


با تغییر و تحولاتی که در سالهای اخیر و به ویژه یک سال اخیر در سطح منطقه و دنیا رخ داده، شاید برای بسیاری از ایرانیها این سؤالها مطرح شود که ایران در کجای این رخدادها قرار دارد؟ ظرفیتها، فرصتها و تهدیدهای این تحولات جدید برای جامعه ایران چیست؟ تکلیف پروندههای اصلی سیاست خارجی ایران چه میشود؟ چگونه میتوان با هوشمندی با واقعیتهای جدید روبهرو شد؟ جایگاه ایران در آینده جهان کجاست؟ جاگیری و جانمایی ایران در جهان چگونه است و آیا این قلقگیریها زمینه توسعه را فراهم میکند؟
مهمتر از اینها، با تداوم یک دهه تحریمهای ظالمانه علیه ایران که منجر به تورمهای بالا و نوسانات شدید در اقتصاد ایران شده، این سؤال هم شاید مطرح شود که ایران قدمهایی را برای خنثیسازی و رفع تحریمها برداشته یا خیر؟ اگر تاکنون در خنثیسازی تحریمها موفق نبوده نقطه ضعف یا مهمترین خلأها در این زمینه چیست؟
برای پاسخ به این سؤالها، «فرهیختگان» گفتوگوی مفصلی با علی فکری، رئیس سابق سازمان سرمایهگذاری خارجی ایران و مجید شاکری، اقتصاددان داشته است. دو کارشناس معتقدند تحریمهای فعلی نتیجه کاهش نقش ایران در جهان بوده و اگر ایران نتواند نقش جدیدی مابین سه قطب یعنی روسیه، چین و آمریکا تعریف کند، مذاکره برای تحریمها نتیجهای در بر نخواهد داشت و عملاً ایران تا ابد در تله تحریم باقی خواهد ماند.
دو دیدگاه کلی در مورد پروندههای باز سیاست خارجی و اساساً مشکل و معضل تحریمها در ایران وجود دارد. یکی مذاکره حقوقی است. این گروه معتقدند باید مذاکره کنیم تا تحریمها برداشته شود؛ اما گروه دوم میگویند در آن سوی ایران میزی به شکل دهه 70 و اوایل دهه 90 امروز برای مذاکره وجود ندارد و با مذاکره حقوقی احتمالاً به جایی نرسیم. این گروه به داشتن یک ایده کلان درخصوص جانمایی جدید ایران در نظم جهانی معتقدند. جناب آقای فکری دیدگاه جنابعالی چیست؟
فکری: اینکه آن طرف، میزی برای مذاکره وجود دارد یا خیر، در هر صورت تفاوتی نمیکند. کاری که ما باید اینجا دهیم این است که باید ظرفیتهای داخلی کشور را به نقطهای برسانیم که قابلعرضه باشد، یعنی دیگران به این نتیجه برسند ارتباط با ما و رابطه با ما برای آنها منفعت دارد و زمانی این منفعت را درنظر میگیرند که مدلی از منفعت مشترک بین ما و آنها تعریف شود.
در این صورت در حوزه عملی و اجرایی فشارهای تحریمی بهتدریج روی ما کاهش مییابد، پس فکر میکنم این سؤال را باید به این شکل تفکیک کرد، یعنی مستقل از اینکه آنجا میزی آماده باشد یا نباشد، اصلاً کسی آمادگی داشته باشد با دستورالعمل مشخص با ما مذاکرهای را داشته باشد یا نداشته باشد، ما باید این سمت کار خود را درست انجام دهیم، یعنی باید بتوانیم ظرفیتهایی که داریم را در درجه اول بشناسیم و بعد ببینیم بهترین خریدار این ظرفیتها چه کسانیاند، بتوانیم با تعریف مدلی از رابطه مبتنی بر منافع مشترک، کاری کنیم که عملاً فشار روی کشور کاهش یابد و در مرحله بعد فرصتهای توسعه برای کشور ایجاد شود و این شدنی است. آنقدر ایران ظرفیت دارد که میتواند از طریق فعال کردن این ظرفیتها به این هدف برسد.
