اولین سرباز یهودا

کنگره صهیونیسم با ساختارهای شبه‌دولتی، رؤیای تشکیل دولت یهود را دنبال کرد. ریشه قدرت نظامی و امنیتی اسرائیل و شقاوت آن، به نهادهایی چون موساد و شاباک و نقش ژابوتینسکی برمی‌گردد

  • ۱۴۰۴-۰۲-۰۳ - ۱۰:۴۵
  • 00
اولین سرباز یهودا

درباره ژابوتینسکی مغز متفکر گروه‌های نظامی امنیتی عبری

درباره ژابوتینسکی مغز متفکر گروه‌های نظامی امنیتی عبری

محمد وحیدی: گفتیم در شماره‌های قبل و فهمیدیم که کنگره جهانی صهیونیسم، انگار درحال تمرین تشکیل یک‌شبه دولت است؛ تقریباً یعنی همان بازآفرینی رؤیای هرتزل، در کتاب دولت یهود. برای بخش سیاسی - ایدئولوژی که سازمان جهانی را راه‌اندازی کرد. برای سازوکار‌های مدنی - اجتماعی هم آژانس یهود را تأسیس کردند، برای امور اقتصادی هم صندوق ملی یهودیان. از تمام ارکان یک دولت، بخش نظامی‌اش می‌ماند که اتفاقاً این روز‌ها شاید برای همه سؤال باشد که اول: این‌همه شقاوت از کجا می‌آید؟ و دوم: فعالیت‌های نظامی و در یک‌کلام اوستا شدن اسرائیلی‌ها در بحث امنیتی (ترور) و کار‌های نظامی به کجا برمی‌گردد و فعلاً این نکته را داشته باشید که قدمت هسته‌های اولیه موساد و شاباک و امان، حتی از سی‌آی‌اِی آمریکا هم قدیمی‌تر است. همه‌ سرنخ‌ها هم به اسم ژابوتینسکی برمی‌گردد.

