
خاله قورباغه راهی که انیمیشن شگفتانگیزان طی کرده، دقیقا معکوس طی میکند و روی همین حساب، شکست آن در گیشه غیرقابل پیشبینی نبود.
خاله قورباغهای که شگفتانگیز نیست

تردید مارول برای ساخت قسمت دوم آن رویکردی را در این کمپانی نشان میدهد که دقیقا عکس آن درسینمای ایران وجود دارد. این کمپانی بارها نشانداده وقتی یک مجموعه سینمایی موفق از آب در میآید، برای حفظ شأن و جایگاه آن اثر وسواس زیادی به خرج میدهد و به این راحتیها آن نقطه طلایی در کارنامهاش را اصطلاحا حرام نمیکند. اما دنبالهسازی در ایران روندی کاملا معکوس دارد؛ در سینمای ایران اگر اثری به هر دلیلی با استقبال مواجه شود، معمولا ازسطحیترین مولفههایی که به نظر میرسیده در این موفقیت موثر بودهاند، به قدری تقلید صورت میگیرد که ازآن اعتبار اولیه چیزی باقی نخواهد ماند. البته مارول هم گذشته را بازآفرینی میکند؛ اما به شکلی خلاقانه، نه برای راحتکردن خودش.
پیکسار با وجود امکانات فنی بالایی که داشت، در ساخت این اثر با اجتناب از دستزدن به تغییرات بزرگ و اساسی، ویژگیهای جذاب قسمت اول را بهطور دقیق حفظ کرد و شاید بزرگترین و جالبترین تصمیم پیکسار در ساخت این فیلم را بشود پایبندی کامل به طراحی گرافیکی انیمیشن دانست؛ یعنی با وجود اختلاف 14 ساله قسمت اول و دوم و پیشرفت چشمگیر تکنولوژی در این سالها، سازندگان تصمیم گرفتند انیمیشن را با حال و هوای قسمت اول طراحی کنند تا تجربه دیداری تماشاگران در دو قسمت تفاوت چندانی با هم نداشته باشد. در عوض، همت اصلیشان را روی ایدهپردازی و سناریوی کار گذاشتند و به این شکل، سری دوم شگفتانگیزان تبدیل به بمب گیشهها شد.
حالا برویم سراغ فیلمسازان ایرانی و مواجهه آثارشان با مخاطب کودکان سینمای ایران. فیلم عروسکی «خاله قورباغه» تقریبا همزمان با اکران شگفتانگیزان٢ در آمریکا، در ایران بر روی پردهها رفت. خاله قورباغه داستان عروسکی به همین نام است که سالها قبل در فیلم سینمایی «گلنار» درخشیده بود و از این جهت هم با شگفتانگیزان شباهت دارد که بزرگسالان امروز، سالهای پیش مخاطبان پروپاقرص شخصیتهای همان فیلم بودند. اما خاله قورباغه با وجود افتتاحیه بسیار پرسروصدایی که داشت و حضور خیلی از هنرپیشههای مشهور در این افتتاحیه و بهعلاوه، نوستالژی عمیقی که از کاراکتر گلنار در ذهن پدر و مادرهای امروز باقی مانده بود، به هیچوجه نتوانست در گیشهها موفق باشد. فرشته طائرپور که سالها پیش تهیهکننده فیلم موفقی به نام گلنار هم بود، بعد از اینکه خاله قورباغه توفیق چندانی در گیشه پیدا نکرد، به همراه افشین هاشمی دست بهکار نوشتن نامهای خطاب به مردم ایران شد تا آنها را به تماشای فیلمش ترغیب کند.
«ما هم میدانیم که اعتنا به نیازهای تفریحی بچهها و بردن آنها به سینما، قیمت دلار و طلا را پایین نمیآورد، از مشکلات اقتصادی مردم کم نمیکند، معضل ازدواج و اعتیاد و گرانی را حل نمیکند، نقایص نظام آموزشی و تربیتی را در مدارس برطرف نمیکند، تنشهای موجود در سطح جامعه را کاهش نمیدهد و… اما حتما باعث میشود بچهها و بزرگترها در کنار یکدیگر برای دوساعت هم که شده به تهدیدهای برجامی و تحریمهای ترامپی فکر نکنند و در دلهای خود تنها یک شمع شادی روشن کنند. سینما هنوز سالمترین و ارزانترین تفریحی است که خانوادهها، بهخصوص خانوادههای تحصیلکرده از آن استفاده میکنند.»
