جیب کدام ناشران پر پول شد؟

در سالیان اخیر که اوضاع بدتر هم شده و گرانی و تورم کاری کرده که نه مردم چندان سراغ خرید کتاب بروند و نه ناشران این جسارت را داشته باشند که کتاب‌ها را در تیراژ بالا منتشر کنند. تیراژ کتاب‌ها محدود می‌شود به پانصد یا نهایتاً هزار نسخه که همین تعداد اندک هم معلوم نیست فروش برود یا نه. به خاطر همین موضوع است کتاب‌هایی که در این بازار فقیر به چاپ دوم یا سوم می‌رسند موفق ارزیابی می‌شوند.

  • ۱۴۰۴-۰۲-۳۱ - ۲۰:۲۰
  • 00
جیب کدام ناشران پر پول شد؟

رمان‌های پرفروش ایرانی را بشناسید

رمان‌های پرفروش ایرانی را بشناسید

مازیار وکیلی، خبرنگار: بازار نشر ایران متأسفانه بازار چندان پررونقی نیست. در سالیان اخیر که اوضاع بدتر هم شده و گرانی و تورم کاری کرده که نه مردم چندان سراغ خرید کتاب بروند و نه ناشران این جسارت را داشته باشند که کتاب‌ها را در تیراژ بالا منتشر کنند. تیراژ کتاب‌ها محدود می‌شود به پانصد یا نهایتاً هزار نسخه که همین تعداد اندک هم معلوم نیست فروش برود یا نه. به خاطر همین موضوع است کتاب‌هایی که در این بازار فقیر به چاپ دوم یا سوم می‌رسند موفق ارزیابی می‌شوند. اما گاهی هم (هرچند خیلی کم و محدود) اتفاق بزرگی رخ می‌دهد که همه را شگفت‌زده می‌کند. تصور اینکه (با توجه به ظرفیت‌های بازار نشر ایران) یک کتاب بیش از چند ده بار تجدید چاپ شود، غیرممکن است. اما این اتفاقی است که در معدود دفعاتی افتاده و بازار کتاب ایران را شگفت‌زده کرده است. در ادامه به معرفی تعدادی از این کتاب‌ها می‌پردازیم. کتاب‌هایی که به احتمال زیاد آن‌ها را خوانده‌اید یا حداقل اسم آن‌ها را شنیده‌اید.

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم
نویسنده: زویا پیرزاد
نشر: مرکز
تعداد چاپ: 70

«چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» را می‌توان پدیده اصلی بازار کتاب ایران در دهه هشتاد دانست. یک رمان 296 صفحه‌ای که نه داستان پرهیجان و پیچیده‌ای داشت و نه از خط قرمز خاصی عبور کرده بود. داستان این رمان صرفاً روایتگر روزمرگی‌های یک زن ارمنی بنام کلاریس در دهه چهل شمسی بود. زنی که تنها اتفاقات ساده زندگی‌اش را برای خواننده بازگو می‌کند و می‌کوشد او را با چیزی که می‌توان تجسم کامل ملال دانست آشنا کند. شاید برای بسیاری از خوانندگان این رمان سؤال باشد که چرا داستانی با این مختصات تا این اندازه مورد توجه قرار گرفت؟ پاسخ به این پرسش کار سختی است و برشمردن دلایل جذابیت رمان برای مخاطب ایرانی خود مقاله مفصل دیگری طلب می‌کند. اما اگر بخواهیم یک پاسخ ساده و سرراست به این پرسش بدهیم جواب یک‌چیز است. پیرزاد در ذهن مخاطب سؤالات متعددی ایجاد می‌کند که پاسخ به آن‌ها چندان راحت نیست. اساسی‌ترین پرسش این رمان شاید این باشد که زن در جامعه برزخی ایران که میان سنت و مدرنیته دست و پا می‌زند چه جایگاهی دارد؟ در کنار طرح این پرسش‌های اساسی جزئیات شگفت‌انگیزی که پیرزاد از روزمرگی‌های یک زن ارائه می‌کند و توصیف‌های دقیقی که از جریان سیال زندگی در رمان وجود دارد یکی دیگر از عوامل جذابیت چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم است.

