
«فرهیختگان» همزمان با ایام سالگرد شهادت حسن آیت در گفتوگو با جواد موگویی ضمن بررسی پژوهشهای موجود، به ارزیابی نقاط برجسته زندگی شهید حسن آیت پرداخته است.
پرونده آیت هنوز باز است
موگویی حسن آیت را بهعنوان فردی موثر در سه سال ابتدایی انقلاب و مخصوصا در مجلس اول میداند و معتقد است او اقدامات افرادی چون آیتا... خامنهای در ماجرای عزل بنیصدر یا شهید آیتا... دکتر بهشتی در ماجرای تصویب قانون اساسی را تکمیل کرد. این پژوهشگر تاریخ معاصر ویژگی مهم شهید آیت را قدرت تحلیل و پیشبینیهای او در مورد جریانات سیاسی میداند و میگوید شهید آیت به خوبی توانسته بسیاری از وقایع آینده انقلاب، سرنوشت بسیاری از افراد و همینطور چالشهایی که لیبرالها موجب آن هستند را پیشبینی و از همان زمان درخصوص آنها اقدام کند.
«فرهیختگان» همزمان با ایام سالگرد شهادت حسن آیت در گفتوگو با جواد موگویی ضمن بررسی پژوهشهای موجود، به ارزیابی نقاط برجسته زندگی شهید حسن آیت پرداخته است که مشروح آن در ادامه از نظر میگذرد.
اجازه بدهید اولین سوال را اینگونه مطرح کنیم که چرا حسن آیت در تاریخ معاصر ایران و انقلاب مهم است؟
در سالهای اخیر درباره آیت بحث های زیادی مطرح شده است. من چند ویژهنامه و یک کتاب و مستند، فقط خودم منتشر کردهام. از طرفی مهرنامه دو تا سه شماره تا الان علیه آیت منتشر کرده است، ماهنامه نسیم بیداری و روزنامه شرق هم به بهانههای مختلف مطالبی در مورد او منتشر کردهاند. خلاصه اینکه در چند سال اخیر و در واکنش به کارهایی که ما کردیم، تقریبا همه درباره آیت حرفهایی داشتهاند؛ یک نماینده مجلس که 37 سال پیش ترور شده، اما چندین ویژهنامه علیه او آن هم تا قبل از سال 88 چاپ شده است. عدهای میگویند مخالفان موسوی در سال 88 از آیت به صورت ابزاری برای منکوب کردن موسوی استفاده کردند و در واقع به میان آوردن نام آیت به سبب حوادث سال 88 است، در حالی که اصلا اینطور نیست. در طول 37 سال گذشته، مطبوعات نهضت آزادی و اصلاحطلب 10 تا 15 ویژهنامه علیه آیت منتشر کرده بودند! اصلا ویژهنامهای که شهروند امروز، سال 87 در مورد آیت کار کرد دوباره اسم آیت را قبل از انتخابات به میان آورد. این هفتهنامه که در آن مقطع زمانی مسئولیت آن با محمد قوچانی بود، درست یک سال قبل از انتخابات 88 آمد و با تفصیل به آیت پرداخت و احمدینژاد را ادامه خط آیت دانست.
میخواهم بگویم که هیچکس به اندازه آیت در نگاه اصلاحطلبان، نهضت آزادی و ملیگرایان مهم نبود. اکثر ملیگرایان در خاطراتشان علیه آیت نوشتهاند. از ابراهیم یزدی و سحابی و بازرگان تا کاتوزیان اسم آیت را در خاطراتشان آوردهاند و علیه او مطالبی را نقل کردهاند.
باید به این فکر کنیم که چرا کسی که حیات سیاسی بعد از انقلاب او فقط دو سال و نیم بوده، به این اندازه مهم است؟ پاسخ در آن نگاهی است که آیت به مسائل کشور دارد؛ نگاه جریانشناسی سیاسی او به تاریخ انقلاب، مشروطه، نهضت نفت و... . معتقدم این نگاه متفاوت آیت بود که او را نسبت به سایر انقلابیون شاخصتر میکرد.
نگاه آیت بر این بود که جریان ملیگرا میخواهد همان کاری را با امام(ره) و انقلاب بکند که مصدق با کاشانی و نهضت نفت کرد و معتقد بود این را خیلی از انقلابیون متوجه نیستند و دلیل آن را هم سادهانگاری برخی انقلابیون میدانست.
آیت پس از نخستوزیر شدن بازرگان با پیشنهاد شخصیتهایی مثل شهید مطهری، این مساله را اخته شدن انقلاب نامید و بعدها هم دیدیم که امام(ره) هم قسم یاد میکند و میگوید «وا... من با انتخاب بازرگان مخالف بودم و به توصیه دوستان او را انتخاب کردم.» پس از کنار رفتن بازرگان، امام (ره) میگوید که «طعم تلخ تجربه حضور ملیگرایان در نخستوزیری تا سالها باقی مانده و خواهد ماند.» از نظر آیت، ملیگرایان فرصتطلبانه و در حالی که نقشی در شکلگیری انقلاب نداشتهاند، آمدهاند تا انقلاب را از دست روحانیت بدزدند. معتقدم اگر بازرگان بهعنوان نخستوزیر میماند، برای ما چیزی شبیه به «محمد مرسی» در انقلاب مصر میشد. مرسی دقیقا کپی بازرگان بود و ممکن بود همان اتفاقی که برای مرسی و انقلاب مصر رخ داد، برای ما هم بیفتد. همین چند وقت پیش خبری آمد که حکم اعدام 250 نفر از اخوانالمسلمین آمده و مرسی هم در زندان به سر میبرد، درحالی که حسنی مبارک از همه اتهاماتش تبرئه شده است! این به معنای وارونه شدن انقلاب و چرخش حکومت است که دشمن قصد داشت همین روند را با کمک ملیگرایان در مورد انقلاب سال 57 ایران اجرا کند.