سازندگان خاله قورباغه به عبارتی در این ایام عدم توفیق فیلمشان را گردن مشکلات اقتصادی جامعه و بیثباتی قیمتها میانداختند. اگرچه این چیزها روی فروش سینمای ایران بیتاثیر نبوده، باید فروش فیلم خاله قورباغه را با دیگر فیلمهایی که همین روزها در سینمای ایران روی پرده هستند مقایسه کرد تا معلوم شود چقدر از این بیتوفیقی، محصول شرایط اقتصادی جامعه و چه مقدار آن به دلیل خلاقانهنبودن ایده فیلم است. آیا این امکانپذیر است که در پایان دهه ۹۰ همچنان از نوستالژی عروسکهای دهههای ۶۰ و ۷۰ برای جذب مخاطب به سینما استفاده کرد، آن هم بیاینکه کوچکترین خلاقیتی برای گسترش آن ایدهها به کار رود؟ اینکه یک قورباغه درباره مدیریت بحران و میراث فرهنگی صحبت کند و یک تضاد بین توقعی که از او وجود دارد و رفتاری که انجام میدهد را به نمایش بگذارد، چقدر برای جذب مخاطب موثر است؟ خاله قورباغه و تمام عروسکهای این فیلم، سرجمع چه چیزی بیشتر از «جناب خان» خندوانه دارند که مخاطب تلویزیون حس کند در سینما چیزی بیشتر از آنتن مجانی شبکه نسیم، عاید او خواهد شد و به اینانگیزه برای دیدن فیلم بلیت بخرند؟
خاله قورباغه راهی که انیمیشن شگفتانگیزان طی کرده، دقیقا معکوس طی میکند و روی همین حساب، شکست آن در گیشه غیرقابل پیشبینی نبود. تمام مولفههایی که در گلنار جذاب بودند، در این فیلم وجود ندارند. مولفههای جذاب «گلنار» با توجه به دوره ساخت آن فیلم و نسبت به مخاطبان آن روزگار جذاب از آب در آمده بودند؛ اما خاله قورباغه ربط چندانی به حال و هوای مردم ایران در این روز و روزگار ندارد. این فیلم در عوض، تمام فاکتورهای رو ساختی گلنار که مدتها از زمان آنها میگذرد و کاملا قدیمی شدهاند را مجددا آورده و تکرار کرده است. آیا هنوز میشود کودکان را با آوازخوانی عروسکها به سالن سینما کشاند؛ آنهم کودکان امروزی که سلیقه دیداریشان با گرافیک بازیهای کامپیوتری و انیمیشنهای «دیزنی» شکل گرفته است؟ اما تهیهکننده و کارگردان شگفتانگیزان دچار این تصور غلط نشد که موفقیت سری اول کارشان به دلیل گرافیک آن بوده است. آنها در مضمون کار دقیق شدند و بدون زیادهروی در پرداخت تکنیکی به فرم، قصه را خوب نوشتند و خوب ساختند. فرم تکنیکی مدنظر در فیلمی مثل خاله قورباغه همان رقص و آواز عروسکها است که از گلنار وام گرفته شده بود و حالا با غلو تمامعیار اجرا شد. اما مضمونی که باید از اثر قبلی به اثر جدید منتقل میشد و در پرداخت آن خلاقیت بیشتری به کار میرفت، بحث مبسوطتری دارد. نباید فراموش کرد که اگر مارول حتی ایده کتابهای مصور ۱۰۰سال پیش را امروز زنده میکند و با موفقیتهای چشمگیری روبهرو میشود، رمز موفقیتش در بازآفرینی خلاقانه ایدهها است؛ چیزی که اگر هر کشوری که در آن صنعت سینما سابقهای طولانی دارد و از جذابیت نوستالژیها میتوان بهره برد، باید آن را بهعنوان یک اصل اساسی سرلوحه کارهای عامهپسند قرار دهد.
* نویسنده : میلاد جلیلزاده روزنامهنگار