پاییز فصل آخر سال است
نویسنده: نسیم مرعشی
نشر: چشمه
تعداد چاپ: 64

آن‌هایی که در میانه دهه هشتاد پیگیر و خواننده پر و پا قرص مطبوعات بودند خاطرشان هست که نسیم مرعشی چند سالی از نویسندگان اصلی مجله همشهری جوان در دوران رونق آن بود. مرعشی بعد از آن تجربه روزنامه‌نگاری تصمیم گرفت وارد عرصه نویسندگی شود و با نوشتن اولین رمانش یعنی «پاییز فصل آخر سال است» راه صد ساله را یک شبه طی کرد و ضمن بردن جوایز معتبر ادبی، فروش در تیراژ بالا را هم تجربه کرد. کتاب آنقدر سر و صدا کرد که هم روشنفکرانی مانند سوسن شریعتی درباره آن حرف بزنند و هم نویسنده معتبری مانند مصطفی مستور از آن تمجید کند. پاییز فصل آخر سال است بدون اینکه بخواهد از روی دست چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم کپی کند شباهت‌های زیادی با رمان جریان‌ساز زویا پیرزاد دارد. اینجا هم با یک داستان زنانه مواجه هستیم که در آن نویسنده می‌کوشد مصائب، دغدغه‌ها و روزمرگی زنان ایرانی را بیان کند. نکته مثبت رمان سادگی و روان بودن آن است. دغدغه سه شخصیت اصلی داستان، دغدغه بسیاری از زنان و دختران ایرانی است و آن‌ها می‌توانند خودشان را در میان سطور این داستان پیدا کنند. به هر دلیلی پاییز فصل آخر سال است آنِ لازم برای ارتباط با مخاطب را داشت و توانست ارتباط فراگیری با خواننده رمان‌های ایرانی برقرار کند.

قصه‌های مجید
نویسنده: هوشنگ مرادی‌کرمانی
نشر: معین
تعداد چاپ: 23

«قصه‌های مجید» یگانه کتاب این مجموعه است که جایگاهی فراتر از یک کتاب میان ایرانیان دارد و تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه مردم این سرزمین شده است. مرادی‌کرمانی داستان قصه‌های مجید را اولین بار برای پخش از رادیو نوشت و نکته جالب توجه این است که در آن 140 قسمتی که مرادی‌کرمانی برای رادیو نوشت این ژاله علو بود که نقش بی‌بی را بازی می‌کرد. اما این سریال 9 قسمتی و دو فیلم سینمایی کیومرث پوراحمد بود که قصه‌های مجید را برای همیشه در ذهن مردم ایران جاودانه کرد. برخلاف تصور عموم مردم مجید از اول اصفهانی نبود بلکه یک نوجوان کرمانی بود که با مادربزرگش زندگی می‌کرد. مرادی‌کرمانی بعد‌ها در مصاحبه‌ای اعلام کرد مردم زادگاهش کرمان هنوز او را به خاطر اینکه مجید را به اصفهانی‌ها تقدیم کرده نبخشیده‌اند. اما سؤال اصلی در مورد قصه‌های مجید این است که در این داستان به ظاهر ساده چه چیزی وجود دارد که آن را تبدیل به مهم‌ترین داستان ایرانی در سال‌های پس از پیروزی انقلاب کرده است؟ جواب به این سؤال کار بسیار سختی است اما اگر بخواهیم توضیح مختصری بدهیم پاسخ قاعدتاً باید این باشد که قصه‌های مجید یک روح ایرانی داشت که باعث می‌شد تمام مردم این سرزمین مجید و بی‌بی را یکی از اعضای خانواده خودشان بدانند و آن‌ها را مثل مادر و برادر خود دوست داشته باشند. سادگی و صمیمیتی که در قصه‌های مجید وجود داشت خیلی بومی بود و همین بومی‌بودن بود که به دل مردم ایران نشست و باعث شد آن‌ها این داستان‌های به ظاهر ساده را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنند. البته که مرحوم کیومرث پوراحمد هم با اقتباس درخشان خود از این رمان‌ها کاری کرد کارستان و با تصویری کردن این داستان‌ها باعث شد مردم ایران تا ابد تصویر روشن و واضحی از مجید داشته باشند. قصه‌های مجید هرچه بود به دل مخاطب نشست و مخاطب هم آن را بر صدر نشاند تا جامعه ایران یک داستان بومی که برآمده از فرهنگ و آداب و رسوم خودش است داشته باشد.

