شخصیت خاصّ منصور حلّاج و تفاسیر روا و ناروایی که دربارۀ او می‌شود
چون در شمار ستایشگران حلاج، به نام برخی فقیهان و حکمای بزرگ شیعه برمی‌خوریم، این شخصیت از اتهام «کفرگویی» مبرّاست؛ چرا که عقلاً بعید است این فقها و حکمای بزرگ، کافری را بِسِتایند و او را در سخن خویش، مثالی جهت صدق در تَعَبُّد شمرند.
  • ۱۴۰۴-۰۱-۲۶ - ۱۰:۲۹
  • 10
شخصیت خاصّ منصور حلّاج و تفاسیر روا و ناروایی که دربارۀ او می‌شود
نیمه نهان حلاج
نیمه نهان حلاج
دکتر علی اکبر ولایتیمشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل

حسین بن منصور حلاج، عارف مشهور قرن سوم و چهارم هجری بود که در عهد خلیفۀ عباسی، المقتدر، به نحوی فجیع که هیچ‌گاه پیش از او، کسی را چنان نکشته بودند، اعدام شد. عقاید او پیوسته معرکۀ آرای متقابل و حتی متناقض بوده است. به‌طوری که یکی از نویسندگان گوید: «شاید از میان مشایخ بزرگ، بیشترین بار، نام حسین بن منصور حلاج را شنیده‌ایم و کمترین دربارۀ او می‌دانیم و شاید به دلیل طعن و لعنی که او از طرف دستگاه خلافت بدان گرفتار آمد و تا چند قرن پس از شهیدشدنش ادامه داشت، دیگران، شجاعت آن را نیافتند تا به شرح زندگی و عقاید این عارف بلندمرتبه و این عاشق شیدای حقیقت بپردازند یا اگر کسانی چنین کردند، از ارائه‌اش به دیگران خودداری ورزیدند.» (اخوان، 1351، ص 17)

نگارنده بر آن است که چون در شمار ستایشگران حلاج، به نام برخی فقیهان و حکمای بزرگ شیعه برمی‌خوریم، این شخصیت از اتهام «کفرگویی» مبرّاست؛ چرا که عقلاً بعید است این فقها و حکمای بزرگ، کافری را بِسِتایند و او را در سخن خویش، مثالی جهت صدق در تَعَبُّد شمرند. ابونصر سَرّاج (قرن چهارم هجری قمری)، ابوسعیدِ ابوالخیر (قرن پنجم هجری قمری)، ابوعلی فارمَدی (قرن پنجم هجری قمری)، ابوالقاسم گَرَّکانی (قرن پنجم هجری قمری)، ابوالعباس احمد بن محمد شَقانی و ابو یعقوب یوسف همدانی (قرن ششم هجری قمری) حلاج را بسیار حرمت می‌نهادند و از محبان حق‌تعالی می‌شمردند (شمس، 1392، ج 21، ص 254). خواجه عبدالله انصاری هم در طبقات خود، بارها از حلاج و اخبار و گفتارهای او، به احترام یاد کرده است. (خواجه عبدالله انصاری، 1362، صص 386-381)

گمان نگارنده آنگاه تقویت می‌شود که می‌بینیم ابن ندیم، کتاب‌شناس، فهرست‌نگار و پژوهشگر بغدادی در قرن چهارم هجری که براساس شواهد متعدد، از شیعیان بوده1، گوید: «[حلاج] مردی متهور بود و در برابر خلفا، جسور. آهنگ دَرهَم ریختن دولتشان را داشت.» (ابن ندیم، ص 283) علی بن عثمان هجویری غزنوی در کشف‌المحجوب (1383، صص 231-230) اتهامات حلاج را برمی‌شمرد و او را از این اعتقادها مبرا می‌داند. او از معدود نویسندگانی تا روزگار خود است که نام حلاج را در فهرست مشایخ طریقت تصوف می‌آورد و دفاعیات جدی از او طرح می‌کند. هجویری با ادلّۀ عقلانی و برهان قوی، اتهامات حلاج نظیر سحر و جادو و اعتقاد به حلول و أناالحق‌گویی را مردود می‌داند و او را نه ساحر، بلکه صاحب کرامت، متدین و معتقد به اصول‌دین می‌خواند (ایرانی و جعفرپور، 1395، صص 134-121). هجویری می‌نویسد: «حسین تا بود، اندر لباس صلاح بود از نمازهای نیکو و ذکر مناجات‌های بسیار و روزه‌های پیوسته و تحمیدهای مهذب و اندر توحید، نکته‌های لطیف.» (هجویری، ص 231) و نیز می‌گوید که از حسین منصور پرسیدند: «مَن الصوفی؟» یعنی «صوفی چه کسی است؟» و او گفت: «وحدانی بالذّات.» (همان، ص 91) حکیم عطار نیشابوری نیز حلاج را می‌ستاید: «آن قتیل فی الله، فی‌سبیل‌الله؛ آن شیر بیشه تحقیق؛ آن شجاع صفدر صدیق؛ آن غرقه دریای مواج؛ حسین منصور حلاج – رحمه‌الله علیه؛ کار او کاری عجب بود و واقعات غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی‌قرار و شوریده روزگار بود و عاشق صادق و پاک‌باز و جد و جهدی عظیم داشت و ریاضتی و کرامتی عجب و عالی‌همت و رفیع‌قدر بود. او را تصانیف بسیار است به الفاظ مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل و فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت و دقت نظر و فراستی داشت که کس را نبود... عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جمله متأخران إلی ماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر - قَدَّسَ الله روحه العزیز - و شیخ ابوالقاسم گرَّکانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی – رحمه‌الله علیهم اجمعین - در کار او سیری داشته‌اند و بعضی در کار او متوقفند چنان که استاد ابوالقاسم قشیری گفت: درحق او که اگر مقبول بوَد به ردّ خلق مردود نگردد و اگر مردود بوَد به قبول خلق مقبول نشود و باز بعضی او را به سحر نسبت کردند و بعضی اصحاب ظاهر به کفر منسوب گردانیدند و بعضی گویند از اصحاب حلول بود و بعضی گویند تولّی به اتحاد داشت؛ اما هرکه بوی توحید به وی رسیده باشد، هرگز او را خیال حلول و اتحاد نتواند افتاد و هرکه این سخن گوید سرش از توحید خبر ندارد و شرح این طولی دارد که این کتاب جای آن نیست.» بعضی از معاصران نظیر لویی ماسینیون (1362، ج 2، صص 258-257) و عبدالحسین زرین‌کوب (1357، ص 290) هم کلیۀ اتهامات حلاج را دسیسۀ دشمنان او دانسته‌اند. احمد امین در ظهرالاسلام، خلافت عباسی را به تزویر و ایراد تهمت ناروا به حلاج محکوم می‌کند؛ چراکه «او از شیعیان اهل‌بیت رسول خدا(ص) بود و این شیعیان بودند که به براندازی خلافت عباسی مصمم بودند» (امین، 1425، ص 195). طه عبدالباقی سرور می‌گوید: «چون دستگاه خلافت عباسی وجود حلاج را مزاحم بقای خود می‌دید، شایع ساخت که حلاج اناالحق می‌گوید.»

