

حالا و پس از گذشت دو سال از برگزاری همهپرسی و رای منفی مردم انگلیس به ادامه حضور این کشور در اتحادیه اروپا، برگزیت یا همان «خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا» تبدیل به اصلیترین بحران در سیاست انگلستان شده است. مذاکرات سخت و فشردهای که با سران اتحادیه برای تنظیم روند و مراحل اجراییشدن برگزیت در این دو سال برگزار شده، به قدری برای خانم می سنگین بود که تلاش کرد با یک انتخابات زودهنگام و کسب کرسیهای بیشتر در مجلس، از اختیارات بیشتری برای هدایت مذاکرات بهرهمند شود؛ اقدامی که نتیجهای کاملا عکس داشت و یک تراژدی را برای او و دولتش رقم زد.
علت عجله ترزا می برای برگزاری انتخابات زودهنگام البته مشخص بود: لندن فقط تا 29 مارس 2019 (فروردین 1398) فرصت تصمیمگیری دارد و در آن روز باید جدایی رسمی انگلیس از اتحادیه اروپا اعلام و اجرایی شود؛ موضوعی که نهتنها اقتصاد و جامعه در انگلیس بلکه فضای سیاسی – اقتصادی در تمام قاره سبز را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد.
برای جلوگیری از شتابزدگی و تلاش در رسیدن به یک راهحل کمضرر، خانم نخستوزیر چند ماه پیش پیشنهادهای تازهای را برای تنظیم روابط جدید با این اتحادیه مطرح کرد. ازجمله پیشنهادهای او، در نظر گرفتن یک دوره انتقالی دوساله با هدف تامین فرصت کافی برای تطبیق جامعه و صاحبان کسبوکار در بریتانیا با شرایط و موقعیت پس از خروج بود. ترزا می همچنین پیشنهاد داد که در دوره گذار دوساله، بریتانیا مانند آنچه تاکنون بوده به بازار اروپا دسترسی داشته باشد و در مقابل سهم منصفانهای از بودجه اتحادیه اروپا را نیز بپردازد؛ مبلغی که منابع نزدیک به دولت بریتانیا آن را حدود ۲۰ میلیارد یورو ارزیابی میکنند.
ترزا می در عین حال تاکید کرد که بریتانیا حقوق کنونی شهروندان اتحادیه اروپا که در بریتانیا زندگی میکنند را تضمین خواهد کرد؛ با این شرط که همان حقوق برای بریتانیاییهای ساکن اتحادیه اروپا تضمین شود.
با این حال، این سخنان خانم نخستوزیر به «ضعف» او در اجرای برگزیت تعبیر شد؛ چراکه می یکی از طرفداران سرسخت خروج انگلیس از اتحادیه اروپا بود و جمله معروف «برگزیت یعنی برگزیت» را هم بهعنوان راهبرد کانونی خود در قبال اتحادیه اروپا برگزیده بود و حالا پس از حدود دو سال مذاکره، خواهان انعطاف در این زمینه شده است.
اما این انعطاف هم کمکی به وضعیت لرزان خانم نخستوزیر نکرد و حتی باعث شد سران اتحادیه، مواضع سختتری در این زمینه اتخاذ کنند. چارلز گرنت، تحلیلگر سیاسی در مصاحبه با یورونیوز درباره این اظهارات می گفت: «این پیشنهادی که روی میز رهبران اتحادیه اروپا گذاشته است چیز غیرمنتظرهای نبود. رهبران اتحادیه اروپا دقیقا منتظر چنین پیشنهادی بودند و گفتهاند که از نظر آنها کافی نیست. همانطور که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان گفت این شروع است و فکر میکنم این پایه آغاز مذاکره باشد.»
این تحلیلگر درباره چشمانداز اقتصادی منفی که برای بریتانیا پیشبینی شده است، گفت: «درنتیجه کاهش 15درصدی ارزش پوند در یکسال گذشته، نرخ تورم بالا رفته و نرخ سرمایهگذاری خارجی رو به کاهش است. با توجه به روند نزولی در سبد هزینه مصرفکننده، به نظر من پیشبینی افت اقتصادی محتمل است. نکته دیگر این است که با توجه به آشکار شدن نسبی آینده روابط متقابل و پیامدهای مستقیم اقتصادی آن، اعتماد سرمایهگذاران به بازار بریتانیا روند کاهشی خواهد داشت که به نوبه خود بر اعتماد مصرفکننده تاثیر میگذارد. من افت اقتصادی را در چشمانداز میبینم. باید دید در آینده نهچندان دور، این پیامدهای منفی اقتصادی تا چه اندازه بر پشیمانی افکار عمومی از رای آری به برگزیت تاثیر میگذارد.»
