درباره تجربه زلنسکی و عادت آمریکا
تاریخ بارها تکرار می‌شود تا جوامع بین آزمون و تجربه قرار گیرند. در قرن اخیر، حکمرانی سلطه‌گرانه آمریکا و مسئله استقلال در روابط بین‌الملل به وضوح نمایان شده است.
  • ۱۴۰۳-۱۲-۰۵ - ۰۹:۴۶
  • 10
درباره تجربه زلنسکی و عادت آمریکا
زنده‌باد استقلال
زنده‌باد استقلال
میکائیل دیانیکارشناس

تاریخ مکرر تکرار می‌شود تا جوامع مستمراً در مرز بین آزمون و تجربه قرار بگیرند. البته تاریخ هرچه جلوتر آمد؛ برای عموم جوامعی که به سمت توسعه پیش می‌رفتند، پذیرش استدلال‌های تجربی بر دیگر مسیر‌های تحلیلی و تبیینی پیشی گرفت و حالا در 100 سال اخیر می‌توان تعداد بسیاری تجربه رئالیستی از حکمرانی در جهان را مشاهده کرد و نسبت‌های «سلطه‌گر» و «سلطه‌پذیر»، «استعمار» و «مستعمره»، کسب منافع بیشتر از طریق تضعیف دیگری و دستیابی به منافعش، شکلی سازمان‌یافته پیدا کرد. مواجهه استکبار و نظام سلطه با دیگر حکمرانی‌ها در سراسر جهان در سده اخیر را می‌توان به عنوان یک «تجربه» عمومی در سطح جهان نظاره‌گر بود.

اندرو جکسون هفتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۸۳۷ – ۱۸۲۹) ایده‌هایی را برای دکترین سیاست خارجه این کشور طرح کرد که نقشه راه آمریکا در قرن بیستم بود. او چهار اصل را برای دکترین سیاست خارجه آمریکا تبیین کرد که عبارت بودند از: منافع ملی سکاندار سیاست و روابط خارجی، پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان برای حفظ منافع ملی، گسترش موقعیت جهانی به عنوان یک قدرت بزرگ و واکنش به تهدیدات از طرق نظامی در صورت نیاز. این چهار اصل در ادامه مبنای رفتاری کشوری بود که حالا می‌توان نام آن را یک سلطه‌گر کلاسیک و حرفه‌ای نامید.

اساساً نظم جهان پس از دو جنگ جهانی بر این مستقر شد که آمریکا چگونه و از چه مسیری سلطه خود را بر کشور‌های مختلف جهان پیاده‌سازی کند. از سال 1918 رفتار کودتاگرانه آمریکا در کشور‌های مختلف شروع شد و بیش از 60 کودتا را در کشور‌های مختلف پیاده‌سازی کرد. در 1953 میلادی (28 مرداد 1332) دولت ملی ایران نیز طعم کودتای آمریکایی را «تجربه» کرد، کودتایی که اتفاقاً محصول اعتماد به آمریکایی‌ها بود. 

یونان، سوریه، کوبا، گواتمالا، لبنان، عراق، شیلی، بولیوی، برزیل، ترکیه، آرژانتین و...، و این لیست بلندبالا را می‌شود همچنان ادامه داد از کشور‌هایی که آمریکا با کودتا، حکمرانی آن‌ها را تغییر داده و قدرت را از ملت‌ها گرفته و کشور‌ها را مستعمره خود کرده است. 

در برخی از کشور‌ها منفعت اقتصادی حتی در سطح انحصار صادرات موز بوده اما آمریکایی‌ها از آن هم نگذشته‌اند و کودتا در کشوری مثل گواتمالا برای دستیابی به انحصار سود صادرات موز این کشور بوده است. البته نظم سلطه‌گر آمریکایی درصدد تسلط بر شرکت‌های اقتصادی و کسب منفعت از آن بوده است تا انجام کودتای نظامی که در شیلی در سال 1973 علیه آلنده، رئیس‌جمهور قانونی این کشور اتفاق افتاد. آلنده در سال 1970 با وجود تحریم‌های اقتصادی و کمپین‌های بی‌ثبات‌سازی آمریکا در انتخابات این کشور پیروز شد.

اما آمریکا نتوانست ببیند که با اراده مردم منافع آن‌ها در شیلی از بین برود و آلنده به دست ارتش ژنرال «پینوشه» با حمایت سیا و ارتش آمریکا کشته شد. در 11 سپتامبر 1973 سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا کودتایی علیه «سالوادور آلنده»، رئیس‌جمهور وقت شیلی به اجرا می‌گذارد که در نتیجه آن نه‌تنها آلنده کشته می‌شود که این کودتا اعدام 30 هزار نفر و بازداشت و زندانی شدن 100 هزار نفر را در شیلی به دنبال دارد.
در تمام این کودتا‌ها و مواجهه‌های آمریکا با دیگر کشور‌های جهان، مسئله کانونی در روابط بین‌الملل قرن اخیر به‌صورت کامل و دقیق موضوع «استقلال» بوده است.

انقلاب‌های جهان نیز بر پایه و اساس «مستقل بودن» است. آمریکا در کودتای 28 مردادماه، محمد مصدق، نخست‌وزیر دولت ملی ایران را ساقط کرد و دیکتاتوری مدنظرش را روی کار آورد و استقلال را پایمال کرد. و در برابر آن اگر اولین مخالفت‌های امام و شروع نهضت انقلاب اسلامی را نیز در ابتدای دهه 40 شمسی مطالعه کنید، موضوعی که مطرح کردنش هم اقبال اجتماعی داشت و هم همه گروه‌های مبارزاتی را ذیل این گفتمان جمع کرد «استقلال‌خواهی» بود.

