت از بابت مصرف را پیدا نکردند و سعی کردند خودشان را با جامعه همراه کنند. ماشینهایی که در پارکینگ خاک میخورد؛ چون مهم بود که بازتابدهنده سبک زندگی غربی نباشد و امثال آن و خیلی از مؤلفههای دیگر سبک زندگی.
پس تا حدود یک دهه بعد از انقلاب تقریباً مسئله مذاکره با غرب موضوعیتی برای ما ندارد و در زندگی روزمره ایرانیان تبلوری نداشت. حتی یک پادگفتمان نیز علیه آن در جامعه شکل گرفت و مردم بهشدت دنبال تحقق آرمان مقاومت بودند. این تا اواخر جنگ و دهه هفتاد بود.
ناگهان با تغییر در ساختار اقتصادی کشور در دهه هفتاد و رفتن به سمت تعدیلات اقتصادی و مسئله دولت رفاه و بحثهایی که در گفتمان اقتصادی دنبال میشد؛ هم در حوزه فرهنگ و هم سیاست و اجتماع تدابیری اندیشیده و سیاستهایی اتخاذ شد که به ضرورت مانور تجمل ختم شد. ناگهان گفتار سیاسی بخش اجرایی کشور تغییر کرد و با دستور کار بازسازی و تحقق رفاه و توسعه برای کشور و نیندیشیدن به عواقب و پیوستهای فرهنگی چنین سیاستهایی میبینیم که در کمتر از یک دهه در گفتمان دوم خرداد اساساً نه تنها بحث مذاکره با غرب نه از حیث اقتصادی، بلکه از حیث گفتمانی و گفتوگو و مذاکره با غرب به منزله یک دستور کار فرهنگی و نه حتی سیاسی شکل داده میشود.
در همین فضا گفتوگوی تمدنها مطرح میشود که باید به سمت مذاکره رفت نه از جنس داد و ستد یا احقاق یک حق، بلکه بیشتر از جنس تعاملات فرهنگی. بحث تقابل و تضاد فرهنگی که قبلاً در گفتمان انقلاب اسلامی به شکل کاملاً واضحی شکل گرفته بود هر چند سابقه آن در دوران معاصر به پیش از جنگ جهانی اول برمیگشت، به سمتی رفت که یکباره اینجا یک تکافوی ادلهای در نزاع گفتمانی شکل گرفت و اکنون باید نزاع گفتمانها مقداری کمرنگ شود و اکنون ما باید درباره این گفتوگو کنیم که مثلاً شما کجایید و ما کجاییم و به جای تقابل فرهنگی باید به سمت تعامل فرهنگی رفت و سیاستهای درهای باز از آنجا مطرح شد. در حالی که در یک سمت از گفتار سیاسی ما، مسئله تهاجم فرهنگی مطرح بود. یعنی گفتوگوی تمدنها را کنار تهاجم فرهنگی بگذارید. این تقابل و دوگانهای که در کشور شکل میگیرد را از آنجا میبینیم و بهاصطلاح در این جریان جامعه دوپاره شد که بخشی تمایل به غرب و گفتوگو و تعامل فرهنگی داشتند و بخشی که متهم به توهم توطئه شدند معتقد بودند دستورکار غرب در برابر ایران تعامل نیست و یک تهاجم فرهنگی و طراحی صورت گرفته که به مرزهای تمدنی و فرهنگی ایران حمله شود.
متن کامل گفتوگو را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.
مطالب پیشنهادی











