تأثیرات دیپ‌سیک بر آیندهٔ فناوری
جنگ قدرت در حوزه هوش مصنوعی با تلاش کشورها برای دستیابی به فناوری‌های پیشرفته شدت گرفته است؛ چین با سرمایه‌گذاری‌های هدفمند و هوش مصنوعی «دیپ‌سیک»، رقیب جدی آمریکا در این عرصه شده است.
  • ۱۴۰۳-۱۲-۱۹ - ۰۹:۵۹
  • 00
تأثیرات دیپ‌سیک بر آیندهٔ فناوری
پیشرفت هوش مصنوعی از مسیر آمریکایی منحرف شد
پیشرفت هوش مصنوعی از مسیر آمریکایی منحرف شد

فراگیر شدن استفاده از هوش مصنوعی و تلاش کشور‌ها برای دستیابی به نسخه‌های کارآمدتر از این تکنولوژی نوظهور باعث شده تا جنگ قدرت به رسیدن عرصه‌های جدیدی از فناوری متمرکز شود. قدرت‌هایی که می‌دانند هر چه دست برتری در حوزه تکنولوژی داشته باشند، می‌توانند آینده خود را در عرصه‌های مختلف از اقتصاد گرفته تا سیاسی و نظامی تضمین کنند.
البته در طرف دیگر ماجرا، عقب ماندن از قطار تحولات فناورانه موجب قرار گرفتن در جمع کشور‌هایی است که در شکل و شمایلی جدید مستعمره قدرت‌های برتر خواهند شد. همین مسئله هم باعث شده تا کشور‌هایی که الزامات اولیه مانند نیروی انسانی متخصص و دانش آکادمیک دارند تلاش کنند تا با تخصیص منابع مالی، قطار علم و فناوری خود را روی ریل تحولات دنیا قرار دهند.
حوزه هوش مصنوعی که عرصه یکه‌تازی آمریکایی‌ها بود، با رونمایی از «دیپ‌سیک» چینی، دست‌خوش تغییر شد. هوش مصنوعی که نه‌تنها با هزینه کمتر بلکه با کیفیتی هم‌پای Chat GPT آمریکایی می‌تواند به نیاز کاربران پاسخ دهد.
بررسی مسیر حرکت چین در حوزه‌های نوظهور علم و فناوری و دوقطبی شدن دنیا در حوزه هوش مصنوعی باعث شد تا به سراغ هادی نیلفروشان، عضو هیئت‌علمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی رفتیم. فردی که دکترای سیاست‌گذاری علم و فناوری دارد و مطالعات زیادی را نسبت به کشور چین انجام داده است.
او معتقد است، چینی‌ها معادلات سرمایه‌گذاری در علم و فناوری را تغییر دادند و در آینده می‌توانند فناوری جدیدی را به دنیا معرفی کنند. نیلفروشان الگوی پیشرفت علمی چین را برای ایران پیشنهاد می‌دهد و نقد‌های جدی نسبت به عملکرد معاونت علمی در حوزه هوش مصنوعی دارد که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید. 

