


تام کاتن، سناتور جمهوریخواه آمریکا، چند روز پیش از برگزاری دیدار نتانیاهو و ترامپ، طرح لیبیسازی ایران را مطرح کرد و گفت: «ترامپ ترجیح میدهد با ایران هم توافقی شبیه به توافق لیبی در سال 2003 با آمریکا صورت بگیرد.» موضوعی که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم هم آن را در دیدار با ترامپ مطرح کرد.
اگرچه نتانیاهو با مطرح کردن ایده لیبیسازی مذاکره با ایران، به دنبال دستاوردسازی برای خود و قرار دادن ایران در موضع ضعف بود، تا رفتار ترامپ در جلسه و تحقیر ضمنی خود را خنثی کند و خود را در جایگاه مطلع مذاکرات ایران و آمریکا نشان دهد، اما ادعای او چند معنا هم دارد؛ صهیونیستها انگیزههایی برای لیبیسازی ایران و اجرای این طرح دارند که آن را به طور جدی دنبال میکنند؛ ارسال نامه ترامپ به ایران، از کانال امارات، کشوری که رژیمصهیونیستی را به رسمیت شناخته و با آن روابط دیپلماتیک هم دارد، این شائبه را تقویت میکرد که اسرائیل به دنبال اعمال نفوذ در شروع روند مذاکرات احتمالی است، اگرچه اعمال نفوذ رژیم در مذاکراتی که یک طرف آن ایران بوده، پیش از این هم مسبوق به سابقه بود و صهیونیستها تا توانستند در روند مذاکرات اختلال ایجاد کردند، اما ارسال نامه از کانال امارات، اینبار زمین را برای صهیونیستها هموارتر میکرد، مسیری که ایران با هوشمندی، آن را منحرف کرد.
تکرار ادعای سناتور جمهوریخواه از زبان نتانیاهو در قالب این اعمال نفوذ، اثبات میکند که لابیهای صهیونیستی کابینه ترامپ همچنان فعالند و اگرچه بعد از ماجرای سیگنالگیت، طیف جنگطلب کابینه کمی تضعیف شده اما آنها همچنان به دنبال آنند که در مذاکرات ایران، علاوه بر آنکه تعطیلی کامل برنامه هستهای ایران را رقم میزنند، مقدمات تضعیف بیشتر ایران را فراهم کنند.
علاوه بر این بهنظر میرسد، نتانیاهو هدف دیگری هم از مطرح کردن ایده لیبیسازی ایران دارد. پیشفرض افکار عمومی ایران، بینتیجه بودن مذاکرات با آمریکاست. مطرح کردن این گزینه که توافق خوب با ایران، تکرار توافق با لیبی در 2003 است آن هم پیش از شروع مذاکره، فضای بدبینی و بیاعتمادی به مذاکرات احتمالی را تشدید میکند و فشار افکار عمومی را به تیم مذاکرهکننده افزایش میدهد، به این معنی که اگر قرار است دستاورد این مذاکرات چنین توافقی باشد، اساساً چرا مذاکره دنبال شده است.
این گزاره قابل انکار نیست که کارشکنیها و شیطنتهای نتانیاهو در مورد ایران با هدف نابودسازی ایران مطرح میشود و دنبال کردن مسیر دیپلماسی توسط ترامپ، گزینه مطلوب او نیست به همین منظور با روی میز گذاشتن ایده لیبیسازی ایران، تحقق اهداف ضدایرانیاش را دنبال میکند.
لیبی، مثل ایران نبود
فارغ از این موارد، اگر برنامه هستهای ایران و لیبی و سرنوشت فعالیت هستهای آن را در مقام مقایسه قرار دهیم، تقریباً هیچ شباهتی بین فعالیت هستهای این دو کشور پیدا نمیشود. لیبی برنامه هستهایاش را با کمک کشورهایی مثل روسیه و پاکستان راهاندازی کرد. قذافی از 1970 به دنبال شروع فعالیت هستهای بود، اما برای شروع این فعالیت روی کمک کشورهای دیگر حساب باز کرده بود.
فعالیت هستهای لیبی از 1975 به طور رسمی کلید خورد. در ژوئن 1975، لیبی و شوروی قراردادی امضا کردند که مرکزی برای شروع فعالیت هستهای لیبی در نظر گرفته شده بود و یک رآکتور کوچک در آن قرار داشت. لیبی پس از آن قراردادی با فرانسه برای ایجاد رآکتور 600 مگاواتی هم امضا کرد، اما بعد از مخالفتهای زیاد این معاهده نیز به نتیجه نرسید.
لیبی در 1977 روابط خود با پاکستان را آغاز کرد، کیک زرد و اورانیوم را از نیجر خرید به این امید که فناوری هستهای را از پاکستانیها در لیبی یاد بگیرد. 1979 لیبی و شوروی تحقیقاتی برای ساخت رآکتور هستهای تاجورا آغاز کردند. قذافی در همان زمان هم ساخت سلاح هستهای را شروع کرد.
رئیسجمهور لیبی، فعالیت محدود برنامه هستهای خود را ادامه میدهد تا شروع حمله نظامی آمریکا به عراق، رئیسجمهور لیبی اعلام میکند که حاضر است داوطلبانه برنامه هستهای خود را تعطیل کند، نهایتاً در 9 دسامبر 2003 مذاکرات 9 ماهه بین لیبی و آمریکا ادامه پیدا میکند و در 27 دسامبر، روند جمعآوری فعالیت هستهای لیبی با حضور مقامات آژانس آغاز میشود و نزدیک به 55 هزار پوند، اسناد و سازههای موشکی لیبی هم به آمریکا منتقل میشود. نکته جالب توجه این است که تمام اقدامات و جزئیات فعالیت هستهای لیبی، تحت نظر آمریکاییها قرار داشت و فناوری ساخت و تولید انرژی و سلاح هستهای محدود و وارداتی بود.
گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.
