پس از حضور ترکیه‌ای تباران در هیئت حاکمه سوریه حالا یک انگلیسی تبار در آستانه نخست‌وزیری کانادا است
حزب لیبرال کانادا مارک کارنی انگلیسی تبار را به‌عنوان رهبر حزب و نخست‌وزیر جدید کانادا برگزید.
  • ۱۴۰۳-۱۲-۲۱ - ۱۹:۰۱
  • 00
پس از حضور ترکیه‌ای تباران در هیئت حاکمه سوریه حالا یک انگلیسی تبار در آستانه نخست‌وزیری کانادا است
لندن لقمه ترامپ را ربود
لندن لقمه ترامپ را ربود
سید مهدی طالبیپژوهشگر حوزه بین‌الملل

سرعت تحولات سیاسی در پایتخت‌های جهان افزایش قابل توجهی داشته است. اگر با سقوط سوریه، گروهی بر این کشور حاکم شده که اغلب دارای تابعیت کشور ترکیه هستند، در کانادا نیز یک انگلیسی تبار به نام «مارک کارنی» روز گذشته (دوشنبه 20 اسفند، 10 مارس) به عنوان رئیس جدید حزب لیبرال کانادا جایگزین «جاستین ترودو» شد. ترودو نخست وزیری را برعهده دارد و طبق قاعده کارنی باید به جای وی ریاست کابینه را برعهده بگیرد؛ گرچه این امر نیازمند توافق میان طرفین است. 

تحولات رخ داده از سوریه تا کانادا و از برلین تا واشنگتن، همه می‌توانند وجوه مشترکی نیز داشته باشند؛ چه اینکه برخی معتقدند حوادث سوریه در پیامد قریب الوقوع بودن روی کارآمدن ترامپ صورت گرفت. در این گزارش تلاش شده وجوه مختلف روند موجود بررسی شوند. 

پیوند انگلیس و کانادا

تحولات سیاسی رخ داده در کانادا به همراه موضع‌گیری‌های چند هفته اخیر این کشور و استرالیا، واقعیت‌های جدیدی را در صحنه جهانی برملا کرده‌اند. در ادامه به نکاتی در این باره پرداخته شده است. 

1- کارنی دارای تابعیت انگلیسی بوده اما این تابعیت را در اواسط دهه 2000 لغو کرده است. پس از این لغو تابعیت، کارنی از سال 2008 تا 2013 رئیس بانک مرکزی کانادا بود. علی‌رغم این اقدام، وی از سال 2013 تا 2020 به مدت 8 سال ریاست بانک مرکزی انگلیس را برعهده داشت. او تنها خارجی‌ای به شمار می‌رود که به این پست رسیده است؛ هرچند نباید از یاد برد اعتماد به وی از سوی لندن برای سپردن این مسئولیت ریشه در اصالت انگلیسی و ارتباطات عمیق او با طبقه سیاسی داشته است. 

نزدیک شدن کارنی به نخست وزیری از دو جنبه مرتبط با یکدیگر دارای اهمیت است؛ نخست آنکه ادعای ترامپ برای الحاق کانادا به خاک آمریکا اقدامی بر ضد انگلیس نیز به شمار می‌رود چه اینکه پادشاه انگلیس همزمان پادشاهی این کشور را هم برعهده دارد. روی کارآمدن کارنی در اتاوا، نشانه‌ای از واکنش انگلیس و دخالتش در قضایای کانادا برای مقابله با ترامپ است. 

دومین مورد به تمایل کانادایی‌ها برای قدرت‌دهی بیشتر به انگلیسی‌ها باز می‌گردد تا بتوانند از حمایت لندن در این تنش استفاده کنند. 

2- کانادا و استرالیا هر دو تحت حکومت چارلز سوم پادشاه انگلیس قرار دارند. این دو کشور مستقل به حساب می‌آیند؛ اما در افکار عمومی، تلقی از ارتباط بین این دو با لندن، ارتباطی متوسط تا ضعیف است. با این حال طی تنش‌هایی که پس از روی کارآمدن ترامپ رخ داده، آشکار شده است که درهم‌تنیدگی انگلیس با کانادا و استرالیا بیش از حد تصور است. 

این مسئله به نوعی باعث آشکارتر شدن نوع حرکت قدرت‌ها در «بازی بزرگ» شد که در حال حاضر و در دوران‌ گذار انجام می‌شود. 

در این بازی چین و آمریکا در بالاترین رده قرار دارند و در رده دوم، کشور‌های روسیه و انگلیس حاضرند. هیچ کشوری جز چین و آمریکا از نظر قدرت اقتصادی و به تبع آن نظامی با یکدیگر قابل مقایسه نیستند و در رده دوم نیز مسکو و لندن صرفاً قابل مقایسه هستند. 