تجربه نشان داده است که غرب تا زمانی که بتواند، برای نابود کردن انقلابهایی که با او زاویه دارند از هیچ اهرم فشاری دریغ نمیکند، اما وقتی به این نتیجه برسد که نمیتواند، به حمایت از عناصر میانهرو روی میآورد. اگر واژه میانهرو را در اسناد لانه جاسوسی جستوجو کنید، متوجه میشوید که یکی از واژههای کلیدی در اسناد لانه جاسوسی همین است. آمریکاییها خودشان میگویند مدام دنبال جذب میانهروها هستند. از نظر آنها بازرگان، آیتا... شریعتمداری، بختیار، بنیصدر و طرفداران نهضت آزادی و جبهه ملی، میانهرو هستند. از سوی دیگر آقای خمینی، آقای بهشتی، حزب جمهوری اسلامی و... تندرو هستند. شما همین تقسیمبندی را الان هم میبینید. تندرو، میانهرو و اعتدال تقسیمبندیهایی است که از ابتدای انقلاب هم وجود داشته است. منتها آیت معتقد است بازرگان و سایر میانهروها با انقلاب مشکل مبنایی دارند، درحالی که تعداد زیادی از یاران امام در آن مقطع گمان میکردند تفاوت در شیوه اداره حکومت است که این اساسا تصوری اشتباه بود.
چیزی که الان عدهای از رسانهها میخواهند جا بیندازند این است که بگویند امثال آیت، دیالمه و... در سالهای اولیه انقلاب با تندرویهایی که کردند، اجازه ندادند انقلاب روی ریل اعتدال حرکت کند و بازرگان که مظهر اعتدال و میانهروی است، اگر مانده بود انقلاب در ریل دشمنی با آمریکا و فلان نمیرفت، در حالی که این درست نیست.
اختلاف امام و بازرگان ریشهایتر از این حرفها بود. چیزی که عدهای دائما در تلاشند در جامعه نشان میدهند این است که امام با بازرگان میتوانست بسازد، به شرطی که تندروها نبودند، در حالی که اینچنین نیست. اندیشه امام (ره) با اندیشه بازرگان کاملا متفاوت است. آقای بازرگان کتابی به نام انقلاب در دو حرکت دارد که در این کتاب میگوید من به دنبال خدمت اسلام به ایران بودم، اما آقای خمینی به دنبال خدمت ایران به اسلام بود. چقدر تفاوت در مبنا! به نظرم بازرگان این حرف را صادقانه بیان میکند. با وجود اینکه برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی، ازجمله شهید آیت در کشور فریاد میزنند که بازرگان فرد مناسبی برای نخستوزیری انقلاب نیست، اما گوش کسی بدهکار نیست. بازرگان هم بلافاصله بعد از اینکه نخستوزیر میشود، سه روز بعد از شروع کارش، از نظام اسلامی با عنوان جمهوری دموکراتیک اسلامی یاد میکند!
آن جملهای هم که امام میگوید «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر!» در جواب بازرگان است. شما تصور کنید نخستوزیر را انتخاب کردید و سه روز بعد در رابطه با پایههای جمهوری اسلامی با او تفاوت نگاه دارید! این خیلی مساله خطرناکی بود.
امام میگفت جمهوری اسلامی و او میگفت جمهوری دموکراتیک اسلامی! امام به او میگفت آقای بازرگان! یعنی اسلام دموکراتیک نیست که شما این واژه را به اسلام اضافه میکنید؟ بعد میگوید که شما چه بدیای از اسلام دیدید که این میزان از اسلام میترسید؟
چیزی که در تاریخ بیان میشود این است که اختلاف امام و بازرگان صرفا اختلاف در روش است. آنها امام را به تندروی متهم میکنند و بازرگان را معتدل میخوانند درصورتی که اختلاف این دو کاملا مبنایی است. بهعنوان مثال شما نگاه امام به غرب و شرق را با دیدگاه بازرگان مقایسه کنید. شهید آیت در مورد آنها میگوید که این اشخاص با افکار تکیه به غرب بار آمدهاند و دست خودشان نیست. معتقدند یا باید به سمت غرب برویم یا باید طرف شرق را بگیریم. در میانه این دو نمیتوانند استقلال را حفظ کنند. این دقیقا چیزی است که در دولت کنونی هم میبینیم. مجادله بین قائلان به حفظ استقلال و عناصر معتقد به انواع وابستگی از ابتدای انقلاب وجود داشته است. قائلان به وابستگی از همان ایام هم دیگری را تندرو و خود را میانهرو یا معتدل مینامیدند.
هنوز آن دو نگاه است که در کشور درگیر است؛ در سیاست خارجی، در فرهنگ، در اقتصاد، در همه چیز این مساله است. ترامپ الان برجام را پاره کرده و دوباره میگوید با پیششرط حاضر به مذاکره هستم. مذاکره سر چه چیزی؟ آن همه مذاکره کردید برای چه بود؟
شهید آیت به این دلیل مهم است که زودتر از دیگران متوجه باطن ملیگرایان شد، چراکه نهضت مشروطه و نهضت نفت را خوب خوانده بود. مخالفانش بهاتفاق معتقدند که او به تاریخ معاصر تسلط بالایی داشت.
کافی بود کنار شهید آیت اسم کسی را میبردید، بلافاصله خط فکری و سابقهاش را میگفت. او از نوجوانی روزنامه جمع میکرد. از 10، 12 سالگی در نجفآباد اصفهان روزنامه میخرید و بریدههای آن را جمع میکرد. او موضعگیری افراد در سالهای مختلف را جمعآوری کرده بود و به همین دلیل کنشها و واکنشها و چرخشهای سیاسی افراد را خوب درک میکرد.
به همین خاطر است که از مخالفان حسن حبیبی بود. چگونه میشود یکی در دولت بازرگان باشد، در دولت بنیصدر باشد، در دولت رجایی باشد، در دولت میرحسین باشد، در دولت هاشمی و در دولت خاتمی هم باشد!؟ این نشاندهنده این مساله است که حبیبی همواره و در همه مقاطع زمانی به دنبال این بوده که موازنه قدرت را به ترتیبی تنظیم کند که خودش از آن حذف نشود.
اولین کسی که بنیصدر را شناخت، آیت بود. کاندیدای حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی بود و کاندیدای جامعه روحانیت مبارز بنیصدر. کاندیدای جامعه مدرسین هم آیت شد. آیت در جلسهای جلالالدین فارسی را به جامعه مدرسین برد تا اعضای جامعه مدرسین را قانع کند که کاندیدای آنها با حزب مشترک باشد و بر سر جلال ائتلاف کنند و همین اتفاق هم افتاد اما جلال به دلیل افغانیالاصل بودن کاملا از صحنه حذف شد و بنیصدر ماند.