آقای شاکری، شما هم نظر خود را بفرمایید که الان باید چه کار کرد؟ برای مردم این سؤال وجود دارد که اگر میخواهیم مذاکرهای هم داشته باشیم چه ظرفیتهایی برای همکاری مشترک وجود دارد و نهایتاً چه آوردهای برای ما خواهد داشت؟
شاکری: دیدگاهی وجود دارد که بهلحاظ اجتماعی شایع و حتی در بین جریانهای کثیری از سیاسیون هم وجود دارد که مشکل و علت اینکه ایران در سیاست خارجی خود زیر ضرب بوده، بهصورت پیوسته در طی یک دهه گذشته، تصمیمات تهران است و فکر میکنند راهحل این موضوع این است که تهران تصمیمات خود را تغییر دهد.
به همین خاطر مثلاً در حوزه تحریمها بهمثابه مسئله غیرانسانی آنقدر تهران را مقصر میدانند که حتی حاضر نیستند انگشت اشارهای بهسمت کشور تحریمگر یا واشنگتن حرکت دهند. در سطوح مختلف همین است. خیلی بخواهند اصرار کنند این را میگویند که خوی درنده و درندگی آنهاست و ما نباید کاری کنیم که در این مسیر قرار گیریم و دوباره انگشت را به سمت خود ما برمیگردانند.
تصور این افراد خوشبین این است که دکمهای در خیابان کشوردوست وجود دارد که اگر آن دکمه را بزنند مسائل ما حل میشود و ما این دکمه را نمیزنیم؛ پس اگر رهبری این دکمه را نمیزنند ایشان مقصر این موضوع هستند در حالی که اساساً آن وضعیتی که کشور ایران در آن قرار دارد و پروندههایی که ایران در مقابل خود میبیند بهطور خاص و دستکم از 2014 به بعد، پروندههای مربوط به رقابتهای قدرتهای بزرگ است و خیلی ربطی به عاملیت یا فاعلیت ایران ندارد.
کلمهای که من معمولاً تکرار میکنم جزء پنج عامل اول رفتار آمریکا نسبت به ایران و رفتارهای ایران نسبت به آمریکا نیست. تا 2014 پروندههای اصلی سیاست خارجی آمریکا پروندههای محلی و موردی بود، یعنی موضوع افغانستان، بعد عراق بهعنوان پروندههای هزینهزایی که آمریکا مستقیماً در آن وارد شده بود و برای جمعبندی آنها در هر دو مورد، به مشکل خورده بودند و بهطور خاص در عراق کاملاً به مسئله خورده بودند، نقاطی بود که ایران بهعنوان همسایه در آن فاعلیت داشت، امکان گفتوگو داشت، حتی قبل از آن به این خاطر که آمریکاییها نسبت به نفت خلیجفارس وابستگی داشتند و به طور خاص اهمیت نفت خلیج فارس برای آنها یک مسئله بود، ایجاد و برقراری یکسری معاملات بهلحاظ خطی ساده دوجانبه مابین ایران و آمریکا کار راحتی بود؛ اما از 2014 به بعد، جهتگیری سیاست خارجی آمریکا بهسمت رقابت با قدرتهای بزرگ بهخصوص قدرتهای خارج از ارودگاهی رفته است که هژمونی آمریکا را تحتتأثیر قرار میدهند.
بهطور خاص، یکی از این رقبا چین است که آمریکا با پیش گرفتن سیاست «ایندوپاسیفیک»، تقابل جدیدی را با این ابرقدرت شروع کرد. دومین رقیب روسیه است که توانسته بود با استفاده از قیمتهای بالای انرژی درطول دهه ابتدایی قرن بیستویکم، خود را بازسازی کند.