ماه‌های اخیر، شاهد اتفاق اعجاب‌انگیزی از سوی چینی‌ها و رونمایی از هوش مصنوعی دیپ‌سیک بودیم؛ برخی منابع خبری از این اتفاق با تعبیر «لحظه اسپوتنیک» یاد کردند. شما پیش‌تر کتابی را با عنوان «آن سوی اسپوتنیک» ترجمه کردید و مطالعات ویژه‌ای هم در حوزه مسائل چین دارید. شما این موضوع را چطور ارزیابی می‌کنید؟ چینی‌ها ثابت کردند که با هزینه کم هم می‌توان در حوزه هوش مصنوعی تأثیرات قابل‌توجهی داشت. در این گفت‌وگو می‌خواهیم ضمن بررسی اقدامات اخیر این کشور قدری بیشتر از منظر سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی عملکرد آن‌ها را تحلیل کنیم.
ابتدا لازم است نکته‌ای درباره فرض اولیه شما مطرح کنم. هر فردی که در حوزه فناوری فعالیت دارد و روند سرمایه‌گذاری‌های چین و اقدامات این کشور را دنبال کرده باشد، احتمالاً چندان از این تحول غافلگیر نشده است.
یکی از مباحثی که مطرح شد و به نکته‌ای که شما اشاره کردید نیز مرتبط است، این پرسش بود که آیا «دیپ‌سیک» را می‌توان یک «اسپوتنیک» جدید دانست یا خیر. یکی از نقد‌هایی که در این زمینه مطرح شد، این بود که برخی معتقد بودند «دیپ‌سیک» صرفاً بازطراحی موتور‌های غربی بوده و نوآوری خاصی در آن وجود ندارد اما به نظر من، این رویداد یک «اسپوتنیک» به معنای دقیق کلمه محسوب نمی‌شود.
علت این مسئله آن است که «اسپوتنیک» در تاریخ، جنبه‌ای بسیار جدی از ترس‌افکنی و غافلگیری برای غرب، به‌ویژه ایالات‌متحده داشت، اما در حوزه هوش مصنوعی و تحولات جدیدی که در حوزه هایتک در چین در حال وقوع است، غربی‌ها دیگر آن‌چنان دچار شگفتی نمی‌شوند؛ چراکه به چشم خود حجم عظیم سرمایه‌گذاری‌های چین در حوزه های‌تک، توفیقات مستمر و دستاورد‌های این کشور را مشاهده کرده‌اند. از این منظر دیگر نمی‌توان گفت که این تحولات برای غرب کاملاً غیرمنتظره بوده است.
اکنون ما در میانه یک جنگ فناوری میان ایالات‌متحده و چین قرار داریم. این جنگ فناوری به چه معناست؟ به این معنا که هر دو طرف کاملاً به قدرت و توانمندی‌های یکدیگر واقفند و می‌دانند که پیروزی در یک حوزه خاص می‌تواند به مفهوم تسلط طولانی‌مدت بر آن عرصه باشد. این همان نگرانی بزرگی است که موجب می‌شود غرب، به‌ویژه ایالات‌متحده، تلاش کند که رقابت را به‌طور کامل به چین واگذار نکند.
در این میان، من معتقدم که جنگ فناوری میان آمریکا و چین بسیار جدی است. بسیاری از رویداد‌هایی که در حال وقوع است، ازجمله سیاست‌های تعرفه‌گذاری و دست‌کاری‌هایی که ایالات‌متحده در تجارت با چین اعمال می‌کند، پشت سرش مسئله تحولات فناوری را هدف گرفته است؛ برخلاف سیاست‌هایی که در قبال کشور‌هایی مانند مکزیک و کانادا دنبال می‌کند. درباره چین به نظر می‌رسد اصلی‌ترین دغدغه آمریکا نه صرفاً مسائل تجاری، بلکه پیشرفت‌های فناورانه این کشور است. نخست، لازم است اشاره کنم که در ماجرای اسپوتنیکِ اول، عنصر غافلگیری بسیار حائز اهمیت بود، اما در اینجا، غافلگیری به آن معنا رخ نداد، یا دست‌کم نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا شگفت‌زده نشدند. 

البته بازار تحت‌تأثیر قرار گرفت.
بازار تصور نمی‌کرد که چین بتواند با این سرعت و با حجم سرمایه‌گذاری نسبتاً اندک، در مقابل آمریکا به چنین پیشرفتی دست یابد، اما برای افرادی که از توانایی‌های چین در حوزه فناوری، به‌ویژه در زمینه هوش مصنوعی، آگاهی داشتند، این موضوع عجیب و غریب نبود. 

در خبر‌ها آمده که حدود ۵۰۰ هزار ریزتراشه از آمریکا به چین منتقل شد. این موضوع با توجه به سیاست‌های تعرفه‌گذاری و سایر اقدامات محدودکننده نشان می‌دهد آمریکا از اقدامات چین در این حوزه آگاه بوده است.
بسیار بعید به نظر می‌رسد که ایالات‌متحده از مسیر حرکتی چین در این حوزه بی‌اطلاع باشد. همان‌طور که چینی‌ها نیز استراتژی آمریکا را در این رقابت تحلیل کرده‌اند و دست آمریکایی‌ها را در این بازی خوانده‌اند. در این نبرد فناوری، اطلاعات محرمانه‌ای به آن معنا وجود ندارد.
مسئله اصلی این است که هر دو طرف چگونه می‌توانند با استفاده از قوانین تنظیم‌گری و ایجاد محدودیت در زنجیره تأمین فناوری، سرعت دستیابی طرف مقابل به فناوری‌های پیشرفته را کاهش دهند. رقابت در اینجا شکل می‌گیرد. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که آمریکا کاملاً از توسعه فناوری چین بی‌خبر بوده است. البته، اگر یک کشور ثالث ناگهان فناوری هم‌سطحی یا مشابه «دیپ سیک» یا «چت جی‌پی‌تی» ارائه دهد، این ممکن است به‌عنوان یک شگفتی تلقی شود، اما در رقابت میان چین و آمریکا، چنین اتفاقی غیرمنتظره و ناشناخته محسوب نمی‌شود.
نکته دیگر این است که چین چگونه توانست به این مرحله دست یابد؟ در واقع، تا مدتی تمرکز چین بر یادگیری و انتقال دانش بود، اما از حدود سال 2010 یا ۲۰۱۵ به بعد، این کشور جهت‌گیری خود را تغییر داد و حوزه‌هایی را انتخاب کرد که در آن‌ها بتواند به قدرت برتر جهانی تبدیل شود.
هوش مصنوعی یکی از این حوزه‌ها بود که چین سرمایه‌گذاری‌های کلان و هدفمندی را در آن انجام داد. مبالغی صرف «R&D» (تحقیق و توسعه) در این حوزه کردند که برای افراد آشنا به هزینه می‌تواند نویدبخش این نکته باشد که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد و بازار به چه سمتی می‌رود.
سیاست‌گذاری‌های چین در این حوزه شامل تربیت نیروی انسانی متخصص، تأمین زیرساخت‌های لازم و شکل‌دهی یک اکوسیستم حمایتی برای رشد و توسعه این فناوری بوده است. با بررسی برنامه‌های توسعه‌ای چین در ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر می‌توان دریافت که این کشور جهت‌گیری مشخص و برنامه‌ریزی دقیقی در زمینه هوش مصنوعی داشته و دارد. از این رو، موفقیت‌های اخیر چین در این حوزه نباید چندان شگفت‌آور تلقی شود. 