چقدر امثال شهید بهشتی، امثال آقای هاشمی، امثال باهنر و آیت گفتند بنیصدر آن چیزی نیست که شما فکر میکنید اما جامعه روحانیت مبارز گوش نکردند. در راس آنها شهید محلاتی و آقای مروارید بودند که گوش نکردند. آیت اولین کسی که بنیصدر را میشناسد و خطر او را بیان میکند. آقای دکتر سالاری سفیر دهه 60 ایران در آلمان میگفت روزی که امام در 12 بهمن به ایران آمد بنیصدر هم در کنار ایشان بود و ما هم به اتفاق آیت به صورت زنده زنده نگاه میکردیم. آیت یکباره گفت این آمده رئیسجمهور شود! پیشبینیهایی که انجام میداد غالبا محقق میشد، چون خط سیاسی شخصیتها و خط سیاسی جریانات سیاسی را دنبال میکرد. شهید آیت آنچنان بر تاریخ انقلاب و تاریخ مشروطه و نفت، بحثهای فراماسونری و نفوذ روشنفکران مسلط بود که بلافاصله دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی شد. در همانجا درگیریهایی هم با مهندس موسوی پیدا کرد. البته مهندس موسوی در سطح پایینتری نسبت به شهید آیت بود و صرفا سردبیر روزنامه بود اما بعدها مهندس موسوی رشد بیشتری کرد و مسئولیتهای بالاتری گرفت. درگیریهایشان هم سر مسائلی مانند این بود که چرا موسوی نسبت به مصدق خوشبین است و در حمایت از او تیتر روزنامه و مقاله میزند ولی آیتا... کاشانی را تکریم نمیکند.
این از نظر بقیه در دو تا سه سال اول انقلاب مته به خشخاش گذاشتن بود. میگفتند چرا آیت نسبت به مصدق و ملیگراها این میزان سختگیر است؟ در حالی که اینطور نبود. آنها خودشان در ادامه و چند سال بعد فهمیدند که این چنین نبود و آن سختگیری بجا بود.
این که دولت نباید دست بازرگان باشد، اینکه بنیصدر نباید رئیسجمهور شود و اینکه مهندس موسوی نباید وزیر امور خارجه و نخستوزیر شود، همه توسط آیت آن هم در آن مقطع زمانی که بسیاری نسبت به این افراد خوشبین بودند مطرح شد. ازجمله انتقاداتی که آیت به مهندس موسوی وارد میکند این است که میگوید موسوی افکار سوسیالیستی دارد، شاگرد حبیبا... پیمان است، شما بعدا میبینید او نخستوزیر میشود و یک سال بعد اختلافات در دولت شروع میشود.
اختلافات سر اقتصاد بود. نیمی از بدنه معتقد بود اقتصاد باید دولتی باشد که مهندس موسوی و بهزاد نبوی و این تیم هستند و نیم دیگر که عسگر اولادی، احمد توکلی و مرتضی نبوی و رفیقدوست و ولایتی بودند و اعتقادشان بر این بود که اقتصاد باید آزاد باشد.
تا اندازهای این دعوا بالا میگیرد که تبدیل به بحث رئیسجمهور و نخستوزیر میشود. تا آنجا که آقای خامنهای نمیخواست در دور دوم مهندس موسوی را بهعنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کند. این بحث تا اندازهای جلو میرفت که میتوان گفت این پیشینه یکی از ریشههای 88 هم شد.
شهید آیت در سالهای 58 و 59 نسبت به خط فکری موسوی اعتراض داشت و میگفت که او نباید وزیر امور خارجه شود؛ میخواهم بگویم دعوا بر سر ایدئولوژی است و شخصی نیست. دعوا بر سر خط فکری افراد است.
یکی از موارد ویژهای که آیت در آن موثر بود گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی است. البته نه اینکه آیت گنجانده باشد، اما تلاش او در این مسیر بسیار بوده است. افرادی مانند آقایان منتظری، شیخ علی تهرانی، بهشتی، باهنر، آقای دستغیب، اشرفی اصفهانی و... هم در این امر نقش داشتند. شهید هاشمینژاد هم بود ولی شهید آیت از این جهت که عضو هیاترئیسه مجلس بود و حقوقدان هم بود و تسلط بالایی هم بر علوم اجتماعی و ادبیات داشت و در کنار همه آنها دروس حوزه علمیه را هم خوانده بود، بهعنوان یک کت و شلواری از ولایت فقیه دفاع میکرد. زبان او زبان حقوقی بود و از این جهت خیلی به چشم میآمد.
شهید آیت در جریان تصویب اصول مربوط به ولایت فقیه نقش ویژهای داشت؟
درباره تصویب اصل ولایت فقیه چهار نظر در مجلس اول وجود دارد؛ دسته اول امثال یدا... سحابی، عزتا... سحابی، مقدم مراغهای و... هستند که کاملا مخالف این ماجرا و حضور اصل ولایت فقیه در مجلس هستند. دسته دیگر موافق ولایت فقیه هستند، اما میگویند قابلاجرا نیست. میگویند این نظریه را قبول داریم، ولی قابلاجرا نیست. امثال حجت کرمانی جزء این دسته هستند. اینها میگویند ولایت فقیه را قبول داریم، ولی قابلاجرا نیست. البته این سوال را هم باید از آنها پرسید که این قبول داشتن به چه دردی میخورد؟
دسته سوم آیتا... مکارمشیرازی و آیتا... موسوی اردبیلی هستند که میگویند ولایت فقیه را قبول داریم و قابلاجرا هم هست، ولی نسبت به اصل 110 اعتراض دارند و میگویند نباید این میزان به ولایت فقیه اختیارات داد.
دسته چهارم امثال منتظری، آیت، شهید بهشتی و شهید آیت هستند که میگویند ولایت فقیه همان ولایت رسولا... است و باید تمام اختیارات زمان پیامبر را به ولایت فقیه هم داد، به این معنی که نگاه اینها نگاه امام(ره) است.