کلیشهٔ مرسوم تمام نظامی‌ها
رهبر، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار، مترجم، سخنور و مبتکر نظامی‌گری عبری. این‌ها عباراتی ا‌ست که در وصف ژابوتینسکی در سایت‌های سازمان جهانی صهیونیسم و کنگره جهانی و... آمده. همه‌فن‌حریف، با روحیهٔ لطیف، ادیب و هنرمند و در انتها هم کمی تا قسمتی نظامی - امنیتی که در اصل آنچه که با صدای کم در انتهای جمله‌ها نوشته‌اند، اتفاقاً باید با فونت و سایزی درشت و بولدشده از او یاد می‌کردند. در اصل حیات‌وممات ژابوتینسکی و میراثش بیش از آنچه که نمایشنامه‌های ترجمه‌شده و شعر‌های سروده‌شده‌اش باشد، گروهی تروریستی و شبه‌نظامی است که به بیتار (بیطر)، هاگانا و ایرگون معروفند. گروه‌هایی که اگر خاطرتان باشد در شماره‌ای که در مورد آژانس یهود صحبت کردیم نوشتیم که دسته‌ای از صهیونیست‌ها از افراطی‌گری بعضی دیگر از صهیونیست‌ها به ستوه آمدند و همین باعث جدایی و انشقاق در آژانس یهود شد. منظور، همین تربیت‌یافتگان ژابوتینسکی بودند. تربیت‌یافتگانی که بعدها راه او را ادامه داده که اقدامات و تجربیاتشان به تأسیس موساد، شاباک، امان و شاخه‌های زیرمجموعه‌اش منجر شده که شاهکار‌هایشان! را داریم این روز‌ها در سرزمین‌های اشغالی و حتی فراتر می‌بینیم. ژابوتینسکی، همان‌طور که از نامش پیداست، روس‌‌تباری اهل بندر اودسا است. در ششمین کنگرهٔ جهانی صهیونیسم که کنگره مهمی هم هست نقش تأثیرگذاری داشت و اتفاقی برایش افتاد که به نقل خودش تأثیر زیادی روی تفکرش گذاشت. اگر خاطرتان باشد در شماره‌های پیشین، در مورد تشکیل سازمانی جهانی صهیونیسم و تشکیل اولین کنگره گفتیم که عده‌ای از یهودیان صهیونیسم، به‌خصوص مهبیون اهل خاورمیانه، چندان علاقه‌ای به تشکیل دولت نداشتند و حتی تا پنجمین کنگره نیز، حرفی از فلسطین به میان نیامده بود. در مکان‌ها، از اوکراین تا اوگاندا و حتی آرژانتین و یا بخشی از آمریکا نیز برای تشکیل سرزمین یهود و دولت عبری، پیشنهاد شده بود. ششمین کنگره، جدای از اینکه آخرین کنگره‌ای است که هرتزل حضور دارد و تقریباً کار تأسیس صندوق ملی یهودیان و تأسیس سازمان جهانی صهیونیسم دارد به تصویب می‌رسید، طرح انتقال یهودیان به اوگاندا مطرح می‌شود که با رأی مخالف ژابوتینسکی، به‌عنوان نمایندهٔ یهودیان اودسا همراه است. ایدهٔ فلسطین دارد از زبان صهیونیست‌هایی که اهل خاورمیانه نیستند (اشکنازی‌ها، مسیحیان صهیونیست و یهودیان دیاسپورا) کم‌کم پر رنگ می‌شود و نام اورشلیم همراه با جملات احساسی در سخنرانی رهبران بیشتر از قبل تکرار می‌شود. او در این سخنرانی قشنگ توضیح داده که تحت‌تأثیر هرتزل و ایده‌اش بوده. اینجا بود که ژابوتینسکی این‌گونه از هرتزل نام‌ برده و از هنر سخنوری و شاعری برای هک‌کردن اسم اورشلیم در ذهن شنوندگان، جهت انتقال یهودیان ‌به فلسطین بهره می‌برد: «هرتزل تأثیر زیادی بر من گذاشت - این کلمه اغراق‌آمیز نیست، هیچ توصیف دیگری وجود ندارد که مناسب او باشد: انسان بزرگ؛ و من به‌راحتی در برابر شخصیتی سر تعظیم فرود نمی‌آورم - به‌طورکلی، از تمام تجربیات زندگی‌ام کسی را به یاد نمی‌آورم که این‌گونه تأثیری بر من گذاشته باشد، نه قبل از هرتزل و حتی فکر می‌کنم کسی نباشد که بعد از او بگذارد. فقط در اینجا احساس کردم که من واقعاً یک بندهٔ مطیع و او یک پیامبر برگزیده است. هنوز صدای او هنوز در گوش من زنگ می‌زند: اگر تو را فراموش کنم، اورشلیم... هرگز. من به سوگند او ایمان آوردم و من به او رأی دادم، و نمی‌دانم چرا...»

چریک فدایی خلق عبری
زندگی‌اش را که دقیق بخوانید، اگر اسمش را عوض کنیم انگار دارید خاطرات صمدی‌لباف یا شریف‌واقفی (مؤسسان اولیه سازمان مجاهدین) را می‌خوانید. می‌شود گفت او چپ بود و چریک، زمانی که چپ مد که هیچ، حتی تعریف نشده بود. سال‌ها قبل از انقلاب کمونیستی روسیه، او مدل زندگی دانشجویی‌اش شبیه چریک‌ها بود. برای شورش‌های مولداوی در سال 1903، به رهبران و جوانان یهودی شرق اروپا نامه می‌نوشت، آن‌ها را دور هم جمع می‌کرد، کتاب می‌خوانند و در انتها نیز پیشنهاد تشکیل انجمن دفاعی برای آموزش نظامی و رهبری تجمعات را می‌داد. در حوزهٔ بالکان نیز قبل جنگ اول چندباری تلاش کرد تا تشکیلات نظامی یهودی شکل دهد، اما موفق نشد. آخرسر فهمید که سازمان دانشجویی یهودی اورشلیم، قبلاً برای اولین‌بار در تاریخ یهودیان روسیه، یک واحد دفاعی - امنیتی مانند رؤیای او تشکیل داده، او هم زود به آن‌ها ملحق شد و شد مسئول سازماندهی مالی انجمن برای تهیه سلاح و نگه‌داری مهمات. همین‌ها هم به دردش خورد. اما یک یاس فلسفی رسید و دوباره به کتاب و نوشتن و خواندن فلسفه و تاریخ روی آورد. اینجا بود که با مانیفست کمونیسم و عقاید مارکسیستی آشنا شد و دید همان است که به دنبالش می‌گردد. بااین‌حال اما بار‌ها گفته بود که در عمق عقاید مارکسیستی‌اش چیزی او را بیشتر به سمت ایدهٔ صهیونیسم می‌کشد تا تفکرات چپ. این دوران طبق گفتهٔ خود ولادیمیر دوران سرگردانی بود. قبل از جنگ جهانی بود که انقلاب‌های ترک‌های جوان وقوع پیوست. رهبران سازمان جهانی صهیونیست و بیشتر از همه ژابوتینسکی امید داشتند که در بین ترک‌ها بتوان افرادی هم‌سو با عقایدشان را بیشتر پیدا کنند. سفر او به فلسطین برای اولین‌بار در اوج اعتراضات علیه امپراتوری عثمانی و همین‌طور سفر به استانبول شروع شد. سازمان جهانی صهیونیسم با ژابوتینسکی تماس گرفت و از وی درخواست کرد که ریاست سیستم اطلاعاتی تأسیس شده در امپراتوری عثمانی را برعهده بگیرد. از همین‌جا بود که ژابوتینسکی دو روزنامهٔ تبلیغاتی هرالد و ترک جوان را تأسیس کرد. مقالاتی که در این روزنامه‌ها منتشر می‌شد در خصوص فعالیت‌های دانشجویی، بعد‌ها بسیار به درد دانشجویان ترک که علیه عثمانی شورش کردند خورد.