منِ او
نویسنده: رضا امیرخانی
نشر: معین
تعداد چاپ: 54

رضا امیرخانی را می‌توان موفق‌ترین نویسنده از نسل بچه‌های انقلاب دانست. منظور از بچه‌های انقلاب آن گروه از نویسندگان جوانی بود که دل در گروی آرمان‌های انقلاب اسلامی داشتند و با حضور فعال در عرصه‌های فرهنگی (کتاب، موسیقی، سینما و هنر‌های تجسمی) قصد داشتند فضایی که به زعم آنان در دست طیف مقابل بود را بشکنند و بتوانند بخشی از بازار فرهنگی ایران را تصاحب کنند. رضا امیرخانی در سال‌های اخیر مواضعش تعدیل شد و حتی سویه‌های اصلاح‌طلبانه پیدا کرد اما یک خودی باقی ماند و این خودی بودن اجازه داد سراغ سوژه‌هایی برود که برای بسیاری از نویسندگان و فعالان فرهنگی میوه ممنوعه به حساب می‌آمد. مشهورترین رمان رضا امیرخانی تا به امروز «منِ او» است. رمانی عاشقانه که قصه عشق علی فتاح که از یک خانواده متمول مذهبی است به خدمتکار خانواده مهتاب را روایت می‌کند. امیرخانی در این رمان کوشیده به این عشق مایه‌های عرفانی ببخشد و با تکیه بر حدیث مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ، ماتَ شَهیدا (هرکه عاشق شود و خود را پاک نگه دارد و با این حال بمیرد، شهید مرده است) به عشق علی فتاح ابعادی آسمانی ببخشد. البته که رمان امیرخانی از مضامین سیاسی هم برخوردار است و نویسنده کوشیده شخصیت اصلی رمانش را در موقعیت‌های تاریخی که جنبه سیاسی هم دارند (مثل همکاری با انقلابیون الجزایری) قرار دهد. «منِ او» با فروش بالا و توجهی که از مخاطب دریافت کرد توانست خیلی زود تبدیل به یکی از نماد‌های موفقیت بچه‌های انقلاب در فضای فرهنگی کشور شود. با منِ او بود که جریان مقابل، نویسندگان جریان انقلاب را جدی گرفت و پذیرفت این گروه هم می‌تواند رمان‌هایی بنویسد که مورد توجه عامه مردم خصوصاً طبقه متوسط شهری که اهل خرید محصولات فرهنگی هستند، قرار بگیرد. مشکل اصلی اما این بود که جریان انقلاب بعد از درخشش امیرخانی نتوانست چهره‌هایی مثل او پرورش دهد که به اندازه نویسنده رمان منِ او موفق باشند. این عدم پرورش چهره‌های موفق باعث شد تا امیرخانی یگانه نویسنده موفق جریان انقلاب تا به امروز باقی بماند.