ببینید در این مجلس و با این ترکیب یادشده تصویب ولایت فقیه به این آسانیها هم نیست، چراکه حتی در بین روحانیون این اختلافات وجود دارد. البته بگویم که این اختلافات بین روحانیون در مورد اصل ولایت فقیه نیست، بلکه در مورد اختیارات ولیفقیه است. لیکن آنجایی که نقش شهید آیت بسیار موثر میشود، در جریان تصویب اصل ولایت فقیه نیست، بلکه در تصویب اصل 110 یعنی اصل مربوط به اختیارات ولیفقیه است. در بحث اختیارات است که آیت معتقد است فرمانده کل قوا باید دست رهبری باشد.
او معتقد است در همه انقلابها کودتا میشود و کودتا هم اغلب توسط ارتش صورت میگیرد، لذا باید برای جلوگیری از چنین اتفاقی فرمانده کل قوا رهبر و ولیفقیه باشد. تصویب چنین قانونی نشان از همان نقش ویژهای است که آیت در آن برهه داشت؛ قانونی که شاید به جز عدهای معدود هیچ کدام از مدعیان آن زمان درک درستی از چرایی و لزوم آن در سر نداشتند.
یعنی به نوعی هویتبخشی جدیدی به سپاه پاسداران داشت؟
بله، جای دیگری که شهید آیت بسیار موثر است، جای دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قانون اساسی است. او معتقد است باید در مقابل ارتش که ممکن است مانند سایر انقلابهای دنیا مورد طمع قرار گیرد و انحراف در آن ایجاد شده و بهعنوان یک نیروی کودتاگر مطرح شود، نیروی جایگزینی برای خنثی کردن توطئهها وجود داشته باشد و این نیرو هم قانونی باشد و هم جزء اصول مصرح قانون اساسی.
بنده نمیخواهم بگویم شهید آیت در تشکیل سپاه نقش داشت یا خیر، نمیخواهم بگویم جزء موسسان سپاه بود، بلکه نقش اصلی او، تصویب سپاه پاسداران در قانون اساسی بود. این نکته را آقای جواد منصوری بهعنوان اولین فرمانده سپاه صراحتا بیان میکند و میگوید شهید حسن آیت بود که سپاه را وارد قانون اساسی کرد.
بنابراین از جمله کارهای مبنایی که شهید حسن آیت انجام میدهد، یکی تصویب اصل ولایت فقیه است، یکی سامان دادن به فعالیتهای سیاسی حزب جمهوری اسلامی که بلافاصله در شورای مرکزی او را میخواهند و به دبیر سیاسی منصوبش میکنند؛ یکی تصویب اختیارات ولایت فقیه است، یکی گنجاندن سپاه در قانون اساسی و دیگری هم اینکه مدام خطر لیبرالها را گوشزد میکند.
درباره این آخری البته عدهای سخن گفتن مداوم از خطر لیبرالها را تعبیر به اختلافافکنی میکردند، ولی در تجربههایی که در سالهای بعدی انقلاب داشتیم، دیدیم اینچنین تعبیری درست نبوده است. وقایع بعدی را ببینید، بازرگان کاملا به رویارویی به امام و انقلاب افتاد. جبهه ملی هم اینچنین شد و امام گفت اینها مرتد هستند، تا جایی که امام حکم ارتداد جبهه ملی را در 25 خرداد سال 60 صادر کرد. یعنی تجربه نشان داد هشدارهای شهید حسن آیت و خطر ملیگراها که در همان روز اول در راس انقلاب قرار میگیرند، جدی بوده است. درباره سرنوشت بنیصدر که شهید آیت پیشبینی مهمی داشت. سرنوشت مجاهدین خلق هم نمونه دیگری است. از این جهت شهید آیت مهم است.
چرا شهید آیت در تمام سخنرانیهای خود مدام همین مطلب را بیان میکند؟
در ابتدای انقلاب انقلابیون نسبت به جریان چپ مارکسیستی همانند حزب توده و چریکهای فدایی خلق و جریان وابسته به شوروی، کاملا آگاه بودند و این خطر را افرادی امثال آیت احساس میکردند، چون نسبت به آن کاملا آگاه بودند، اما انقلابیون نسبت به خطر لیبرالها آگاه نبودند و نسبت به آنها حساسیتی نداشتند.
در آن ایام جریان لیبرال هم میخواهد مدام خود را همکاسه روحانیون در بهدست گرفتن انقلاب کند. مدام ملیگراها میخواهند انقلاب 57 را ادامه نهضت نفت بدانند؛ کاری که الان منوتو و BBC انجام میدهد، کاری که آقای ابراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب انجام میدهد، میگوید پیشینه انقلاب 57 – آنها میگویند انقلاب 57 و نمیگویند انقلاب اسلامی - نهضت نفت است. در واقع میخواهند بگویند پیشوا و رهبر انقلاب ایران، روحانیون و اسلام نیستند، بلکه مصدق است و شما به همین دلیل میبینید در اول انقلاب مدام عکسهای مصدق در خیابانها است و جبهه ملی چند روز بعد از پیروزی انقلاب گردهمایی برگزار میکنند و سر قبر مصدق در احمدآباد میروند، چراکه میخواهند مصدق را رهبر انقلاب 57 معرفی کنند، در حالی که امام در نامه سال 56 خود میگوید این انقلاب به دست روحانیون و فقط به دست روحانیون واقع خواهد شد و هیچ دسته دیگری در آن شریک نیست. عین این تعبیرها را بیان میکند. میگوید از سال 42 به دست روحانیون بوده و هیچ گروه و دسته دیگری در آن شریک نیست.
یا امام در نامه مشهور منشور روحانیت خود میگوید: «متاسف نیستیم که اینان (دولت موقت و لیبرالها) امروز در کنار ما نیستند، چون از اول هم در کنار ما نبودند.» خب ببینید حالا انقلاب شده و شهید آیت در حال روشنگری است و لیکن روحانیون و خیلی از انقلابیون اقدامات او را تعبیر به اختلافافکنی میکنند و میگویند امروز مساله ما مصدق و کاشانی نیست. شما چرا این میزان مصدق و کاشانی را وسط میکشید و چرا مساله را عوض میکنید؟ در حالی که اینچنین نبود و ملیگراها بودند که مصدق را پیشوای انقلاب اسلامی معرفی میکردند.
چرا الان مدام BBC این را بیان میکند یا هر سال که ایام فوت مصدق میشود، انبوه نشریات اصلاحطلب و ملیگرا از مصدق حمایت میکنند، چون مصدق در مقابل جریان اسلامگرا است.
