


سنتِ تفأل به دیوان حافظ شیرازی، رسمی دیرینه در آغاز سال نو است. ایرانیان هر سال در لحظات تحویل سال، دل به غزلهای او میسپارند و از لابهلای ابیاتش نشانی از آینده و آرزوهایشان میجویند. از طرفی در سنت ایرانی و بسیاری از فرهنگهای شرقی، نامگذاری سالها بر اساس حیوانات نیز ریشهای کهن دارد. هر حیوان نماد ویژگیهایی خاص است و گفته میشود سالی که به نام آن رقم میخورد، تحت تأثیر همان ویژگیها قرار میگیرد. در تقویم دوازدهگانه حیوانات، سال 1404 سال مار است و به این بهانه بهجای حافظ، میخواهیم سراغ صائب تبریزی برویم و آرزوی دیرینۀ توسعه را از میان ابیات یکی از غزلهای این شاعر ژرفاندیش جستوجو کنیم.
صائب تبریزی در غزلی که با احوال این روزهای کشور هماهنگ است، اینگونه میسراید:
تا چند آه سرد کشی زآرزوی گنج؟
تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟
صد بار تا ز پوست نیایی برون چو مار
چشم تو بیحجاب نیفتد به روی گنج
گنج در داستانها و باورهای عامیانه نمادی از تحول ناگهانی و شگفتانگیز زندگی است. ثروت فراوانی که یابنده را به ناگهان از فقر و فلاکت به اوج عزت و شکوه میرساند. از طرفی در بسیاری از افسانهها و داستانهای عامیانه ایرانی، مارها به عنوان نگهبانان گنجهای پنهان در ویرانهها و غارها تصویر میشوند. این داستانها اغلب با ماجراهای جستوجوی گنج و مواجهه با مار نگهبان همراه هستند. در باورهای عامیانه ایرانی، مارها اغلب موجوداتی شوم و خطرناک تلقی میشوند و این باور، نقش آنها را به عنوان نگهبانان گنجهای پنهان تقویت میکند. در این یادداشت میخواهیم گنج را از وجه سعادت و خوشبختی فردی خارج و با یک نگاه اجتماعی آن را نمادی از توسعه، پیشرفت و رفاه عمومی در نظر گرفته و با این فرض به سراغ غزل صائب تبریزی برویم. صائب در این غزل به کسانی که در آرزوی گنجِ توسعه هستند اینگونه نهیب میزند که آه سردِ حسرت و خواب توسعه با گشتن به دور مارهای شوم و خطرناک نگهبانِ توسعه تعبیر نخواهد شد! اما آیا توسعه واقعاً دارای نگهبان است؟
در اواخر دهۀ ۱۹۵۰، در میان نظریات مختلفِ توسعه، «مکتب نوسازی» پارادایم مسلط بود. در این نظریه، توسعه فرایندی تقلیدی بود که در جریان آن، کشورهای توسعهنیافته بهتدریج صفات و کیفیات کشورهای صنعتی و پیشرفتۀ غرب را میآموختند. نظریهپرداز مکتب نوسازی «والت روستو»، توسعه را مراحلی میدانست که یک وضعیت سنتی را با آنچه که او به آن بلوغ میگفت، ارتباط میداد. در این نظریه، پنج مرحله وجود داشت که همۀ جوامعِ در حال توسعه اِلّا و لابد باید از آنها عبور کنند. بدین ترتیب توسعه در نظر او، تک خطی، تدریجی، یکطرفه و اصطلاحاً فرایندی «تکاملی» بود. در فرایند این تــکامل، تقــلید و دنبــالهروی(Catch up) از کشورهای توسعهیافته الزامی است. این نظریه زمانی به عنوان نسخه نجات کشورهای جهان سوم مطرح شد که این کشورها بیش از هرچیز نیازمند الگویی نظری برای توسعۀ خود بودند. روستو در سال 1962 در ضیافتی که کاخ سفید به افتخار شرکتکنندگان در پنجمین کنگره جهانی جامعهشناسی ترتیب داده بود گفت: «اینک بقا و ثبات جهان سرمایهداری بستگی به راههایی دارد که کشورهای در حال توسعه خواهند گزید.»
