«نیست»؛ عشق علیه تحجر
در مراسم رونمایی کتاب «نیست» فاضل نظری، تنها یک صندلی روی سن قرار داشت. ویدئویی پخش شد که تأکید می‌کرد اینجا مراسم رونمایی از کتاب نیست، بلکه شما میزبان هستید و میکروفن بین شما می‌چرخد تا حرف‌هایتان را بشنویم. نظری این پیام را تکرار کرد و گفت که حضور مخاطبان مهم‌ترین بخش این مراسم است.
  • ۱۴۰۳-۱۲-۱۳ - ۱۰:۳۳
  • 00
«نیست»؛ عشق علیه تحجر
روایت «فرهیختگان» از رونمایی جدیدترین اثر فاضل نظری
روایت «فرهیختگان» از رونمایی جدیدترین اثر فاضل نظری
عاطفه جعفریدبیر گروه فرهنگ

روی بنری نصب شده روبه‌روی سالن، نوشته‌اند «رونمایی کتاب «نیست»»، تفاوت در این برنامه از همین بنر مشخص است. قرار است تازه‌ترین کتاب فاضل نظری با حضور مخاطبانش رونمایی شود. سالن از مخاطبان این شاعر پر شده و روی سن فقط یک صندلی گذاشته‌اند.
اینجا هم همان تفاوت باز خودش را نشان می‌دهد. چراغ‌های سالن خاموش و یک ویدئو پخش شد: «اینجا نه سخنران داریم نه مجری. اینجا مراسم رونمایی از کتاب هم نیست. فقط یک چیز مهم است و آن شمایید که با مهر و همدلی اینجا گردهم آمدیم...» فاضل نظری با تشویق حاضران روی سن می‌رود و خودش هم همان حرف‌های داخل ویدئو را تکرار می‌کند: «اینجا قرار نیست من صحبت کنم، شما خودتان میزبان هستید و میکروفن در بین شما می‌چرخد تا حرف‌هایتان را بشنویم.»

پرچمدار حوزه ادبیات
اولین نفر پسری که خودش را دهه شصتی معرفی می‌کند، می‌گوید: «من از شما سؤالی دارم و برای طرح سؤال باید به دهه 80 برگردم. آن زمان، سن و سال کسانی که در حوزه شعر حضور داشتند با الان متفاوت بود. اما ما یکباره شاهد تولدی از شعر بودیم که از سمت شما اتفاق افتاد، گریه‌های امپراتور 81 تا 83 متولد شد و سؤالم از شما این است که چطور این اتفاق افتاد؟ در مورد پیدایش این جریان صحبت کنید. چون فکر می‌کنم کسی که پرچمدار صلح و دوستی بین مردم و حوزه ادبیات شد، شما بودید.»
فاضل نظری قبل از پاسخ دادن به این سؤال با اشاره به اینکه هر چیزی در این دنیا می‌بینیم از لطف خداست، گفت: «این کار دنیاست. حضرت موسی رفت آتش بیاورد، پیغمبر شد. من نمی‌خواهم مرور کنم که چه شد؟ اما اتفاقات زیادی افتاد. واقعاً روزی که اولین کتابم را منتشر کردم، فکر نمی‌کردم 8 کتاب بنویسم. این سؤال ما واقعاً جواب ندارد جز لطف خدا، خدااگر بخواهد یک اتفاقی می‌افتد. شما هر چقدر بخواهید تبلیغ کنید اما اگر خدا نخواهد، چیزی جابه‌جا نمی‌شود. زندگی پر از لحظه‌هایی است که ما فکر می‌کنیم در آن نقش داریم. خدا کمک کرد که خلوتی به من داد تا بتوانم همین کتاب «نیست» را منتشر کنم. قبلاً در جلسات رونمایی کتاب‌هایم بغض گلویم را می‌گرفت و فکر می‌کردم همه چیز دیگر تمام شده. اما امروز این حس به من دست نداده و خیلی خوشحالم که اینجا هستم.»