برخی از شرکت‌های فعال در جهان مانند «انویدیا» هستند که رقبا را هم شگفت‌زده کردند؛ تا جایی که مثلاً «اینتل» بازی و بازار را به آن واگذار کرده است. اما چنین مواردی را از چینی‌ها کمتر می‌شنویم.
به‌طور کلی، چینی‌ها در تمام حوزه‌ها از یک الگوی مشخص پیروی می‌کنند. 

مخفیانه پیش می‌روند؟
نه، شاید در برخی موارد جزئیات را ندانیم، اما به‌عنوان یک قاعده کلی، آن‌ها به‌صورت بی‌سروصدا با برنامه‌ریزی دقیق و مستمر، اهداف خود را دنبال می‌کنند. می‌گویند: «سروصدا نکن، سرت را پایین بینداز و کار خود را بکن» در تمامی حوزه‌های حساس حکمرانی، چین راهبردی منظم و پایدار را در پیش گرفته است و این الگو را به‌طور مداوم اجرا می‌کند. شلوغ‌کاری‌های آمریکایی‌ها را ندارند، ولی به طور مستمر کاری که درست می‌دانند را انجام می‌دهند.
ممکن است به دلیل اینکه نام شرکت‌های بزرگ چینی فعال در این حوزه کمتر شنیده شده، تصور شود که پیشرفت چین در این زمینه غیرمنتظره بوده است، اما برای کسانی که با الگوی توسعه چین آشنا هستند، این موضوع تعجب‌برانگیز نیست. مدل توسعه چینی‌ها مبتنی بر حرکت آهسته، پیوسته و کم‌حاشیه است.
نکته مهم این است که ما، حتی اگر از مدت‌ها پیش از این موضوع اطلاع نداشتیم، حداقل در یکی، دو سال اخیر متوجه شده‌ایم که چین سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در حوزه هوش مصنوعی انجام داده است. این کشور از مدت‌ها قبل روی تأمین نیروی انسانی متخصص، آموزش‌وپرورش استعداد‌ها سرمایه‌گذاری کرده است. 