ها جون چانگ، اقتصاددان کرهای در کتاب «انداختن نردبان» به بررسی تاریخی چگونگی توسعۀ اقتصادی کشورهای پیشرفتۀ امروزی میپردازد و استدلال میکند که این کشورها پس از رسیدن به قلۀ توسعه، نردبان را از زیر پای کشورهای در حال توسعه میکشند تا مانع از پیشرفت آنها شوند. چانگ ادعا میکند کشورهای توسعهیافتۀ امروزی برای رسیدن به وضعیت کنونی خود، از سیاستهایی استفاده کردهاند که اکنون به کشورهای در حال توسعه توصیه میکنند که از انجام آنها به طور جدی خودداری کنند. برای مثال او میگوید که کشورهای پیشرفته، درحالیکه از سیاستهای حمایتی برای توسعۀ خود استفاده کردهاند، به کشورهای در حال توسعه توصیه میکنند از این سیاستها جداً دوری کنند و به آزادسازی تجارت و اقتصاد روی آورند. ها جون چانگ در کتاب «انداختن نردبان» به نقش سرمایهگذاری کشورهای توسعهیافته در کشورهای در حال توسعه نیز اشاره میکند. او معتقد است این سرمایهگذاریها اغلب با شرایطی مانند آزادسازی بازارها، خصوصیسازی صنایع و کاهش تعرفههای گمرکی همراه است. این شرایط که به عنوان «اجماع واشنگتن» شناخته میشوند، اغلب به ضرر صنایع نوپای کشورهای در حال توسعه تمام میشوند و آنها را در برابر رقابت ناعادلانه با شرکتهای بزرگ کشورهای توسعهیافته آسیبپذیر میکنند.
بسیاری از سرمایهگذاریهای خارجی، به جای ایجاد صنایع جدید و انتقال فناوری، به استخراج منابع طبیعی یا ایجاد صنایع مونتاژ محدود میشوند. این نوع سرمایهگذاری، ارزش افزودۀ کمی برای کشورهای در حال توسعه ایجاد میکند و آنها را در چرخه وابستگی به کشورهای توسعهیافته نگه میدارد. کشورهای توسعهیافته اغلب از انتقال فناوریهای پیشرفته به کشورهای در حال توسعه خودداری میکنند. آنها از طریق قوانین مالکیت معنوی و سایر موانع، از انحصار فناوریهای خود محافظت میکنند و کشورهای در حال توسعه را مجبور میکنند به فناوریهای قدیمیتر و کمارزشتر بسنده کنند. بدین ترتیب چانگ در کتابش اثبات میکند سرمایهگذاریهای کشورهای توسعهیافته در کشورهای ضعیف اغلب با شرایط و محدودیتهایی همراه است که در نهایت به نفع کشورهای توسعهیافته و به ضرر کشورهای در حال توسعه تمام میشود. همچنین جان پرکینز در کتاب «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» با یک روایت شخصی به تشریح چگونگی گرفتار شدن کشورهای در حال توسعه در دام قرض و بدهی و الگوهای اقتصادی کشورهای توسعهیافته میپردازد. پرکینز خود و همکارانش را «جنایتکاران اقتصادی» مینامد؛ افرادی که با استفاده از ترفندهای اقتصادی، کشورهای در حال توسعه را به دام بدهیهای سنگین میاندازند و منابع آنها را غارت میکنند. این افراد با ارائه گزارشهای اقتصادی جعلی، دولتهای کشورهای هدف را متقاعد میکنند که پروژههای زیرساختی عظیم را با وامهای کلان اجرا کنند. این پروژهها اغلب به ضرر مردم محلی تمام میشوند و تنها به نفع شرکتهای بزرگ و پیمانکاران خارجی هستند. بدین ترتیب توسعه قطعاً گنجی است که مارهای سمی و بسیار خطرناکی بر گِرد آن نگهبانی میدهند. مارهایی که نه تنها اجازه نزدیک شدن به گنج پنهان توسعه را نمیدهند، بلکه ادامه حیات خود را در چگونگی نزدیک شدن گنجیابان بیرنج به آن تعریف کردهاند. چنانچه اگر این کشورها به زرقوبرقی از توسعه دست یافتند، پایداری آن توسعۀ نمایشی در گروی تأمین منافع و همچنین اجازۀ ایشان باشد. توصیه صائب به کشورهایی که حسرت توسعه دارند این است که به جای گشتن به گرد مارِ نگهبان و گدایی توسعه از ایشان، خود را برای رسیدن به گنج، آمادۀ رنج کنند. رنجِ صدبار پوستاندازی و صیرورت و قوی شدن، که اگر چنین شود توسعه خود به خود به دست میآید و گنج واقعی و پایدار همان قدرتی است که از پی این «شدنها» حاصل میشود.