رؤیای گردان‌های عبری
در آغاز جنگ جهانی اول، هنگامی که امپراتوری عثمانی به جنگ پیوست، ژابوتینسکی موضع بی‌طرف خود را ر‌ها کرد. او باتوجه‌به آشنایی با ساختار حکومتی امپراتوری معتقد بود که سقوط آن امری زمان‌بر است و پس از سقوط آن، مردمان تحت حاکمیت آن استقلال خواهند یافت. علاوه بر این، او معتقد بود که رسیدگی به خواسته‌های آن‌ها نتیجه شرکت این مردم در جنگ است. بزرگ‌ترین ترس او این بود که خواسته‌های یهودیان در صورت شرکت در جنگ به‌عنوان سربازان پراکنده در میان ارتش‌های کشور‌های مختلف برآورده نشود، اما تنها درصورتی‌که خود را به‌عنوان یک نیروی منظم یهودی سازماندهی کنند. او به ملاقات یهودیان تبعیدشده از اورشلیم، به شمال آفریقا رفت و هم‌زمان به سازماندهی یهودیان در اسکندریه مصر پرداخت. اینجا بود که با جوزف ترامپلدور مبارز یهودی و رهبر سوسیالیست‌های صهیونیست آشنا شد. او ایدهٔ تأسیس یک واحد نظامی یهودی را مطرح کرد. در نتیجه آن‌ها تماس‌هایی با مقامات نظامی بریتانیا برقرار کردند. پس از مذاکرات طولانی گردان قاطرران (گردان حمل‌ونقل با چهارپایان) یا گردان حمل‌ونقل عبری تشکیل شد که مسئول انتقال تدارکات به خط مقدم نبرد گالیپولی را برعهده داشت. ترامپلدور بریا فرماندهی گردان حرکت کرد، اما ژابوتینسکی هنوز راضی نبود. او دنبال واحد رزمی یهودی بود. نامه‌نگاری‌های زیادی به لندن انجام داد. افراد زیادی را دید. افسر رابط مقر ژنرال آلنبی در مصر شد، کنفرانس‌های زیادی در مقر اتحادیه کارگران در فلسطین برگزار کرد، آن‌قدر رفت از لندن تا قاهره و اورشلیم رفت ‌و آمد که بالاخره 1919 سه گردان تأسیس شده بودند که در یک گردان با نام «اویلن برای یهودا» متحد شدند و شمعدان منورا به‌عنوان نماد گردان تعیین شد. ژابوتینسکی نیز به‌عنوان فرمانده کل در ستاد کل قوای بریتانیا در فلسطین و مصر در دفتری در اورشلیم مشغول به رصد اعراب و عضوگیری و آموزش نیرو در کیبوتص‌ها و شهرک‌های یهودی‌نشین اولیه شد و تازه این آغاز فعالیت‌های ژابوتینسکی برای راه‌اندازی سیستم نظامی - امنیتی دلخواهش بود. 

نظرات کاربران