یک عاشقانه آرام
نویسنده: نادر ابراهیمی
نشر: روزبهان
تعداد چاپ: 73

نادر ابراهیمی نویسنده بسیار پرکاری بود. به قول خودش یک ابوالمشاغل. کار‌های زیادی در طول دوران کاری خودش انجام داد. هم رمان و داستان کوتاه نوشت، هم روزنامه‌نگاری کرد، هم ترانه گفت، هم کتاب ترجمه کرد و هم سریال و فیلم ساخت و در فضای سینما فعال بود. نادر ابراهیمی را می‌توان در زمره نویسندگان هوادار انقلاب اسلامی قرار داد که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار چهره‌هایی مانند سیدمرتضی آوینی تلاش کردند یکه الگو و مانیفست مشخص فرهنگی برای انقلاب اسلامی تهیه و تدوین کنند. ابراهیمی اما بعدتر از سیاست فاصله گرفت و تلاش کرد تمام تمرکز خود را روی فعالیت‌های مطبوعاتی و نوشتاری بگذارد. «یک عاشقانه آرام» اگر نگوییم بهترین، بدون شک پرمخاطب‌ترین کتاب نادر ابراهیمی تا به امروز است. کتاب، داستان مردی انقلابی از اهالی گیلان را روایت می‌کند که عاشق دختری آذری‌زبان به نام عسل می‌شود که او هم یک انقلابی پرشور است. یک عاشقانه آرام رمان خیلی بزرگی نیست و ضعف‌های زیادی دارد اما یک دلیل واضح برای پرفروش شدن آن وجود دارد و آن نحوه روایت داستان توسط نادر ابراهیمی است که توانسته از یک داستان کلیشه‌ای (همان حدیث معروف عشق که از هر زبان می‌شنویم نامکرر است) یک اثر پرفروش بسازد. یک عاشقانه آرام پر است از جملات عاشقانه و گاهی پرسوز و گدازی که جان می‌دهد برای توییت کردن و استوری کردن. داستان عاشقانه ابراهیمی در تلاقی با امر شورانگیز دیگری به نام انقلاب یک معجون دلپذیر ساخته که به مذاق و مزاج خواننده ایرانی که عشق همیشه برایش یک میوه ممنوعه بوده، خوش می‌آید. خواننده‌ای که در مواجهه با عشق چنان از لذت سرشار می‌شود که دیگر کاری ندارد داستان چه ضعف‌هایی دارد. استفاده درست نادر ابراهیمی از یک مضمون جنجال‌برانگیز باعث شد تا یک عاشقانه آرام تبدیل به کتاب پرفروشی شود که هنوز مخاطبان خودش را دارد.

بامداد خمار
نویسنده: فتانه حاج سیدجوادی
نشر: البرز

اگر چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم و فضای روشنفکرانه‌اش بازار نشر ایران را در دهه هشتاد به تسخیر خود درآورد، دهه هفتاد را باید دهه رمان ملودرام فتانه حاج سیدجوادی یعنی «بامداد خمار» دانست. بامداد خمار در میانه دهه هفتاد منتشر شد، در زمانی که نه خبری از دولت اصلاحات بود و نه هنوز آنقدر فضا باز شده بود که نویسندگان با گرایش سیاسی متفاوت بتوانند با دردسر کمتری رمان‌های خود را منتشر کنند. اغلب رمان‌هایی که از نویسندگان ایرانی منتشر می‌شد رمان‌هایی از جنس بامداد خمار بودند. رمان‌های عامه‌پسندی که هدفشان روایت یک قصه پرکشش برای جذب مخاطب بیشتر بود. این مدل از رمان‌ها فروش بدی نداشتند اما کمتر کسی فکر می‌کرد از دل ادبیات عامه‌پسند ایران ناگهان اثری بیرون بیاید که تا سال‌های سال بدل به پرفروش‌ترین کتاب ایرانی در بازار نشر شود. اما فتانه حاج سیدجوادی این کار را انجام داد و رمانی نوشت که بسیاری از ایرانیان را وادار کرد تا آن را تهیه کنند و بخوانند. در این لیست بامداد خمار سرراست‌ترین داستان را دارد. یک داستان پرسوز و گداز عاشقانه و البته عبرت‌آموز که به شکل اغراق‌آمیزی روایت شده بود و به زندگی سخت و محنت‌زده زنی می‌پرداخت که با انتخاب غلط همسر، زندگی‌اش نابود شده بود. رمان عاری از هرگونه رد و نشان سیاسی بود. حاج سیدجوادی تمام تمرکز خودش را روی روایت داستان تلخ و پرفراز و فرودش گذاشت و توانست نتیجه این تمرکز را هم ببیند. حاج سیدجوادی با استفاده از عنصر اغراق که از زمان پاورقی‌های مستعان و ارونقی‌کرمانی در روایت داستان‌های ایرانی مؤثر بوده است فضایی خلق می‌کند که احساسات هر خواننده‌ای را تحریک و او را مجبور می‌کند با قهرمان داستان همذات پنداری کند. بامداد خمار به قدری پرطرفدار شد که بعد‌ها نویسنده‌ای بنام ناهید. ا. پژواک از روی آن رمانی نوشت به نام «شب سراب» که این بار همه‌چیز را از زاویه دید شخصیت منفی رمان حاج سیدجوادی یعنی رحیم روایت می‌کرد. شب سراب به شدت مورد توجه قرار گرفت و باعث شد تا حاج سیدجوادی از نویسنده آن به جرم سرقت ادبی شکایت کند تا ماجرا‌های این دعوای حقوقی هم تا مدت‌ها نقل محافلی فرهنگی و ادبی ایران باشد. تمام این موارد نشان می‌دهد دهه هفتاد را باید ازآن بامداد خمار و نویسنده آن فتانه حاج سیدجوادی دانست.