با این پیشزمینهای که گفتم، اصلاً اینکه فکر کنیم یک راهحل خطی سادهای وجود دارد که این راهحل از یکسری تصمیمات ساده شروع میشود و ما مینشینیم و با همدیگر به نتیجه میرسیم، تقریباً معنا ندارد و راه پیچیدهای است و راه یک خطی وجود ندارد. باید بتوانید مابین سه قطب یعنی روسیه، چین و آمریکا در مسائلی رقیب، در مسائلی همکار و در مسائلی مؤتلف، برای خود نقشی تعریف کنید و از هریک از اینها استفاده کنید.
همچنین نکتهای که میخواهم تأکید کنم این است که در مورد پروندههای خارجی ایران، چیزی به نام راهحل کاملاً داخلی نیز وجود ندارد. اینطور نیست که اگر تحریمهای خارجی را نمیتوانیم حل کنیم، پس چیزی به نام رفع تحریمهای داخلی، بهبود فضای کسبوکار، آزادسازی مجوزها را بهعنوان بدیل معرفی کنیم. این درست نیست. راه راحتی وجود ندارد. شما ناچارید بتوانید در رقابت مابین این قدرتها جاگیری و حرکت کنید. باز این جاگیری ادبیات بسیار پیچیدهای دارد، یعنی شما نمیتوانید در قالب کمپینهای یک خطی ریاستجمهوری یا کمپینهای یک خطی دعوای اصولگرا و اصلاح طلب آن را فرموله کنید و از آن بهعنوان ابزار نبرد سیاست داخلی استفاده کنید. نیاز به چالاکی و تمرکز قوا دارد، چون شما بدون تمرکز قوا امکان چالاکی نخواهید داشت.
در وضعیتی که همه میتوانند مانع هر کاری شوند؛ اما کسی نمیتواند باعث چیزی شود، سیاست خارجی چالاک هم طبعاً دارای معنا نیست و در این گفتوگو درباره همین حرف میزنیم که معانی این چیست. به طور خاص کشوری که در لبه رقابت قدرتهای بزرگ قرار میگیرد بسته به اینکه چه انتخابهای داخلی نسبت به این رقابتها انجام دهد میتواند سرنوشت کاملاً متفاوتی داشته باشد. دو مثال میزنم و سریع میگذرم که بتوانیم بحث را ادامه دهیم.
اوکراین و ویتنام دو مثال کشورهاییاند که در لبه رقابت قدرتهای بزرگ قرار دارند و دو سرنوشت کاملاً متفاوت دارند. اوکراین بهدلیل زنجیرهای از انتخابهای اشتباه طی یک دهه گذشته امروز در موقعیتی است که تمامیت ارضی و خط ساحلی آن از دست رفته و همچنین طرف آمریکایی از آن غرامتی میخواهد که تقریباً 2.5 برابر بالاترین میزان هزینهکرد آمریکا در داخل اوکراین بوده و مستقیماً در سیاست داخلی اوکراین و اینکه چه کسی باید رئیسجمهور شود مداخله میکند. از این وضعیت فکر نمیکنم بدتر وجود داشته باشد. این حاصل انتخاب خود اوکراینیها در سیاست خارجی است؛ این حاصل تبدیل سیاست خارجی به موضوع سیاست داخلی و تبدیل آن به موضوع نظام است.
در نقطه مقابل اوکراین، ویتنام بهعنوان کشوری که هم با آمریکاییها و هم با چینیها جنگ خونین داشته، امروز در نقطه رقابت ایجابی این دو کشور است، یعنی وقتی چینیها میخواهند بهنحوی تعرفههای آمریکاییها در دوره بایدن برای صادرات هایتک را دور بزنند خطوط تولید خود را به مکزیک و ویتنام میبرند و وقتی آمریکاییها میخواهند درباره وابستگی شرکتهای هایتک خود همچون اپل صحبت کنند، 80 درصد سود مربوط به فروش سختافزار است که از این میزان 70 درصد در چین تولید میشود.