ریشه حزب زحمتکشان و مظفر بقا کجا بود؟ چه نسبتی با ملیگراها داشتند و چه میشود آیت از حزب زحمتکشان شروع میکند؟
حزب زحمتکشان کاملا روبهروی مصدق و ملیگراها بود. رئیس آن هم مظفر بقای بود. حزب زحمتکشان در نهضت نفت تنها حزبی است که طرفدار آیتا... کاشانی است. البته حزب زحمتکشان در واقع دوسویه بود؛ هم از آن سو مینوشت راستی و درستی و فلان که سکولارها بیایند و عضو حزب شوند و هم از این سو مینوشت نصرمنا... و فتح قریب که مذهبیها جذب حزب شوند؛ یعنی حزب زحمتکشان دو جناح داشت.
در همان ایام شهید آیت نامهای به مظفر بقائی دارد؛ نامه 92 صفحهای که در سالهای 43 یا 42 نوشته است. او در این نامه کاملا تشریح کرده است که چرا من در حزب زحمتکشان عضو شدهام. در آن زمان حسن آیت حدود 26 سال دارد. در آن نامه حسن آیت میگوید: «اکثر و غالب دانشگاهیان طرفدار مصدق بودند و من طرفدار آیتا... کاشانی بودم.» یا اینکه «من یا باید سراغ احزاب ملیگرا میرفتم که طرفدار مصدق بودند یا حزب توده که برای شوروی است، یا کاشانی که حزبی ندارد، به همین دلیل به حزب شما آمدم تا بتوانم کار حزبی و سیاسی کنم.»
پس حسن آیت از روی ناچاری وارد حزب زحمتکشان میشود. از این جهت که معتقد است باید کار سیاسی و حزبی کرد، اما به حزب توده نمیتوان رفت. ملیگراها هم طرفداران مصدق هستند و شهید آیت هم کاملا ضدمصدق است، در نتیجه وارد حزب زحمتکشان میشود.
موقعی که وارد حزب زحمتکشان میشود، آنچنانکه در نامه 92 صفحهای مشهود است، مدام تلاش میکند تا مظفر بقائی را به سمت همکاری با روحانیون ببرد. این نامه یادشده البته برای بعد از 15 خرداد 42 است؛ زمانی که نهضت امام خمینی(ره) بروز کرده، آیت خطاب به بقائی مدام تکرار میکند که «تا این جرثومه فساد (همان شاه منظور است) از این مملکت نرود، هیچ اصلاحات سیاسی فایده ندارد» و میگوید «این را چه کسی میتواند انجام دهد؟ آقای خمینی!»
شهید آیت به مظفر بقائی توصیه میکند این اصلاحات سیاسی که شما مدام دنبال آن هستید، در سایه شاه امکانپذیر نیست. پیشینه ۱۰۰ ساله ایران را هم متذکر میشود و میگوید این پیشینه نشان میدهد که مردم گرد روحانیون جمع میشوند کما اینکه در صنعت نفت گرد آیتا... کاشانی جمع شدند، بعدا مصدق آمد و شریک شد. کمااینکه در نهضت مشروطه گرد شیخ فضلا... نوری و آیتا... بهبهانی و طباطبایی جمع شدند. پس اگر میخواهیم انقلابی هم کنیم باید گرد آیتا... خمینی جمع شویم، اما خب بقائی قبول ندارد. بقائی اصلا اعتقادی به براندازی رژیم شاه ندارد. من نمیخواهم وارد بحث بقائی شوم، ولی میگویم دلیل ورود حسن آیت به حزب زحمتکشان این ماجرا بوده است. البته فراموش نشود که بعد از یکی دو سال هم به دلیل اینکه مدام اعضای حزب را به این تشویق میکرد که مبارزه علنی براندازانه علیه شاه کنند، در حالی که حزب زحمتکشان چنین دردی را نداشت، بقائی چنین دردی نداشت، از حزب بیرون میرود.
بقائی میگفت مبارزه باید در چارچوب قانون اساسی باشد. همانند اعضای نهضت آزادی که همین را میگفتند. در اساسنامه نهضت آزادی هم همین مطلب آمده است که در چارچوب قانون اساسی باید مبارزه سیاسی کنیم؛ شاه باید سلطنت کند نه حکومت! این حرف نهضت آزادی است. شما بیانیه شماره یک و اساسنامه نهضت آزادی را بخوانید.
به گمانم این موضوع در ماجرای اعتبارنامه شهید حسن آیت در مجلس هم بروز کرد.
در جریان بررسی اعتبارنامه شهید آیت در سال ۵۹ مدام ملیگراها در مورد مظفر بقائی از او میپرسند که در همانجا حسن آیت جمله مهمی بیان میکند و میگوید: «بقائی یا آمریکایی بود یا برای آمریکا قابلتحمل بود.» میگوید: «مظفر بقائی کسی همانند داریوش فروهر یا اعضای جبهه ملی بود. کسی همانند شما بود. شما هم طرفدار شاه بودید، شما هم میگفتید شاه باید سلطنت کند نه حکومت! شما هم موقعی که ۱۵ خرداد ۴۲ شد بیانیه ندادید. شما هم از آقای خمینی دفاع نکردید. بازرگان و نزدیکان وی تا سه ماه مانده به پیروزی انقلاب در نوفللوشاتو با امام خمینی دیدار میکنند و میگویند که نباید شاه برود. امام میگوید: «اینها پیش من آمدند و گفتند شاه سلطنت کند نه حکومت!»
ملیگراها درباره بقائی میگفتند که او طرفدار شاه بود، بقائی طرفدار آمریکا بود، مگر همین افراد خودشان هم مثل بقائی نبودند؟ اینها میگفتند بقائی مشروب میخورد، مست بود، فساد اخلاقی داشت؛ خب مثلا مصدق نماز شب میخواند؟ یا جبهه ملی همیشه ماه رجب را روزه داشتند؟ بسیاری از کارهایشان همه مثل هم بودند.