شعر در دهه 70
این شاعر در ادامه با بیان اینکه من کاری نکردم و فقط شعر گفتم، ادامه داد: «در روزگاری که من کتاب اولم را چاپ کردم، شعر داشت به سمت دیگری می‌رفت. در شعر دهه 70 از کلماتی مانند ترن، تلفن و قورباغه استفاده می‌شد.
یادم می‌آید که شعر بحران مخاطب داشت، همان زمان به من می‌گفتند این چیز‌هایی که می‌نویسی، حافظ و سعدی گفته‌اند. جوابم هم این بود که من این مدل شعر را دوست دارم. یک بزرگ نازنینی که زمانی یک شعر هم برای من سرود، آن زمان می‌گفت، تو مگر چند سال زندگی کردی که می‌گویی سجده کردن تو به جز مبارزه با آفریدگارت نیست (اشاره به یکی از غزل‌های فاضل نظری). مگر چند سال است که نماز می‌خوانی؟ این دوست‌مان به شوخی این را گفت، چون آن زمان پذیرش این مدل شعر وجود نداشت. من فکر می‌کنم شعر یک لذت است و حتماً در مورد آن صحبت می‌کنم. بگذارید نفر بعدی صحبت کند؛ بعد در ادامه از لذت شعر می‌گویم.»
دختری از جایش بلند شد تا صحبت کند وخودش را یک شاعر نوپا معرفی کرد و گفت: «شما در کتاب جدیدتان یک بیتی دارید با این عنوان:
اندوه عشق تا ابد ای دوست با من است
هر وقت شعر تازه‌تری خواستی بگو
آیا شد که به بحران الهام برخورد کنید؟ اصلاً این الهام از کجا می‌آید؟»

حقیقت شعر، معناست
فاضل نظری حرف‌های قبلی‌اش در مورد لذت بردن از شعر را ادامه داد و گفت: «همان طور که گفتم اول لذت را بگویم بعد به سراغ این صحبت برویم. لذت غذا خوردن، لذت نوشیدن، لذت خوابیدن، این‌ها در واقع لذت نیست این‌ها دفع الم و اندوه است.
لذت شاید یکی از جلوه‌هایش به زمانی برگردد که شما در حال خواندن یک کتاب یا دیدن یک فیلم هستید، می‌گویند بیایید غذا بخورید، جواب شما این است که الان می‌آیم. اما در واقع در حال لذت بردن از آن کتاب و فیلم هستید.
غذای روح معنا و اندیشه است. شعر از جنس لذت است. اگر بخواهم سؤال این دوست عزیزمان را جواب بدهم باید بگویم که شعر یک پیکره دارد و یک وجود. شعر این مدلی راحت می‌توان سرود، چون بالاخره شعر گفتن فرمولی دارد. اما این‌ها شبه‌شعر هستند، مثلاً یکی از فرمول‌هایش این می‌شود که می‌گوییم مؤلفه ایکس که همه آن را پذیرفتند نفی‌‌اش کنیم، دیوانه کسی است که دیوانه نیست. یا سیاه رنگی است که سیاه نیست. این‌ها ظاهر شعر است. حقیقت شعر، معناست. معنا با مضمون فرق دارد. شما وقتی می‌خواهید یک معنایی را بگویید مثلاً می‌خواهید بگویید من غمگینم، هزاران مضمون برای آن وجود دارد اما معنا در این شعر غم است.
در آغوش وداعم با تو هر بوسه‌ای امشب

هجوم تلخی معنا است بر شیرینی مضمون
مضمون بوسه و شیرین است، اما معنا جدایی و تلخی را در این بیت نشان می‌دهد؛ بنابراین باید شعر خلق شود. البته من این ادعا را در مورد چیز‌هایی که نوشتم، ندارم. اما آن چیزی که باعث می‌شود تا مخاطب با آن ارتباط بگیرد، معناست.
اینکه امروز بخواهم یک شعری بگویم و نشده باشد، بار‌ها پیش آمده است. ممکن است شعری را گفته باشم و دوستش نداشتم و منتشر نکردم. بعضی وقت‌ها، شعر‌های زیادی را در یک روز گفتم و این را هم لطف خدا می‌دانم. اگر چیزی شنیده می‌شود و می‌چرخد، معنایش خوب است. امروز روز شعر‌های خوبی شنیده می‌شود.»

