


امروز تولد «هوشنگ ابتهاج»، یکی از مهمترین فیگورهای شعر فارسیست. او همچنان در حافظه جمعی مردم ایران نقشی ویژه ایفاء میکند؛ بهگونهای که کمتر ایرانی اهل ادبی را میتوانیم پیدا کنیم که بیتی از «سایه» در ذهنش نقش نبسته باشد. یکی از دلایل مانایی هوشنگ ابتهاج و نفوذ کلام وی در اذهان ایرانیان را آنطور که سواد نگارنده قد میدهد میتوان به رمانتیسیسم اجتماعی حی و حاضر در ابیات این شاعر بلندآوازه ربط داد.
«ابتهاج» دامن ابیاتش را با وجود انجام کار تشکیلاتی و حضور مستمر در متن مناقشات سیاسیِ ایام دور و نزدیک و درنهایت استعفای تاریخیاش از رادیو، پس از سرکوب خونین راهپیمایی مردم تهران در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، به مفاهیم مُد روز سیاسی آلوده نکرد. البته دلالتهای شعری ابتهاج نشاندهنده تعهد اجتماعی فراوان او به وقایع دور و اطرافش بود، اما برای رساندن این پیام به دیگری کاملا پردهپوشانه عمل میکرد و زهر کلامش را میگرفت؛ همین اتفاق هم باعث شده بود تا هرکس بهواسطه تعلقی که به جنبههای مختلف کار شعر و شاعری داشت ابیات گیلهمرد را تاویل و تفسیر کند. حتی نقد تاملبرانگیز افرادی چون «ضیاء موحد»، «شاهرخ مسکوب» و «رضا براهنی» بر کار «سایه» با وجود آنکه بسیار تاملبرانگیز، جدی و بنیانکن بودند، امّا تاثیری بر علاقه و عهد همچنان زنده و پویای انسانِ معاصر ایرانی نسبت به ابتهاج و آثارش -حتی در میان مخاطبان جدی شعر- به وجود نیاوردند. دلیل این سیطره همیشگی هوشنگ ابتهاج بر ادبیات معاصر ایران را میتوان به «موسیقی کلام» ربط داد.
«سایه» به دلیل شناخت بیحدوحصرش نسبت به مقوله «وزن» و همچنین عشق و علاقه وافرش به «موسیقی» حداقل در جنبههای شکلی -و نه ماهوی- یکی از نزدیکترین شعرای معاصر به «حافظ» و «سعدی» بود و ارزش وزن عروضی را بهخوبی و بیش از بسیاری از کَسان درک میکرد. سایه میدانست که چطور کلماتش را در قالب غزل بریزد و مخاطبش را احساساتی کند، همین سبب ماندگاریاش در فکر و ذهن ایرانیان شد. مُدرن نبودن «سایه» در کنار محافظهکاریاش در زمینه شعر از او هیبتی ساخته بود که ایرانیان شیفتهِ سنتهای قدیم توان گذشتن از آن را در خود نمیدیدند؛ بهطوریکه همچنان نیز تصورشان از شعر و شاعری چندان از هوشنگ ابتهاج فاصله نگرفته است. او خاطرهای زنده در نزد مردم این دیار است و نوازنده بزرگ کلام.