امروز که آمریکاییها در مقابل این سؤالند که از چین به کجا برویم پاسخ اول ویتنام است و در ادامه پاسخ گفته میشود مگر چیزی که در ویتنام است چیزی بهجز حضور چینیها در ویتنام است؟ پس شما ممکن است با رقابت ایجابی مابین دو قدرت بزرگ، در نقطه رقابت آنها به رشدهای پیوسته 7-6 درصد در طول دور 15 ساله هم برسید. پس موضوع خارجی است. برنامه توسعه شما حتماً از سمت بیرون شروع میشود، اما این حتماً به انتخابهای داخلی شما برمی گردد و هیچ راه حل ساده یک خطی از جنس اینکه مذاکره کنیم وجود ندارد.
جناب فکری از دیدگاه شما الان چه پروندههای رهاشده در سیاست خارجی ایران وجود دارد که مستقیماً به تحریمهای ما ربط دارد؟ منظور این است چه پروندههای بازی وجود دارد که انتفاعی از آن نداریم. به طور خاص به طرح راهبردی 25 ساله با چین اشاره کنم ظاهراً تاکنون به نتیجه ملموسی نرسیده است
فکری: اول باید کلمه را اصلاح کنیم و برنامه همکاری نبود، بلکه سند یا چشمانداز همکاریهای طولانی مدت یا بلندمدت ایران و چین در حوزههای راهبردی است که در آن سند بخشهای مختلف رابطه را بین ایران و چین که بهصورت بالقوه تعریفشده یعنی ایران و چین در چه حوزههایی میتوانند با همدیگر همکاری کنند و حد همکاریها را سعی کردند پیشبینی و تعریف کنند. بنابراین برنامه یا این سندی که صحبت میکنیم بهخودیخود هیچ موضوعی نیست که بگوییم چرا الان اجرایی نشده است.
باید سؤال را به این شکل مطرح کنیم که چرا برای سند همکاری بلندمدت ایران و چین برنامههای اجرایی جزءجزء ارائه نشد یا کمتر به اجرا درآمده است؟ باید به این شکل سؤال مطرح شود که اجزایی باید در برنامه روابط ایران و چین تعریف شود که بخشی از آن الان انجام میشود، یعنی به هر حال اینکه مخصوصاً در حوزه تجارت بخشی از پیشبینیهایی که آنجا شده بود الان تحقق یافته است. همین الان که با هم صحبت میکنیم آن خط برنامه روابط ایران و چین جلو میرود اما شما فکر میکنم با سؤال قبلی که پرسیدید موضوع مهمتری را مطرح میکنید که ما چطور میتوانیم از روابط ایران و چین استفاده کنیم؟ برای اینکه به توسعه برسیم و موانع توسعه را- آنهایی را که در جهت منافع دو کشور هم نیست- برطرف کنیم.
حداقل اگر بهخاطر ارتباط و تعامل با چین زیرضرب نظام آمریکایی هستیم، آیا به ازای آن انتفاعی وجود دارد؟
فکری: بهخاطر موقعیت جغرافیایی و امتیازات ژئوپلیتیکی که وجود دارد اگر از آن استفاده نکنیم میتواند به نقاط منفی تبدیل شود! ما موقعیتی داریم که دکتر شاکری بدان اشاره کردند لبه تقابل یا مواجه قدرتها با همدیگر است، پس در چنین موقعیتی نمیتوان گفت این خواسته یکی از طرفین است که ما چون الان آنطرف ایستادیم اینطرف بخواهد امتیازی بدهد یا بالعکس! ما در این لبه قرار داریم و بهدلیل منافع خود ما، به دلیل راهبردها یا سیاستهایی که خود ما دنبال کردیم طبیعتاً قدری در رابطه با چین، یعنی بهسمت چین نزدیکتر حرکت میکنیم.