   شعر گفتن در میان‌سالی متفاوت با جوانی
او با یادی از محمدعلی بهمنی گفت: «آقای بهمنی شعری دارد که می‌گوید:
من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم...
بعد از اینکه کمی به میان‌سالی رسیدم تازه معنای این شعر را متوجه شدم. بالاخره آدم در هر رده سنی‌ای یک مدل شعر می‌گوید. شعر جوانی با میان‌سالی حتماً متفاوت است.
فاضل نظری الان رویش نمی‌شود، بگوید رسید لب به لب و بوسه‌های ناب زدیم. الان به جای اینکه از معشوق حرف بزنم و شعر بگویم از عشق می‌سرایم. حرف همان است اما مدل دیگری می‌گویم.
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی
اگر پیر شوم احتمالاً همین را هم نمی‌توانم بگویم!»
سؤال بعدی از زندگی شخصی این شاعر بود و بازنمایی اشعارش، در جواب گفت: «کاش سؤال نپرسید. مثلاً شعر‌هایتان را بخوانید. اما بگذار یک جواب به این سؤال بدهم، شاعری گزارشگری نیست، البته گاهی ممکن است وضعیت تأثیری در شعر یک شاعر داشته باشد. در همین کتابم یک شعری دارم که رو به دیوار فحش ادبی دادم.
دیدمت همسفره کفتار‌های مرده‌خوار
سگ در این صحرا شرف دارد به شیری مثل تو
دورباد از ببر‌های سرفرازی مثل ما
دوستی با خوک‌های سر به زیری مثل تو
اما اینکه شعر همه‌اش گزارش باشد و تابع حالت جسمی و تجربه‌های آنی شاعر باشد، این طور نیست. معانی متعالی روح را درگیر می‌کند. این کار کارگر‌های ادبیات است. البته کارگری کار خوبی است. اما در اینجا منظورم این است که معماری کار شاعر است.
مثلاً من هیچ وقت متوجه نمی‌شوم چطور می‌شود بعد از یک اتفاق با مناسبت، سریع شعر گفت. عمق و ماندگاری این شعر هم به اندازه آن اتفاق است. حافظ وقتی می‌خواهد از آب بگوید، نمی‌گوید یک بطری اینجاست، می‌گوید آب اینجاست، دورتر می‌ایستد، می‌گوید روشنایی اینجاست، باز دورتر می‌رود و می‌گوید، زندگی اینجاست.
برای همین است که با شعرحافظ، فال گرفته می‌شود. گاهی اوقات بعضی‌ها که دوست و عزیز من هم هستند، به من می‌گویند فاضل در مجموعه شعرش این کار را کرده، ولی باید این کار را می‌کرد. مگر من تصمیم می‌گیرم که این کار را بکنم؟ این حس و حال من است. حتماً باید تصمیم بگیرم که شاد باشم! آخر من چطوری تصمیم بگیرم شاد باشم، وقتی غمگین هستم؟ یا تصمیم بگیرم غمگین باشم، وقتی شاد هستم. این‌ها در اراده من نیست.»

   شعری که فاضل نظری دوست دارد
در ادامه یکی از حاضران در جلسه از شعر موردعلاقه فاضل نظری پرسید و او گفت: «شعری که بیش از همه دوستش دارم در این مجموعه جدید است که آن را برای شما می‌خوانم.
اوقات تلخ و وضع خراب و هوا پس است
من تاب قهر یار ندارم بگو بس است
رعنا بُتی که آب و گل آفرینشش
از چشمه‌ای مبارک و خاکی مقدس است
ای جان بر لب آمده لب‌های دوست را
آرام‌تر ببوس که این غنچه نورس است
آشفته خاطرش مکن ای پیک و بازگرد
حتی مگو که نامه به خط فلان کس است
زندانی امیدم و می‌دانم این قفس
هر قدر هم بزرگ شود باز محبس است
لازم نبود نام خودت را بیاوری
فاضل! همین که شعر تو را بشنود بس است»