درباره اعتبارنامه نکتهای بیان کردید. درخصوص این امر خیلی شهید آیت را اذیت میکنند. چه شد که ماجرا به اینجا رسید و این میزان به او گیر دادند؟ چرا در شعارها به آیت تودهای میگفتند؟
اول انقلاب بود و هر انگی را به هر کسی میزدند، شعار تودهای هم از همین درگیریها خارج شد، ولی موضوع اعتبارنامه شهید آیت دقیقا به همین رویارویی او با لیبرالها مربوط بود. لیبرالها بودند که میگفتند حسن آیت نباید وارد
مجلس شود.
البته چند روز قبل از آن ماجرا، اتفاقی افتاده بود که به چالشی شدن این فضا هم کمک میکرد. ماجرا از این قرار بود که یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که دانشجوی تبریز هم بوده، نزد حسن آیت میآید و با او درباره مسائل روز صحبت میکند و نظر او را جویا میشود.
درباره انقلاب فرهنگی، درباره بنیصدر که الان رئیسجمهور شده، درباره ملیگراها، آینده انقلاب صحبت میکند و از شهید آیت هم نظر میخواهد. آیت هم با این نگاه که این یک جلسه دونفره است، خیلی راحتتر صحبت میکند و مثلا میگوید اگر با این وضعیتی که امروز انقلاب در آن است، جلو برویم فلان طور میشود و... .
با هم صحبت میکنند و آیت در این گفتوگو باصراحت تحلیلهای خود را بیان میکند، خب بحث سیاسی است و پیشبینی و تحلیل ارائه میدهد. این دانشجوی عضو مجاهدین خلق هم ضبط صوت میگذارد و صدای شهید آیت را ضبط میکند.
بدون اطلاع شهید آیت بود؟
بله، مخفیانه ضبط میکند و بعد صوت جلسه را تقطیع میکند و روزنامه انقلاب اسلامی، یعنی همان روزنامه بنیصدر، این صحبتهای تقطیعشده را تحت عنوان افشاگری به چاپ میرساند و مدعی میشود که «کودتای آیت علیه رئیسجمهور! در پیش است». این اتفاق در بررسی اعتبارنامه شهید آیت خیلی موثر است.
البته این را هم بگویم که حزب جمهوری اسلامی چند روز قبل از ماجرای ضبط صوت و انتشار خبر کودتا، میثاقنامهای را با بنیصدر امضا میکند مبنیبر اینکه «اگر اختلافی بین حزب و ریاستجمهوری ایجاد شد، قبل از اینکه رسانهای شود طرفین به هم اطلاع دهند و ماجرا را حلوفصل کنند».
اما بنیصدر برخلاف این میثاقنامه عمل کرده و تیتر میزند کودتای آیت علیه رئیسجمهور!
آقای بادامچیان تعریف میکرد: «ما به بنیصدر گفتیم مگر نمیگویید آقای آیت علیه شما صحبت کرده؟ شما هم اصل نوار را بیاورید. خیلی فشار آوردیم تا بنیصدر اصل نوار را بیاورد. شاید۳۰،۲۰روز طول کشید تا اصل نوار را تحویل ما دادند. وقتی نوار را گرفتیم آن را بهطور کامل پیاده کرده و گزارش آن به حزب ارسال شد. وقتی اعضای حزب صوت و متن پیادهشده را ملاحظه کردند، دیدند اصلا این چیزی که بنیصدر در روزنامه خود نوشته درست نبوده است. نوار کاملا تقطیع شده است و برخی حرفها کنار هم گذاشته شده تا نشانهای از توطئه به دست آید.»در همین حین برخی اعضای حزب مانند محمود کاشانی اذعان داشتند که به علت همین اقدام باید از رئیسجمهور شکایت شود. دکتر بهشتی پاسخ میدهد که طرح شکایت مساله کمی نیست و باید با امام مشورت کنیم. لذا جلسهای برگزار میشود و چند نفر از اعضای حزب خدمت امام میرسند. در آن جلسه امام سه بار تاکید میکنند که «به سمت صلح با آقای بنیصدر بروید».
این حرف امام خمینی در شورای مرکزی حزب مطرح میشود ولی دوباره برخی میگویند خیر، باید از بنیصدر شکایت کنیم، این حق آقای آیت است چراکه بنیصدر آبروی او را برده و تهمت ناروا به او زده است. در پاسخ اما شهید حسن آیت تاکید میکند که «چون امام مصلحت را در این میبیند که نباید از رئیسجمهور شکایت شود، پس نباید این کار صورت پذیرد». این مساله جزء اصلیترین مواردی است که در اعتبارنامه مطرح میشود. البته یک یا دو مورد مساله دیگر هم در همان زمان در پرونده آیت مطرح میشود که به دلیل نبود اسناد کافی به جایی نمیرسد. مثلا گفته میشود که در سال 1340 که حسن آیت در یک مدرسه دخترانه تدریس میکرد، یک دختری را بوسیده است.
حالا اصل ماجرا چه بوده؟ اصل قصه این بود که چون شهید آیت در جشن تاجگذاری که با حضور معلمها انجام میشد، شرکت نکرده بود، یک دختری عامل ساواک میشود و قرار میشود که حسن آیت را وسط کلاس ببوسد. آن دختر این داستان را هم برای چند نفر تعریف کرده بود. قرار بر این اقدام میشود اما به علتی این اتفاق واقع نشده و نقشه آنها نمیگیرد. گزارش این وقایع در گزارشهای ساواک آمده بود و برخی با استناد به همین نقشه اجرا نشده میخواستند علیه شهید آیت اقدام کنند.
چه کسانی پشت ماجرا بودند؟
آقای سلامتیان دوست نزدیک بنیصدر در فرانسه این پرونده را برمیدارد و آن را سر دست میگیرد.
البته شهید آیت تیزهوشی به خرج میدهد و با مدیریت جلسه اعتبارنامه، کاملا قضایا را برمیگرداند. شهید آیت در آخر هم تقاضا میکند که رایگیری درباره اعتبارنامهاش به صورت علنی و نه با رای مخفی برگزار شود که نهایتا منجر به رای آوردن او میشود.