طیف‌های مختلف سیاسی مخالف با حکومت سلطنتی پهلوی با مطالبات مختلف وارد صحنه مبارزاتی شده بودند؛ بعضی دغدغه عدالت داشتند، بعضی مسئله‌شان آزادی بود، بعضی اسلام‌خواهی آن‌ها را به مبارزه کشانده بود، اما نقطه مشترک همه‌شان آرمان استقلال بود. آن‌ها حکومت پهلوی را وابسته و حافظ و تامین‌کننده منافع آمریکا می‌دانستند و ایران مستعمره‌ای بود که در تصمیم‌گیری‌هایش نمی‌توانست مستقلاً عمل کند.

اولین مواجهه مستقیم خمینی کبیر با رژیم پهلوی نه آزادی بود و نه عدالت! بلکه مسئله استقلال بود! سخنرانی تاریخی امام در 4 آبان 1343 علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون و اعلام عزای عمومی از سوی ایشان به‌صورت کامل درباره تضییع استقلال ایران و ایرانیان بود؛ استقلالی که آزادی در مقیاس یک ملت است و متضمن عدالت و آزادی هم می‌شد، پشتوانه تمامیت ارضی ایران عزیز بود و آرمانی بود که همبستگی، وحدت و یکپارچگی ملت ایران را به‌وجود می‌آورد!

جلوتر که آمدیم و انقلاب رقم خورد؛ آنچه بیشتر از همه چیز موجب آزار و اذیت دولتمردان آمریکا بود، مدلی از حکمرانی مستقل از نظم سلطه‌گر و سلطه‌پذیر بود که می‌توانست برای دیگر مستعمره‌ها نقش الگو را بازی کند و شاید اساسی‌ترین مخالفت با ایران هم در همین موضوع خلاصه می‌شود که ایران مستقل قوی می‌تواند این پیغام را به دیگر کشور‌ها صادر کند که می‌توانید بدون اینکه کشوری -بخوانید آمریکا- بر شما سلطه داشته باشد، تصمیم بگیرید، اداره کنید و پیشرفت هم در کشورتان حاصل شود.

سیاست‌گذاری کلان آمریکا و همپیمانان و عاملانش در دهه 90 شمسی در مواجهه با ایران؛ مستمراً روی گسل‌های اجتماعی‌قومیتی‌جغرافیایی فعالیت کردند؛ بدان واسطه که اتاق فکر‌های آمریکایی معتقدند، ایران قوی را نمی‌توان مدیریت کرد، پس بهتر است به سمت تجزیه ایران و شکل‌دهی چند کشور قومیتی کوچک و ضعیف پیش برویم که اینگونه راحت‌تر منطقه غرب آسیا مدیریت می‌شود و تحت سلطه قرار می‌گیرد، اتفاقی که در مورد شامات پس از جنگ جهانی افتاد و اردن، فلسطین، لبنان، سوریه از امپراتوری عثمانی (ترکیه) به‌وجود آمد.

در اواخر دهه 80 نیز بار دیگر منطقه کشور‌های اسلامی طعم این نگاه را چشید، و دولت تازه انقلاب کرده مصر، با کودتای آمریکایی سرنگون شد تا نشان دهد اعتماد به آمریکا از محمد مصدق تا محمد مرسی تجربه‌ای جز خسارت برای ملت‌ها و وابسته‌سازی کشور‌ها نداشته است.

ما در میان همه این «تجربه»‌ها -که اتفاقاً کاملاً واقع‌بینانه و براساس نظم موجود نظام بین‌الملل است- همواره در کشور با گروهی نیز طرفیم که خوشبینانه چشم به بستن با آمریکا دارند و حالا شاید این آخرین تجربه تاریخی به‌وجود آمده در مورد اوکراین پیغامی نیز برای آن‌ها داشته باشد که بر اساس تجربه‌ها که حتی در سال 2024 تکرار شده است، بستن با آمریکا مسیر گره‌گشایی برای کشور نیست، خاصه آنکه رئیس‌جمهور آمریکا در مقاله‌ای بر«فشار حداکثری» علیه ایران تأکید کرده و قانونش را امضا می‌کند و به‌صورت همزمان پیغام نشستن پای میز مذاکره را می‌فرستد؛ بدان معنا که از موضع ضعف به مذاکره بیایید.

سرنوشت زلنسکی و کشور اوکراین حالا در برابر چشمان ما تجربه‌ای جدید را شکل داده است. زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین تمام داشته‌هایش را در برابر روسیه، روی دولت آمریکا قمار کرد و همه را یکجا باخت. استقلال خود را به میانه گذاشت و با همه وابستگی‌اش همه چیز را از دست داد.

«تجربه زلنسکی» یا «‌Zelensky’s experience» که می‌تواند امروز به عنوان یک کرسی آموزشی روابط بین‌الملل در جهان باشد؛ یک مسئله دیگر را تأکید می‌کند، آمریکا ابتدا استقلالت را می‌گیرد و بعد از تضعیفت، تو را در معاملات بین‌المللی خود می‌فروشد و این سرنوشت منحط هر کشوری است که «استقلال» خود را فراموش کند.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