اگر بخواهیم دلایل این امر را ارزیابی کنیم این است که فرضاً موضوع غرب آسیا یا رژیمصهیونیستی است که آمریکاییها مدلی که از رژیمصهیونیستی حمایت میکنند یا نوع رابطهای که با آن تعریف میکنند باعث میشود سیاستهای خود را تحتتأثیر منافع رژیمصهیونیستی در منطقهای که ما هم در آن قرار داریم، تعریف کنند. چینیها چنین کاری را نمیکنند.
مدلی از رابطه چندطرفه را با تمام کشورهایی که در این منطقهاند تعریف کردند و با هرکسی برنامه خود را جلو میبرند و برنامه یکی را فدای برنامه دیگری نمیکنند. این مدل باعث شده ما نزدیکتر به سمت چین حرکت کنیم اما اینکه بگوییم جزء بلوک آنها هستیم یا بهخاطر آنها این اتفاق میافتد، به نظر من درست نیست. خودبهخود نقاط مشترک ما یا منافع مشترک ما با چینیها بهمراتب بیشتر از آمریکاییهاست و اینکه چقدر اینها را توانستهایم فعال کنیم مقدار زیادی به داخل ما برمیگردد که با انتخابهایی که درطول این سالها کردهایم چقدر فرصتسوزی یا فرصتسازی کردهایم. ما در این حوزه ضعف داشتیم و نتوانستیم از آن چیزی که ظرفیت روابط ایران و چین بود به نحو احسن استفاده کنیم.
منظور از داخل دقیقاً چیست؟ یعنی ما ساختارهایی را داریم که باید تغییر میدادیم که یکسری پروژههای خاص انجام دهند یا یکسری زیرساخت فراهم کنند. منظور این است یا منظور تصمیم سیاسی است؟
فکری: منظور این است که ما الان - از نظر من و براساس چندسالی که در حوزه چین کار کردم - چین را در روابط دوجانبه خود بهعنوان پیمانکار نگاه میکنیم، یعنی اینکه بهجای اینکه روابطی مبتنیبر منافع دوطرف تعریف کنیم که حالا چین هم بخواهد در ایران هزینه کند؛ نگاه ما به چین پیمانکاری است و میگوییم اینجا یکسری اولویتها داریم، یک برنامه توسعهای تعریف و تدوین میکنیم، از گذشته این عادت را داشتیم - به چین میگوییم اینها را بهعنوان پیمانکار برای ما اجرا کنید.
تا زمانی که پول داشته باشیم مشکلی ندارد؛ با پول خود عادت کردیم این رفتار را داشته باشیم اما اگر قرار باشد بهطرف چینی بگوییم سرمایه بیاورید، بگوییم اینجا مشارکت کنید. او میگوید من در جایی سرمایهگذاری میکنم یا در پروژههایی مشارکت میکنم که منفعت من هم در آن دیده شده باشد ولی ما عمدتاً اینطور نگاه نمیکنیم. از نظر ما تفاوتی نیست، ما یکباره در کشور به این نتیجه میرسیم که بنزین نیاز داریم پس باید الان چینیها را به اینجا بیاوریم تا در تأسیس پالایشگاهها برای ما کار کنند. زمانی پول را خود ما میپردازیم و او پیمانکاری میکند. کار خود را انجام میدهد و میرود! ولیکن اگر میخواهیم بگوییم او اینجا سرمایهگذاری کند یا تأمین مالی را بهعهده بگیرد. اینجا این سؤال را از خود میپرسیم که چه منفعتی دارد بیاید این کار را انجام دهد؟ چرا باید بیاید برای تولید بنزین در ایران وارد شود یا چرا برای ساخت بیمارستان در ایران باید وارد شود یا فلان ریلی که هیچ تأثیری در روابط خارجی چین ندارد را چرا باید سرمایهگذاری کند؟