هر کس که راه رفت به منزل نمیرسد/ بس راهرو که خاک شد از آرزوی گنج
نتوان به قیل و قال ز ارباب حال شد/ منعم نمیشود کسی از گفتوگوی گنج
کشورهایی که در این مسیر قدم میگذارند بسیارند اما نه تنها همه آنها به توسعۀ پایدار دست نمییابند، بلکه بسیاری از آنها خود را در معرض هلاکت و نابودی ابدی قرار میدهند. میان توسعۀ نمایشی و ناپایدار با دستیابی به توسعۀ حقیقی تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. شرط اولِ قدم برداشتن در این مسیر آماده شدن برای تحمل سختیهای مسیر توسعه است. کشورهای در حال توسعه، همواره با وسوسۀ میانبرها، نسخههای آماده و وعدههای جذابِ توسعۀ سریع روبهرو بودهاند. اما تاریخ نشان داده است که توسعۀ پایدار راه میانبری ندارد. کشورهایی که به توسعۀ پایدار دست یافتهاند، همانهایی هستند که حاضر بودهاند بارها و بارها پوست بیندازند، شکست بخورند، اما از مسیر رشد منحرف نشوند.
قالب تهی ز دیدن ویرانه کردهای / ای وای اگر نگاه تو افتد به روی گنج
مسیری که صائب تبریزی برای ما به تصویر میکشد درست نقطه مقابل درکی است که پس از پایان هشت سال جنگ تحمیلی نسبت به توسعه در کشور بهوجود آمد. در سالهایی که توسعه به صورت مشخص و مُصَرح با «تجمل» همنشین شد. در سالهایی که جامعه از پس هشت سال فضای ایثار، شهادت و دیگراندیشی در میدان نبرد با دشمن متجاوز، آماده بود تا با یک دوره ریاضت اقتصادی، جهشی در زمینه کار و تولید پیدا کند با اندیشهای مواجه شد که نشانگان توسعه را بیش از تولید در مصرف، بیش از قناعت در تجمل و بیش از صنعت در مالیسازی اقتصاد جستوجو میکرد.
رونق فعالیتهای مالی و رشد قارچگونۀ مؤسسات مالی اعتباری و بانکهای خصوصی در این نگاه، بهناگزیر سرمایهگذاریها را بیشتر به سمت بخش مالی و داراییهای مالی هدایت میکند. سرمایهگذاران ترجیح میدهند به جای پذیرفتن رنج تولید و سرمایهگذاری در صنایع تولیدی، در بخش کمتر دردسرساز مالی ورود کنند. در این نگاه به توسعه، شهرها به سرعت پر از برجها و شاپینگمالها و مراکز خرید پرزرقوبرق شده و سیاستگذار با گسترش ابزارهای مالی، وامهای مصرفی و تسهیلات، دسترسی افراد به اعتبار برای خرید و مصرف بیشتر را افزایش میدهد. این امر موجب میشود افراد بتوانند بیش از درآمد واقعی خود مصرف کنند و به خرید کالاهای غیرضروری بپردازند. در چنین توسعهای داشتن کالاهای بیشتر و گرانقیمت، نشانهای از موفقیت و جایگاه اجتماعی تلقی میشود. در این توسعه که شاخص موفقیت در دستیابی بیشتر به منابع مالی و سپس سرمایهگذاری همان منابع در بازارهای غیرتولیدی و خلق پول از پول است، رانتخواری و شکاف درآمدی و طبقاتی به سرعت افزایش مییابد. در این نوع از توسعه، وابستگی به منابع، اقتصاد را در برابر بحرانهای مالی بسیار آسیبپذیر میکند و در زمانهایی که منابع با کاهش امکان نقد شدن مواجه میشوند کل اقتصاد پایداری خود را از دست میدهد. در چنین شرایطی معماران این نوع از توسعه اولین کسانی هستند که درخواست گفتوگو با مار نگهبان گنج را مطرح میکنند. اینکه مسعود روغنیزنجانی، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجۀ کشور در دولت اکبر هاشمیرفسنجانی در آخرین روزهای سال گذشته، پس از سالها ناگهان به یاد خاطراتش با رئیس دولت سازندگی میافتد را در همین راستا باید دید. سرمایهگذاری در تولید به جای بازارهای مالی، ارزی، طلا و مسکن مستلزم تغییر نگاه بنیادین به امر توسعه در کشور و بازگشت از راههای به خطا رفتۀ سالیان گذشته است.
در کام اژدها نروی تا هزار بار/ صائب گل مراد نچینی ز روی گنج