روی ماه خداوند را ببوس
نویسنده: مصطفی مستور
نشر: مرکز
تعداد چاپ: 97

«روی ماه خداوند را ببوس» در زمانی منتشر شد که هنوز مباحث روشنفکری دینی طرفداران زیادی داشت و متفکران این حوزه میان اقشار نخبه جامعه ایران (خصوصاً دانشجویان) طرفداران زیادی داشتند. روی ماه خداوند را ببوس هم دقیقاً به مضامینی می‌پردازد که در آن برهه تاریخی بسیار مورد بحث قرار می‌گرفت. رابطه انسان با خدا در جهان مدرن که از همه‌چیز دین‌زدایی شده و جهان رازورانگی خود را از دست داده یکی از آن موضوعات جذاب و جالب توجهی بود که می‌توانست هر نویسنده‌ای را وسوسه کند که بر اساس چنین مضمونی یک داستان بنویسد. اما نوشتن از این مضمون در جامعه‌ای که تاریخ دینی بسیار طولانی دارد و مفهوم دین در میان بخش وسیعی از مردم حرمت خاصی دارد، کار بسیار سختی هم بود. مستور هنگام نوشتن روی ماه خداوند را ببوس مجبور بود روی خط باریکی حرکت کند که اگر از روی آن خط سقوط می‌کرد نه تنها رمانش به چاپ نمی‌رسید بلکه ممکن بود مشکلات دیگری هم پیدا کند که کار او را به عنوان نویسنده به خطر بی‌اندازد. اما مستور موفق شد از این خط باریک به سلامت عبور کند و به سر منزل مقصود برسد و رمانی بنویسد که نه تنها درباره شک، عدم قطعیت و ایمان حرف می‌زد بلکه موفق شده بود داستانش را به نحوی تعریف کند که مخاطب هنگام خواندن آن احساس خستگی نکند. برای همین است که روی ماه خداوند را ببوس رمان مهمی است. جدای از پرطرفدار و پرفروش بودن رمان، مستور در روی ماه خداوند را ببوس موفق شده بود پیشنهادی تازه برای طرح مباحث دینی در فضای فرهنگی ایران ارائه دهد. مردم ایران مردمی هستند که هم دغدغه دین دارند و هم به شدت دنبال مدرن شدن هستند. شاید بزرگ‌ترین چالش و خواست مردم ایران در جهان امروز این باشد که چگونه می‌توانند با حفظ سنت‌های دینی پذیرای جهان مدرن هم باشند. دقیقاً به خاطر همین چالش و خواست است که فضای فرهنگی ایران به رمان‌های بیشتری از جنس روی ماه خداوند را ببوس احتیاج دارد. طرح پرسش‌هایی از جنس پرسش‌هایی که مستور در رمانش مطرح می‌کند می‌تواند به گفت‌وگو‌هایی دامن بزند که منجر به یافتن راه‌حل‌هایی برای زیست مؤمنانه در جهان مدرن شود.

نظرات کاربران