


یکی از ویژگیهای اساسی دکتر پزشکیان که پیشران رایآوری او در انتخابات 1403 بود، روحیات مردمگرایانه و اجتماعخواهانه او بوده است. او ریشه در یک جریان قدیمی چپ دارد که به مرور زمان استحاله شده و سوگیریهای سیاسیاش بیشتر از سوگیریهای اجتماعی و اقتصادی غلظت پیدا کرده است.
گروهی که به مرور شعارهای اولیه دهه شصتی خود را از دست داده و در دولت اول خاتمی به چیزی دیگر تبدیل شدهاند. در این میان، مسعود پزشکیان عموماً به همان سنت فکری با تأکید بر طبقه مستضعف جامعه پایبند بوده و است.
گذشته او، با حضور در مناطق روستایی در دوران پزشکی و ساخت شبکه بهداشت در دوران وزارت بهداشت، نشان میدهد که او در این زمینه دغدغه واقعی داشته و دارد و در عمل به آن پایبند است. در انتخابات نیز مردم او را نمادی از یک شخصیت طرفدار جامعه متوسط و ضعیف میدیدند که حرفهای آنها را به زبان خودشان بیان میکند.
این گفتمان فکری در شخص پزشکیان، پس از رایآوری در انتخابات سال گذشته نتوانست جایگاه درستی در دولت چهاردهم پیدا کند. حضور برخی افراد دارای گرایش راست میانه در تیم اقتصادی و برخی شخصیتهای شناختهشده متمایل به غرب در میان حامیان و همراهان پزشکیان، باعث شد تا نگرشهای چپ نتوانند بر هسته اصلی این دولت تسلط پیدا کنند. در حالی که نظرسنجیها در ماه اول دولت نشان میداد پزشکیان بیشتر از آنکه نماد مذاکره و معامله با غرب باشد، نماد توجه به محرومین و حرکت به سمت عدالت اجتماعی است.
پزشکیان با اصرار برخی افراد در دولتش، سعی کرد مسیر امید به مذاکرات و امکان معامله با آمریکا را پیش ببرد؛ در آغاز با امید به اینکه هریس رای میآورد و در میانه با امید به «معاملهگری» ترامپ. لذا گفتمان رسانهای دولت بیشتر معطوف به این هسته اساسی بود. اما به مرور و با مشخص شدن نوع راهبرد ترامپ درباره ایران، این امید، ناامید یا تضعیف شد. برخی مشکلات در ماههای اول، که عمدتاً با ناترازی انرژی شناخته میشود نیز باعث شد دولت صرفاً بر رفع مشکلات روزمره تمرکز کند.
اما مشکل افزایش افسارگسیخته دلار در پاییز و زمستان سال گذشته باعث شد زمینه برای استیضاح همتی در مجلس مهیا شود. حذف یکی از اصلیترین مهرههای اقتصادی دولت پیش از یکسالگی آن، ضربهای اساسی به انسجام دولت وارد کرد. اما مشکل زمانی عمیقتر شد که تیم اقتصادی دولت عملاً بیسر بود و انسجام نداشت. درگیریهای داخلی دولت میان وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی، وزیر صمت و وزرای نیرو و نفت و... نشان میداد که رهبری لازم در دولت وجود ندارد و تیم اقتصادی عملاً امکان همکاری فعال با یکدیگر را ندارند.
علت اصلی عدم انسجام تیم اقتصادی دولت را باید در نبود یک ایده منسجم و یکپارچه به همراه رهبری توانمند و دانشمند دانست. در واقع، دولت اساساً فاقد یک نگرش یکپارچه و واقعی برای حل مسائل کشور در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و به همین علت، هر وزیر به صورت جزیرهای کار خود را انجام میدهد. این اجرای چندپاره و بدون انسجام، باعث هدررفت منابع، زمان و ایجاد انواع درگیریها و اختلافات داخلی در دولت شده است که در نهایت هرگونه توسعه واقعی و گسترده را منتفی میسازد.
امروز، در زمانی که وزیر اقتصاد استیضاح شده، یک فرصت طلایی برای دولت به وجود آمده است که دستفرمان خود را تغییر دهد و به سمت ایجاد یک سیاست داخلی منسجم حرکت کند. طبیعتاً این مسیر باید در چهارچوب گفتمان و اندیشه رئیسجمهور باشد؛ یعنی همان سنت چپ میانه که هسته اصلی آن توجه به اقشار ضعیف جامعه در عرصه اقتصادی و اجتماعی است.
گرچه باید دقت داشت که چپ میانه امروز با دهه شصت تفاوتهای اساسی دارد و یک نقطه تفاوت مهم همان توجه به توسعه و پیشرفت در این نگاه جدید است؛ یعنی چپ توسعهگرایی که اقتصاد را بازتنظیم میکند، اما نه فقط برای تقسیم عادلانه سهم از کیک اقتصادی، بلکه برای همزمان بزرگتر کردن این کیک.
عبور از چهارچوبهای سنتی سوسیالیسم-نئولیبرالیسم یکی از مقدمات چنین حرکتی خواهد بود؛ کاری که در دنیای امروز رخ داده و انواع جدید به خود گرفته است. چپ میانه آقای پزشکیان میتواند خود را در نگرشهای موسوم به اقتصاد نهادگرا پیدا کند؛ یک چهارچوب اقتصادی منسجم با پشتوانه علمی و دانشگاهی شناختهشده که در ایران نیز به خوبی جا افتاده است.
حالا و در این لحظه، آقای پزشکیان این امکان را دارد که با انتخاب یک وزیر از این سنت علمی، ظرفیت لازم برای تولید یک ایده منسجم برای دولت خود و رهبری تیم اقتصادی را ایجاد کند. وزیری که مشخصات علمی و تخصصیاش بیشتر از شاخصههای سیاسی اوست و او را از سطح تکنسینی خارج میکند.
پزشکیان میتواند دولت خود را از این آشفتگی نجات دهد و هدفگذاری مشخصی در راستای اهداف انقلاب اسلامی که همان بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است تعیین کند و سپس تمام دولت را حول آن هسته اصلی بازتنظیم کند. این انتخاب آقای پزشکیان است که امکان موفقیت دولت او را تعریف میکند؛ در غیر این صورت، مسیر همین چندگانگی و چندپارگی کنونی، بدون ایده مشخص و منسجم، ادامه خواهد داشت.