اینها ناشی از این بوده که ما در زمان «زیست نفتی» یک منابعی را داشتیم و براساس آن منابع موجود پیمانکار انتخاب کردیم. این فکر الان باید عوض شود. الان دوره «زیست نفتی» تمام شده و چنین منابعی چون وجود ندارد در مدل جدید که سند ۲۵ساله سعی کرده در این مسیر حرکت کند، اما در عمل نتوانستیم عادت نفتی خود را کنار بگذاریم، باید با طرف چینی بنشینیم و بگوییم مثلاً برای اینکه بخواهید اینجا بیایید شاید نیاز باشد کریدور سیپک (CPEC) را در ایران ادامه دهیم. اگر کریدور بین چین و پاکستان در ایران ادامه پیدا کند، شاید نیاز باشد به دلیل فشاری که آمریکا روی حوزه انرژی تجدیدپذیر چین میآورد در این حوزه همکاریهای خود را در ایران توسعه دهیم. باید بررسی کنیم اولویتهای ما چیست؟ اولویتهای طرف مقابل چیست؟ از اینها یک مخرج مشترک بگیریم که آن برنامه همکاری روابط ایران و چین بهصورت جزئی میشود که بخشی از سند کلانی است که بین دو کشور نهایی شد. وقتی این کار را نمیکنیم، یعنی دور هم اینجا مینشینیم و یکباره میگوییم فلان بیمارستان تا الان 20 درصد منابع تأمین شد و بقیه را از چین تأمین کنیم.
درنهایت طرف چینی به این نتیجه میرسد شما هنوز آن تفکر نفتی «زیست نفتی» را دارید و براساس آن بهطرف مقابل سفارش میدهید و طرف مقابل بهعنوان پیمانکار با پول خود ما این کار را میکند ولی اگر قرار باشد او پول بیاورد باید با او مذاکره کنیم و ببینیم کدام پروژهها هم اولویت ما و هم اولویت اوست.
بعدازاین برنامه روابط استخراج میشود که اگر این اتفاق بیفتد او هم از این روابط دفاع میکند، چون از خود و منافع اقتصادی خود دفاع میکند. اگر قرار باشد بخواهیم آن عادت را ادامه دهیم طبیعی است این نوع چالشهایی که شما از آن صحبت میکنید که نهایتاً مردم میپرسند بالاخره چطور شد، این همه سروصدا شد که سند ۲۵ساله امضا شد در نهایت به کجا رسید؟ پس این موضوع به نظر من یکی از اصلیترین مسائل ماست که میتوان دلایل دیگری هم بیان کرد ولی یکی از اصلیترین مسائل به اینجا برمیگردد که باید این تفکر را کنار بگذاریم و با هریک از قدرتهایی که صحبت میکنیم چه منافع مشترکی میتوانیم تعریف کنیم و در چه حوزههایی اولویتهای آنها با اولویتهای ما بر هم منطبق میشود. آن برنامه روابط میشود.
نداشتن ایده از سمت ما چیزی نیست که کسی بخواهد آن را رد کند. اما سؤال بعدی که مطرح میشود این است که آیا در تعامل با سه قدرت بزرگ، باید تعادلی در روابط با آنها ایجاد کنیم تا روابط ما با آنها مستحکمتر شود؟
فکری: لزومی ندارد. لزوماً اینطور نیست. اگر بخواهیم بحث را عمیقتر کنیم نظر من این است آن چیزی که الان اولویت آمریکاست، این است که قدرت را به آمریکا برگرداند! آقای دکتر شاکری فرمودند از سال 2014 این نگرانی وجود دارد ولی من اجازه میخواهم قدری عقبتر بروم و از حدود 2010 این اتفاق را قطعی بدانم و ما در روابط آمریکا و چین کاملاً آثار این را میدیدیم. من آن زمان در چین بودم.