شهید آیت میخواست که رایگیری علنی انجام شود تا معلوم شود چه کسانی رای منفی دادند و چه کسانی رای مثبت. اعتبارنامه آقای آیت آنجا رای آورد در حالی که او چالش اعتبارنامهاش را به یک حمله سیاسی به ملیگراها تبدیل کرد. تاکید میکنم در آنجا بود که او در مورد بقایی صحبت کرد. گفت: «او برای آمریکا قابل تحمل است، یکی مثل فروهر مثل صدر سیدجوادی، مثل همین چند نفری که در مجلس نشستهاند.» دلیل اصلی ایجاد چالش در تصویب اعتبارنامه هم به خاطر خطری است که از وجود آیت احساس میشد. درگیر شدن با لیبرالها به علاوه اینکه یکی از دلایل اصلی هم در واقع عملکردهای سیاسی بنیصدر یا عدم کفایت سیاسی او بود که بعدها از سوی آیت به نتیجه رسید.
عاملان شهادت آقای آیت چه کسانی بودند؟
تحلیل من این است جریانی که آقای موسوی را نخستوزیر میکند، در ترور آیت ذینفع است. نمیگویم عامل ولی ذینفع است، چون آقای آیت مهمترین مخالف آقای موسوی بود و آیت این قابلیت را داشت که سازماندهی کند. کمااینکه در مورد بنیصدر این کار را کرد. آیت این نقش را کاملا داشت. آقای موسوی با هشت رای مخالف وزیر امور خارجه میشود، ولی سال 64 برای نخستوزیر 99 نفر به ایشان رای مخالف میدهند.
آیت تا این حد قدرت سازماندهی داشت که این 99 نفر را شاید افزایش هم میداد. جریانی که به دنبال نخستوزیری آقای موسوی بود، جریان ذینفعی در ترور آقای آیت است. در این هیچشکی نیست. از عامل بودن آن سخن نمیگویم فقط ذینفع است.
در مورد ترور آقای آیت این چنین میشود بحث کرد که چه جریاناتی ذینفع بودند و چه جریاناتی کاملا ضربه خوردند از حذف آقای آیت؛ حتی هنوز هم در نشریات اصلاحطلب شهید آیت را بهعنوان شهید نام نمیبرند و فقط آیت خالی مینویسند؛ یعنی اینقدر این کینه و عداوت وجود دارد.
خیلیها با آیت مشکل داشتند. عدهای مستقیم و عدهای هم غیرمستقیم از او ضربه خورده بودند و هر کدام از آنها هم پتانسیل این را داشتند که او را ترور و حذف کنند. جمعبندی شما در این مورد چیست؟
تحلیل بنده این است که یکی از جریاناتی که در ترور شهید آیت ذینفع است، جریانی است که به دنبال نخستوزیر کردن میرحسین موسوی بود. البته نمیتوانم بگویم که این جریان عامل است اما این مسجل است که آنها هم در این مورد ذینفع بودهاند، چون آیت قدرت جریانسازی داشت و روی دیگران هم اثرگذار بود. آیت مهمترین مخالف میرحسین موسوی بود و همین مساله کافی بود تا بهانه ترور او فراهم شود.
سوال مهمی که در مورد شهید آیت وجود دارد این است که با وجود اینکه او به طرز فجیعی ترور شد، چرا پیگیری خاصی برای پیدا کردن عاملان انجام نشد و به نتیجه نرسید؟ یا اگر هم شد چرا عاملان قتل و ترور و علت آن هیچوقت مشخص نشدند؟
خیلی از پروندهها همین وضعیت را دارند. پرونده ترورهای سالهای اولیه انقلاب خیلیهایشان به نتیجه نرسیدند. مثلا ترور هفتم تیر مگر پیگیری درست شد؟ ترور ششم تیر پیگیری شد؟ هشتم شهریور هم همینطور. اینها هنوز پروندههایشان به سرانجام نرسیده است. پرونده آیت سال 60 که اتفاق افتاد، چند نفری هم دستگیر شدند. یک نفر به اسم خسرو زندی هم دستگیر شد اما او هم بعد از مدتی آزاد شد! خسرو زندی یک سال بعد از ترور دستگیر شد و در واقع یکی از افرادی بود که در جریان ترور آیت نقش اصلی را بر عهده داشت. او پس از مدتی آزاد شد اما هیچوقت دلیل آزاد شدنش اعلام نشد. سال 70 اما دوباره پرونده آیت باز شد. به این صورت که پرونده از دادگاه انقلاب به وزارت اطلاعات انتقال یافت. من نامهای را که نشاندهنده مفتوح شدن دوباره پرونده در سال 70 است قبلا منتشر کردهام. حتی من در جریان تولید مستند پرونده ناتمام از وزارت اطلاعات خواستم برای مستندتر شدن کار، پرونده شهید آیت را در اختیار من قرار دهند، اما آنها در پاسخ گفتند که پرونده همچنان باز است و امکان اینکه پروندهای را که باز است در اختیار من بگذارند وجود ندارد.
منظور شما این است که پرونده ترور شهید آیت هنوز باز است؟
بله، پرونده شهید آیت، سال 70 دوباره در وزارت اطلاعات باز شد. سال 80 هم به گفته همسر شهید آیت، خانواده شهید را فراخوانده بودند و یکسری اطلاعات در مورد پرونده از آنها گرفته بودند. سال 90 هم بنده وقتی از وزارتخانه پرونده را خواستم، گفتند که پرونده از آنجا که همچنان مفتوح است، نمیتوانند این کار را انجام دهند. این نشان میدهد که پرونده علیالحساب از سال 70 تا 90 باز بوده و هنوز هم باز است. یعنی چیزی بیش از 20 سال است که این پرونده در جریان است، اما هیچخبری از آن منتشر نمیشود. پروندههایی به این شکل زیاد داریم. پرونده شهید لاجوردی هم وضعیت مشابهی دارد. حتی یکسری اسامی مشترک هم در این دو پرونده وجود دارد که تردیدها را چند برابر میکند. پروندههای انفجار هشتم شهریور نخستوزیری و پرونده پیچیده قتلهای زنجیرهای هم از جمله پروندههایی است که هنوز که هنوز است مسکوت باقی ماندهاند. بهطور کلی معتقدم در جمهوری اسلامی اصل بر این است که همهچیز مسکوت باقی بماند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
نسبت شهید آیت با امثال خلخالی و هاشمیرفسنجانی چه بود؟
رابطه او با آقای هاشمی رابطه نسبتا خوبی بود. از آنجا که عمر سیاسی بعد از انقلاب او به سه سال هم نرسید و مرداد سال 60 ترور شد، هنوز خیلی از اختلافات جریان انقلابی رو نشده بود. خیلی از اختلافات و مرزبندیها بعد از سالهای 61، 62 و 63 صورت گرفت و میتوان گفت در فاصله سالهای 57 تا 60 رابطه خوبی میان آیت و آقای هاشمی وجود داشت. اما در مورد خلخالی، از آنجا که او از حامیان بنیصدر بود، بالطبع مشکلاتی میان آنها به وجود آمد. دلیل این اختلافات هم مسائلی پیرامون بنیصدر بود. خلخالی و شهید محلاتی از جمله اعضای جامعه روحانیت بودند که از حامیان بنیصدر محسوب میشدند.