درگیری علنی حلاج با خلافت عباسی و قتل او به فتوای سرسخت‌ترین دشمنان شیعه، پندار تمایل او به امامیه و حتی شیعه بودن او را قوت بخشیده است. حلاج در 11‌سالگی شاهد نهضت شیعی زنگیان (قیام صاحب‌الزَّنج) بر ضد عباسیان بود. احتمالاً وی با همین سابقۀ ذهنی، در بغداد به علویان پیوست. گویند حلاج در سفرهایی به طبرستان، با دولت زیدیان آشنا شده بود و امید داشت نهضتی پدید آورد که به دولتی چون دولت زیدیان علوی طبرستان تبدیل شود. پس به کوفه رفت تا با ابوالحسن علوی دیدار کند. اما او را توانمند نیافت. پس نزد علوی دیگری به نام ابوعماره محمد بن عبدالله هاشمی رفت و با او عقد اخوت بست. ابوعماره هاشمی فرزند یکی از بازرگانان توانگر بود، از مادری از قبیلۀ ربیعه. شیعه بود و با بانویی از شیعیان اهواز به نام بنت جانخش ازدواج کرده بود و در اهواز، ابوعماره را رهبر شیعیان و «سَیّدنا» خطاب می‌کردند. (ماسینیون، ص 19) 

به شهادت و گواهی ابوعلی محسن بن علی تنوخی (327-384ق)، دبیر مُعِزّالدوله دیلمی، قاضی اهواز و ادیب و شاعر شیعه که از ابوالفرج اصفهانی اجازۀ روایت حدیث داشت و از این نظر از راویان معتبر است، ابوعماره هاشمی در بصره مجلسی از شیعیان ترتیب داد و حلاج و نهضت او را معرفی کرد و وی را به‌منزلة محمد بن ابی‌بکر خال‌المؤمنین دانست. محمد بن ابی‌بکر از نزدیکان و شیعیان حضرت علی (ع) بود که ایشان وی را به حکومت مصر فرستاد تا اینکه به دست عبدالله بن سعد بن ابی‌سُرَح به شهادت رسید. در این مجلس، حلاج با شیعیان اثنی‌عشری، در ایام غیبت صغرای حضرت مهدی‌(عج) پیمان بست تا در حرکت آنان برای دستیابی به هدفشان شرکت کند. هدفی که در این مجلس اعلام شد ساقط کردن دولت بنی‌عباس بود که خلافت را از آل علی (ع) غصب کرده بودند. (تنوخی، ج 1، ص 84). حلاج نزد ابوسهل نوبختی رفت تا با او متفق شود. (تنوخی، ج 1، ص 81؛ خطیب بغدادی، ج 8، ص 124؛ ابن جوزی، ج 6، ص 2، 163؛ خوانساری، 1317ق، ص 227). شیخ‌الطایفه مرحوم شیخ طوسی، از مشهورترین علمای شیعۀ ایرانی، در کتاب الغیبه (1323، ص 262) که از مهم‌ترین منابع اصیل در زمینۀ شناخت امام‌زمان‌(عج) و موضوع غیبت آن حضرت است، اظهار داشته که حلاج نزد حسین بن روح، سومین نایب خاص حضرت مهدی‌(عج) نیز رفت تا با وی هم‌پیمان شود. البته حسین بن روح امر نیابت و سفارت را از محمد بن عثمان (وفات: 304ق) گرفت، یعنی سه سال بعد از در بند کشیده‌شدن حلاج. پس می‌توان گفت که حسین بن روح به‌عنوان یکی از رجال معتبر شیعه پیش از این‌که نیابت حضرت به او واگذار شود با حلاج مراوده داشته است.

متن کامل این یادداشت را در روزنامه فرهیختگان بخوانید

نظرات کاربران