چینی‌ها تا چه اندازه روی پای خودشان و چقدر بر شانه آمریکایی‌ها ایستاده‌اند؟ چین که توانسته «دیپ‌سیک» بسازد تا چه حد مدیون آمریکاست که زیرساخت‌های آن را فراهم کرده است؟ این رشد واقعی بوده یا انگاره‌های خلاف واقعی نیز می‌توان نسبت به آن مطرح کرد؟
برای درک بهتر این روند می‌توان به یک شاخص ساده اشاره کرد؛ تعداد دانشجویان چینی که در دانشگاه‌های آمریکا مشغول به تحصیلند، در مقایسه با تعداد دانشجویان آمریکایی در چین، اختلاف چشمگیری دارد. بعید است که تعداد دانشجویان آمریکایی مشغول به تحصیل تکنولوژی در چین، حتی به ۱۰۰ نفر برسد، اما چین بالاترین درصد دانشجویان خارجی در آمریکا را دارد. بدیهی است که همه این دانشجویان در آمریکا نمی‌مانند؛ بخشی از آن‌ها به چین بازمی‌گردند و به‌عنوان نیروی محرک صنایع این کشور فعالیت می‌کنند.
از این منظر، می‌توان گفت که چین تا حدی از دانش و فناوری آمریکا بهره برده است، اما در شرایط فعلی، دیگر نمی‌توان به‌طور قطع گفت که علم «آمریکایی» یا «چینی» است، زیرا همه جای دنیا در تولید و انتشار علم و دانش، مسامحت کرده و این کار به‌صورت جهانی انجام می‌شود. تمامی کشور‌ها در آن سهیم هستند.
امروز با تبادل گسترده دانش، تحقیقات و انتشارات علمی تعیین اینکه کدام کشور به‌طور انحصاری صاحب علم است، بسیار دشوار شده است. این نکته نیز دلیل دوم است. در واقع، مشخص نیست که خود همان جوامع چگونه به این مسئله نگاه می‌کنند، به‌ویژه اینکه نکته‌ای دیگر نیز وجود دارد که می‌توان آن را نوعی بی‌انصافی دانست. در شرق، ما با شهامت از یافته‌های محققان و فناوران غربی استفاده می‌کنیم، اما متأسفانه چنین رویکردی در میان غربی‌ها وجود ندارد. 

درباره زیرساخت‌ها و تجهیزات چطور؟ آنجا می‌توان ادعا کرد چینی‌ها روی شانه‌های آمریکایی‌ها ایستاده‌اند؟ چین در زمینه زیرساخت هنوز به بلوغ لازم در حوزه هوش مصنوعی رسیده است؟
بله، من هم حدس می‌زنم چنین باشد. نکته‌ای که نباید فراموش کرد، مفهومی در ادبیات فناوری تحت عنوان «وابستگی به مسیر» (Path Dependency) است. این وابستگی، مسئله‌ای بسیار مهم در تحولات فناوری و مسیر توسعه کشور‌ها محسوب می‌شود.
مسئله را نمی‌توان خیلی «آمریکایی» و «چینی» کرد. کشور‌ها و شرکت‌ها در مسیر فناوری‌های نوین، راه‌های متفاوتی را در پیش می‌گیرند و هرچه بیشتر در این مسیر پیش بروند، به همان مسیر وابسته‌تر می‌شوند و امکان تغییر مسیر برایشان دشوارتر خواهد شد. این خصلت فناوری است که هنگامی که وارد مسیری شدید و آن را طی کردید به آن مسیر «آلوده» می‌شوید و ارتباطتان با مسیر‌های بدیل جایگزین کاهش می‌یابد.
در صورت اشتباه بودن مسیر، بازگشت از آن بسیار پرهزینه و گاه ناممکن خواهد بود. چینی‌ها اکنون مسیری را پایه‌گذاری و آغاز کرده و در حال تثبیت آنند؛ مسیری که نه‌تنها برای آمریکایی‌ها شگفت‌انگیز بوده، بلکه سؤالات بزرگی را در سطح جهانی مطرح کرده است. یکی از این سؤالات، نه‌تنها درباره کیفیت خروجی محصولات فناورانه چین، بلکه درباره‌ چگونگی موفقیت آنان در دستیابی به چنین نتایجی با هزینه‌ای بسیار کمتر از آمریکاست.
گفته می‌شود که آنان تنها با ۶ میلیون دلار موفق به این کار شده‌اند. این مبلغ، با نرخ فعلی ارز، حدود ۵۰۰ میلیارد تومان برآورد می‌شود. درحالی‌که در کشور ما، هنگامی که صحبت از سرمایه‌گذاری ۵۰۰ میلیارد تومانی در حوزه هوش مصنوعی به میان می‌آید، بسیاری آن را ناکافی می‌دانند و حتی مورد تمسخر قرار می‌گیرد. این در حالی است که زمانی که ترامپ به کاخ سفید وارد شد، تنها چند روز بعد، ۵۰۰ میلیارد دلار برای توسعه فناوری اختصاص داد. نکته‌ای که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چین، نه‌تنها در حوزه فناوری، بلکه در قواعد مالی توسعه‌ی فناوری نیز تغییرات اساسی ایجاد کرده است. 

فقط در فناوری؟
نمی‌توانم تعمیم بدهم. به نظر می‌رسد که چینی‌ها موفق شده‌اند قواعد سرمایه‌گذاری در توسعه‌ فناوری را متحول سازند. به‌طور کلی، هزینه تمام‌شده فناوری در چین به دلایل اقتصادی، همواره پایین‌تر از آمریکا است و این مسئله، در حوزه‌ هوش مصنوعی نیز مصداق دارد. 

گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