اگر انگلیس به همراه کانادا و استرالیا از نظر اقتصادی، جمعیتی، وسعت و منابع درنظر گرفته شود تقریباً برابر با روسیه و حتی در مواردی بالاتر از آن قرار می‌گیرد. 

لندن با الحاق اتاوا و کانبرا به سرعت خود را در جایگاه برابری با روسیه نشاند، اما فرانسه همچنان عقب مانده و می‌کوشد با سوار شدن بر اتحادیه اروپا، سومین قدرت در دسته دوم قدرت‌ها باشد. 

۳- در دموکراسی‌ها دو نوع سیستم کلان وجود دارد. در سیستم‌های ریاست‌جمهوری، در کنار رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر نیز در ساختار سیاسی حضور دارد. در سیستم‌های پادشاهی، پادشاه قدرتی همانند رئیس‌جمهور دارد و امور دولتی را نخست‌وزیر به پیش می‌برد. 

در کانادا، قدرت تشریفاتی از نظر سیاسی در دستان پادشاه انگلیس است، اما وی به دلیل در دست داشتن گلوگاه‌های سیاسی، کنترل ارتش و نفوذ قدیمی و غیرقابل مشاهده، قدرت زیادی دارد. او از طریق «فرماندار کل» بر کانادا و استرالیا حکومت می‌کند. با نزدیک شدن کارنی به پست نخست‌وزیری، انگلیسی‌ها عملاً دو پست حساس ساختاری کانادا را در اختیار خواهند گرفت. 

4- روابط میان آمریکا و متحدانش کماکان آن‌قدر شکرآب نشده است که کار به اسلحه کشیدن بیفتند، اما اگر روزی این اتفاق رخ داد، تسلط بیشتر انگلیس بر کانادا به معنای گسترده شدن چتر اتمی این کشور بر سر اتاوا معنا می‌شود. 

5- هرچند کانادا در طول تاریخ به ویژه در زمان تسلط مستقیم انگلیسی‌ها توسط آمریکا تهدید شده است، اما با استقلال همسایه جنوبی، عملاً این کشور محل استقرار نظامیان انگلیسی برای تهدید نظامی آمریکا بوده است. 

در این راستا می‌توان به جنگی اشاره کرد که مابین انگلیس و آمریکا در سال 1812 آغاز شد. در آن دوره آمریکا قصد داشت از گرفتاری انگلیس در جنگ با «ناپلئون بناپارت» حاکم فرانسه برای انتقام از اقدامات این کشور در اعمال محدودیت‌های اقتصادی استفاده کرده و کانادا را نیز به خاک خود ضمیمه کند. 

با وجود گرفتاری انگلیس در جنگی شدید و دوری فاصله، اما این کشور واکنش شدیدی در جنگ از خود نشان داد به گونه‌ای که در سال 1814 واشنگتن پایتخت آمریکا سقوط کرده و اماکن مهم آن از جمله کاخ سفید به آتش کشیده شدند. 

جنگ با پیمان گنت به پایان رسید و وضعیت سرزمینی به پیش از جنگ بازگشت، اما علی‌رغم آنچه شکست انگلیس نامیده شده، لندن موفق شد تا سیادت خود بر کانادا را حفظ کند. 

تبدیل شدن مجدد کانادا به یک اردوگاه نظامی در بالای سر آمریکا، مطلوب واشنگتن نیست. نمی‌توان توقع داشت اتفاقات اوایل قرن نوزدهم تکرار شوند، اما احیای شرایط آن، با وجود تغییر شدید در موازنه قوا، اثرات بدی بر آمریکا خواهد گذاشت. 

واقعه جنگ و به آتش کشیده شدن واشنگتن طی سال‌های اخیر نیز در روابط طرفین نقش‌آفرین بوده است. تقریباً یک دهه قبل سفارت انگلیس در واشنگتن تصویری را در توئیتر منتشر کرد که در آن کیکی با نمای کاخ سفید در حال سوختن نشان داده می‌شد. روزنامه دیلی تلگراف در آن برهه نوشت که این کیک برای بزرگداشت دویستمین سالگرد آتش زدن کاخ سفید و کنگره توسط نیرو‌های اشغالگر بریتانیای کبیر در تاریخ 24 اوت 1814 میلادی تهیه شده بود. 

ترامپ نیز در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، چندین دفعه به این واقعه در ارتباط با کانادا اشاره کرد. 

6- آمریکا در صورت بلعیدن کانادا و گرینلند به وسعت خیره‌کننده‌ای خواهد رسید. از سوی دیگر با ادغام اقتصاد کانادا، اقتصاد آمریکا رشد قابل توجهی را رقم خواهد زد. 

برخی پیش‌بینی‌ها حکایت از آن دارد که طی 5 سال آینده و در سال 2028، چین با پیشی گرفتن از آمریکا به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان تبدیل می‌شود. در صورت الحاق کانادا، این اتفاق رخ نخواهد داد. 