عدهای در مورد نقش بهزاد نبوی در این پروندهها گفتهاند. نظرتان در این مورد چیست؟
بهزاد نبوی بهعنوان یکی از نمایندگان مجلس، یکی از افرادی است که تلاش بسیاری برای نخستوزیر شدن موسوی انجام میدهد. در خاطرات آقای هاشمی آمده است که گویا آیتا... خامنهای در ابتدا آقای ولایتی را برای نخستوزیری در نظر داشتهاند، اما بهزاد نبوی برای صحبت، نزد آقای هاشمی رفته و به او گفته بود که فلانی انقلابی نیست و نباید نخستوزیر شود. در مورد آیت اما مستندات زیادی در مورد حضور نبوی نداریم. بیشتر نقش بهزاد نبوی در پرونده هشتم شهریور ملموس بوده است.
در مصاحبهای گفته بودید وزارت ارشاد اجازه انتشار کتابی که در مورد شهید آیت نوشته بودید نمیداد. در این مورد بیشتر توضیح میدهید؟
این کتاب من در دولت آقای روحانی و در سال 93 مجوز گرفت. گفته بودند باید 40 صفحهاش حذف شود. یکی از قسمتهایش مصاحبه خانم رهنورد با روزنامه جمهوری اسلامی در سال 86 بود. او آنجا از پیشینه خانوادگی خود صحبت کرده بود. مثلا گفته بود به دلیل شرایط خانوادگی، حجاب من آزاد بود و حجاب نداشتم. من همین را بدون هیچ تغییراتی بیان کرده بودم ولی گفتند این را حذف کنید!
در جای دیگر خانم رهنورد در سال 58 و در جریان انتخابات مجلس خبرگان میگوید در انتخابات تقلب شده است. در یکی از انتخاباتهای مجلس هم که خانم رهنورد با 25 هزار رای نفر 70 تهران شده بود بیانیهای منتشر کرده بود و مدعی تقلب در انتخابات شده بود. من اینها را در کتاب بیان کرده بودم. دوستان ممیزی گفته بودند غالب این مطالب باید حذف شود. چندین ماه طول کشید تا مجوز کتاب را گرفتیم. مانند کتاب آخرین نخستوزیر یک سال طول کشید تا مجوز را بدهند. بعد از آن هم که مجوز را دادند و کتاب وارد بازار شد، همزمان با ایام مناظرات انتخابات ریاستجمهوری به صورت غیرقانونی کتاب را از نمایشگاه کتاب، جمعآوری کردند. کتابی که مجوز داشت و هیچحکمی برای توقیف آن وجود نداشتند. این نشان میدهد جریان آیت و حرف او زنده است.
بعد از چاپ کتاب به نکات جدیدی رسیدید که در کتاب نیامده باشد یا اینکه هنوز هم امید دارید چیزهای ویژه و جدیدی درباره آیت پیدا کنید؟
بعد از نگارش این کتاب تا حد زیادی تمرکزم را روی اتفاق انفجار دفتر نخستوزیری گذاشتم. سعی کردم همان خطی را دنبال کنم که خود شهید آیت به دنبال رمزگشایی آن بود. شما اگر مساله مکفارلین یا قتلهای زنجیرهای را دنبال کنید، خودتان بهمرور متوجه شباهتهای بسیاری که در سبک کار وجود دارد، لمس میکنید. من به این رسیدهام خطی که آیت را ترور کرد و هشتم شهریور و مکفارلین را رقم زد، همان مجری قتلهای زنجیرهای است.
شبهه که زیاد وجود دارد. دلیل مخالفتهای شهید چمران با شهید آیت چه بود؟
این را باید در زیست سیاسی شهید چمران و شهید آیت دید. چمران اعتبارنامه نمایندگی شهید آیت رای منفی داد. این همیشه جزء سوالات است.
چمران عضو نهضت آزادی و بازرگان هم استاد او در دانشگاه بود. آن نمره 21 معروف را که به شهید چمران داده شد و همه در مورد آن صحبت کردهاند هم بازرگان به او داده است. چمران از بچههای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بوده که پای جلسات آقای بازرگان در دانشگاه تهران و پای جلسات آیتا... طالقانی در مسجد هدایت میرفت و رسما عضو نهضت آزادی بود. بعدها هم که به آمریکا میرود، آنجا هم عضو انجمن اسلامی و شاخه نهضت آزادی در آمریکا میشود، وقتی هم برمیگردد شما میبینید که به سمت و سوی نهضت آزادی و دولت بازرگان تمایل دارد. حتی در دیدار بازرگان با برژینسکی در 11 آبان که دانشجویان پیرو خط امام دو روز بعد و در واکنش به آن لانه اشغال میشود هم حضور داشت.
اما هرچه به سمت شهادت آقای چمران میآییم، چمران آرام آرام از نهضت آزادی جدا میشود. آن دوگانه چمران بازرگان و چمران امام(ره) که در فیلم «چ» میبینید که میگوید تو چمران بازرگان یا چمران امامی؟! واقعا وجود داشته است. بهمرور زمان بود که رفتار سیاسی چمران آرام آرام کاملا تغییر کرد. بعدها حضور او در جبهه منجر به مخالفتهای او با رویه مدیریتی دولت بازرگان در کردستان شد. بهطور خلاصه یک سیری در زندگی شهید چمران وجود دارد که هر چقدر به سمت شهادت چمران نزدیک میشویم رفتار سیاسی او تغییر میکند. مخالفتهای او با آیت هم مربوط به زمانی است که چمران هنوز بهطور کامل از نهضت آزادی خارج نشده بود.
* نویسنده : علی جمشیدی دبیر گروه سیاسی
مطالب پیشنهادی