آمریکایی به این نتیجه رسیده بودند که با ابزارهای متعارف اقتصادی نمیتوانند چین را مهار کنند و به سمت مهار ترکیبی چین رفتتند که چه اتفاقی بیفتد؟ اجازه ندهند جایگاه آمریکا به خطر بیفتد و آمریکا همچنان جایگاه خود را بهعنوان قدرت برتر جهانی بتواند حفظ کند، چون چنین هدفی بهعنوان هدف شماره یک آمریکا مطرح شده است.
حتماً آقای دکتر شاکری توضیح میدهند، چون خیلی در این حوزه کار کردند، درباره پروژه ماگا (Make America Great Again یا عظمت را به آمریکا برگردانید) خود آمریکا وقتی اصطلاح ماگا را استفاده میکند، یعنی ما الان پایین میرویم و دوباره باید به اوج برگردیم و آمریکا را به یک ابرقدرت تبدیل کنیم. برای اینکه این اتفاق بیفتد کاری که باید انجام دهد، این است که با ابزارهای ترکیبی سراغ مهار قدرتهای نوظهور برود. چیزی که امروز آن را میبینیم یکجا خود را بهصورت تعرفه و جنگ تعرفهها، نشان میدهد و در ایران میآید به شکل تحریم خود را نشان میدهد؛ چراکه میگوید اگر ایران بهسمت توسعه حرکت کند در آن صورت این توسعه مانع آن پروژه بزرگ میشود، چون ایران بهخاطر موقعیت جغرافیایی که دارد، میتواند اجازه تنفس زیادتری را به قدرتهای نوظهور مثل چین، روسیه و در آینده به هند بدهد، چون چنین چیزی وجود دارد، این موانع را ایجاد میکند، پس در این مقطع نمیتوانید انتظار داشته باشید بهصورت ایجابی آمریکا منافعی را در ایران تعریف کند اما یک اتفاق دیگری میتواند رقم بخورد، اینکه شما پروژهها یا برنامههای روابطی را با قدرتهای پیرامونی خود که هر سه از شانس ما قدرتهای نوظهورند؛ البته با درجات و رویکردهای متفاوت در عرصه قدرتند، مدلی از رابطه را با اینها تعریف کنید که آمریکا به این نتیجه برسد که الان شما یک بازیگر جدی در این حوزه شدید و بعد به این سمت بروید که حالا بخواهید با آن معامله کنید من چه کار کنم شما کمتر از رابطه من با اینها آسیب ببینید ولی وقتی این طرف هنوز لنگ میزند، یعنی کار درست این طرف هنوز اتفاق نیفتاده آنجا دستور کاری ندارید که بنشینید.
دستور کار این میشود که یکسری سفارشها میدهد و شما اینجا ارزیابی میکنید و نهایت این است که هرچه گفته بپذیرید. او ببیند شما پذیرفتهاید دستورات بعدی را میدهد و اجازه نمیدهد به نقطه آرامش برسید که حالا بخواهید بهصورت آزادانه انتخابهای خود را دقیق انجام دهید.
دکتر شاکری فرمودند پیچیدگیهای زیادی در این مدل است و نقطه شروع به نظر من این است که آن تفکر را کنار بگذاریم یعنی با روسیه بتوانیم آن مدل برنامه مشترک همکاری تعریف کنیم که نه فقط بگوییم اینوآن را میخواهیم یا بتوانیم با چین برنامه مشترک همکاری تعریف کنیم. اگر توانستیم چنین کاری کنیم تازه بازیگری میشویم که تأثیرگذار است و وقتی به این نقطه رسیدیم میتوانیم انتظار داشته باشیم آمریکا برای اینکه ضرب مشکلات ناشی از همکاریهای ما را بگیرد آماده شود بخواهد امتیازاتی را بدهد. در غیر این صورت میز مذاکرهای با این شکل بخواهیم تدارک ببینیم یک طرف دستور میدهد و یک طرف یا باید اجرا کند یا باید منتظر باشد تنبیه شود.
متن کامل این مصاحبه را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.