نکات

علاوه بر کانادا، تحولات رخ داده در دیگر پایتخت‌های اروپایی نیز نیازمند توجه است. 

1- فردریش مرتس، رهبر حزب دموکرات مسیحی آلمان، نامزد صدراعظمی این کشور است. در کانادا نیز کارنی با رهبری حزب لیبرال به پست نخست‌وزیری نزدیک شده است. با این حال در آلمان و کانادا به عنوان دو کشور مهم غربی که در پیامد روی کارآمدن مجدد ترامپ دچار تغییر در دولت شدند، بدون آنکه دولت جدید مستقر شود، همچنان حالت سیالیت سیاسی حفظ شده است. با روی کارآمدن ترامپ، شولتز در آلمان و ترودو در کانادا هردو تقریباً به شکل موقت و متزلزلی دولت را در دست داشتند، اما با وجود تحولات رخ داده و انتخابات پارلمانی در آلمان و درون حزبی در حزب لیبرال کانادا، کماکان خبری از استقرار دولت بعد نیست. 

قطعاً برای استقرار دولت بعدی زمان لازم است اما این طول کشیدن در برهه کنونی احتمالاً دلایل دیگری نیز داشته باشد. ترامپ برخلاف پیش‌بینی اروپایی‌ها روی کار آمد و این بار تندتر از دوره نخست رفتار می‌کند. از این رو دولت‌های غربی برای واکنش به اوضاع جدید، احتمالاً بر طراحی دولت تمرکز کرده‌اند و به همین دلیل علی‌رغم مشخص شدن رئیس کابینه، خبری از استقرار کامل دولت نیست. 

در کانادا انتخاب کارنی اتفاقی جدید است و شاهدی از تأخیر به حساب نمی‌آید، اما تزلزل و کنار رفتن ترودو موضوعی قدیمی است و روند جایگزینی وی، مصداقی از طول کشیدن ماجراست. 

2- تمرکز آلمان و کانادا برای مقابله با ترامپ در حوزه اقتصاد است. نامزد‌های ریاست کابینه دو کشور در امور تجاری و بانکی شهرت دارند. انگلیس نیز با روی کارآمدن استارمر، پیش از ترامپ چنین آرایشی گرفته بود. استارمر نماد نزدیکی بیشتر به چین و همچنین اروپا بود. 

3- ترامپ برای مقابله با اقتصاد متحدانش و ضربه به آن‌ها، چند سیاست را در پیش گرفته است که همه در اقتصاد ریشه دارند. اعمال تعرفه بر کالا‌های ساخت این کشور‌ها و همچنین کاهش تعهدات نظامی که می‌تواند باعث افزایش بودجه دفاعی آن‌ها شود، در همین راستا صورت می‌گیرند. نخست‌وزیر کانادا چندی قبل به این نکته اشاره کرد که ترامپ با سیاست‌های اقتصادی به دنبال فروپاشی اقتصاد کشورش است تا بتواند آن را راحت‌تر تحت کنترل بگیرد. 

4- سمت و سوی طرح‌های ژئوپلیتیکی ترامپ بیشتر از آنکه امنیتی باشند، اقتصادی هستند. کانادا تهدیدی برای آمریکا نیست و از سوی دیگر، واشنگتن عملاً در گرینلند مستقر است و خطری نظامی و امنیتی در این خصوص ندارد. 

با این حال کانادا به دلیل اقتصاد خود و منابع انرژی‌اش و گرینلند نیز به دلیل منابعش مورد توجه ترامپ هستند. او از تسلط بر کانال پاناما نیز چنین هدفی را جست‌و‌جو می‌کند. حتی در موضوع غزه، ترامپ از اخراج ساکنان این منطقه، اهدافی اقتصادی را مطرح کرده است که می‌تواند شامل ایجاد مناطق گردشگری و‌ بندری شود. 

در قضیه اوکراین با وجود اهمیت ژئوپلیتیکی، ترامپ اهداف اقتصادی پررنگی را دنبال کرده و به دنبال معادن این کشور است. در جریان دیدار هیئت دیپلماتیک آمریکایی با هیئت روسی در عربستان‌سعودی، «کریل دیمیتریف»، مدیر عامل صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه در تیم روس‌ها حضور داشت که نشان‌دهنده تمایلات شدید اقتصادی ترامپ است. حضور دیمیتریف یا به ابتکار طرف روس برای اغوای ترامپ با طرح‌های سرمایه‌گذاری صورت گرفته و یا آمریکا درخواست‌هایی از مسکو داشته که باعث شده شخصی با این مختصات در تیم روسیه راهی ریاض شود. 

پس از این دیدار، روس‌ها اعلام کردند آمریکا که به دنبال معادن اوکراین است، می‌تواند در خاک روسیه برای برداشت فلزات کم‌‌یاب سرمایه‌گذاری کند. 

نظرات کاربران