همه این رویدادها درحالی اتفاق میافتد که بحران برگزیت تا اتاقهای دولت ترزا می هم نفوذ کرده است؛ جایی که بوریس جانسون، وزیر امور خارجه جنجالی انگلیس و یکی از حامیان اصلی خروج لندن از اتحادیه اروپا را هم وادار به استعفا کرد. کنارهگیری جانسون ساعاتی بعد از استعفای «دیوید دیویس»، وزیر برگزیت در کابینه می اعلام شد. استعفای این دو نفر بعد از آن صورت گرفت که دولت سندی برای همکاری نزدیک تجاری با اتحادیه اروپا بعد از خروج کامل بریتانیا از این اتحادیه امضا کرد.
در چنین وضعیتی، یک سایه بزرگ هم بر سر اتحادیه اروپا افتاده است؛ سایهای به نام دونالد ترامپ. رئیسجمهور آمریکا نشان داده یک ملیگرای متعصب است و تنها زمانی تمایل به همراهی و مشارکت با شرکایش دارد که خود در راس تصمیمگیریها قرار داشته باشد. همین ویژگی ترامپ است که سبب شده رسانهها بر رفتارهای خاص او در برخورد با سران و اعضای اتحادیه اروپا متمرکز شوند؛ رفتارهایی مانند کنار زدن سایر روسایجمهور برای جلورفتن در صف و حتی نام بردن از بروکسل بهعنوان یک دشمن برای امنیت تجاری ایالات متحده آمریکا.
«دشمن نامیدن» اروپا، تندترین واکنشی بود که از سوی ترامپ خطاب به سران بروکسل مطرح شد و البته واکنش نرم اتحادیه را به دنبال داشت. دونالد تاسک، رئیس شورای اتحادیه اروپا، در توییتی گفت که «آمریکا و اتحادیه اروپا بهترین دوستان هم هستند» و فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم گفت: «آمریکا همچنان دوست این اتحادیه است و تغییر دولت، دوستی بین ملتها و کشورها را تغییر نخواهد داد.» انگار هنوز اروپا گروگان آمریکاست و بندهای طرح مارشال که قرار بود سند ترقی و پیشرفت قاره سبز باشد، حالا تبدیل به دستبند شده است.
حالا اتحادیه اروپا در بحرانیترین شرایط از زمان تاسیس خود است. روند اتحادیه از همان سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم که با شکلگیری جامعه زغالسنگ و فولاد آغاز شد تا سال 1991 که اتحادیه اروپا به شکل رسمی و کنونی تاسیس شد، همیشه شیبی مثبت داشت و کشورهای مختلف اروپایی – بهویژه اروپای شرقی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دنبال بازیابی قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند – تقاضای عضویت در اتحادیه را داشتند. حتی در اوج بحران اقتصادی حوالی سال 2008 میلادی هم اتحادیه توانست ساختار خود را ترمیم و تثبیت کند.
با این حال، این روند مثبت با شوک بزرگی به نام برگزیت در سال 2016 مواجه شد؛ شوکی که نهفقط یکی از ستارههای پرچم آبیرنگ اتحادیه بلکه یکی از ارکان و استوانههای اصلی آن را از مدار اروپا خارج کرد. تبعات این مساله تا اندازهای بود که شعار «فرگزیت» (خروج فرانسه از اتحادیه اروپا) را تبدیل به شعار اصلی یکی از احزاب در انتخابات ریاستجمهوری فرانسه کرد و هرچند موفق نشد تا «ماری لوپن» را به کاخ الیزه برساند اما نشان داد اقبال زیادی به این مساله وجود دارد.
از سه ستون اصلی اتحادیه اروپا – انگلیس بهعنوان ستون سیاسی، فرانسه بهعنوان ستون فرهنگی، آلمان بهعنوان ستون اقتصادی – یک ستون فروریخته و ستون دیگر هم ترک برداشته است. افزایش نارضایتیها در آلمان و وضعیت دشوار دولت آنگلا مرکل در انتخابات اخیر این کشور هم نشان داد چندان نمیتوان روی استواری طولانیمدت ستون سوم تکیه کرد. حالا، اتحادیه اروپا بیشتر از هر زمان دیگری به «کشتی تایتانیک» شبیه است؛ مجموعهای زیبا و رویایی که قرار بود نماد نظم نوین جهانی و برچیده شدن مرزها باشد اما صخره برگزیت در کمتر از چند ماه، این رویا را تبدیل به یک کابوس بزرگ کرد.
* نویسنده : مهدی خانعلیزاده پژوهشگر بینالملل