   چرا فاضل نظری تخلص به کار می‌برد؟
شعر که تمام شد، نظری که در مصرع آخر اسم خودش را آورده بود، توضیح داد: «به من خرده می‌گیرند که چرا در شعر‌های جدیدت تخلص به کار می‌بری. من در کتاب قبلی‌ام سه تخلص و در کتاب «نیست» هم یک تخلص دارم. می‌گویند تو دیگر خیلی کلاسیک شده‌ای و داری تخلص هم به کار می‌بری.
مثل این است که به من بگویند چرا ریش‌هایت سفید می‌شود؟ آدم وقتی سنش بالا می‌رود گاهی اوقات باید خودش را در شعر صدا بزند. وقتی حافظ می‌گوید «حافظم در محفلی، دردی کشم در مجلسی» شما می‌گویید چرا تخلص کردی؟ نه. برای همین است که می‌گویم آرام آرام که سنم زیاد می‌شود. این‌هایی که از چهل سالگی گذشته‌اند؛ می‌دانند که دیگر تغییر اتفاق نمی‌افتد.»
اصرار فاضل نظری به نپرسیدن سؤال باعث شد تا جلسه به سمت خواندن شعر توسط مخاطبان و خاطره‌گویی برود. دختری 18 ساله شعری خواند و بعد از خواندن شعر، سؤالی را درباره چرایی انتشار شعر‌های این شاعر پرسید و نظری در جواب گفت: «چیزی که من را به این وا می‌دارد که شعرم را منتشر کنم، مخاطبانم هستند. خدا شاهد است که بخش زیادی از دلیل انتشار کتاب‌ها محبت مخاطبان و کسانی است که شعر می‌خوانند. اگر می‌گویم ارزشمندترین جایزه‌ام را از دست شما گرفته‌ام، تعارف نمی‌کنم. برای من این جذاب است که می‌بینم این شعر‌ها خوانده می‌شوند و به من انرژی می‌دهند که کتاب بعدی را چاپ کنم.»
خانمی بلند شد و خاظره‌ای گفت از اتفاقی که باعث ازدواج او با همسرش شده بود که حضور فاضل نظری هم در این اتفاق پررنگ بود و حاضران را به تشویق واداشت.
آخرین نفری که سؤال پرسید، دکتر مجتبی نوروزی از هم‌زبانان افغانستانی بود که سفری با فاضل نظری به افغانستان داشتند و خاطره‌ای از آن سفر تعریف کرد و فاضل نظری در ادامه صحبت‌های او گفت: «سفر به افغانستان خاطره خیلی خوبی برای من بود. افغانستان جای متفاوتی است از چیزی که ما فکر می‌کنیم. چند بار درباره افغانستان صحبت کردم و درباره این سفر صحبت کردم. گفته بودم اگر من اینجا در افغانستان آشنا دارم، در تهران غریب هستم. یعنی این میزان در افغانستان احساس آشنایی کردم و این میزان احساس زیستن در وطن کردم.»
جلسه به پایان رسید و با اینکه حدوداً 3 ساعت بود که حاضران در سالن نشسته بودند اما باز می‌خواستند شعر بخوانند و حرف بزنند. قرار می‌شود همه به طبقه اول سینما آزادی و کتابفروشی جدید انتشارات سوره مهر بروند که هم صحبت کنند هم اگر کسی امضا برای کتاب جدید می‌خواهد، انجام بگیرد. صف طبقه اول بسیار طولانی است و همه منتظرند تا امضا بگیرند اما در همان صف غزل‌های کتاب را می‌خوانند و زمزمه می‌کنند، غزل‌هایی که به گفته فاضل نظری هر کدام معنا و مفهومی را در خودش مستتر دارد و با همان معنا و مفهوم حال مخاطب را دگرگون می‌کند. دوباره همان بنر روبه‌روی سالن را می‌بینم که این جمله رویش نقش بسته: «اینجا رونمایی کتاب نیست». دقیقاً این مراسم رونمایی کتاب نبود. گپ و گفت شاعری معناگرا با مخاطبانش بود تا با هم از شعر بگویند و بشنوند. انگار که عشق برای او مفهومی است که گره خورده با اشعارش تا با عشق و معنایی که در شعرش نهفته است، حرف‌هایش را بزند. 

نظرات کاربران