


توسعه علم و فناوری پس از انقلاب اسلامی اگرچه همیشه بهعنوان یکی از سیاستهای جدی کشور محسوب شده، فراز و فرودهای مختلفی را پشت سر گذاشته است. بهزعم برخی کارشناسان شرایط علمی امروز ایران پس از رشد چشمگیر در دهه 80 و سالهای آغازین دهه 90 چشمانداز مطلوبی ندارد؛ آن هم در دورانی که رقابت فناورانه قطبهای علمی جهان بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. بررسی وضعیت علم و فناوری کشور موضوعی است که ما را به ساختمان فرهنگستان علوم هدایت کرد. جایی که محمدرضا مخبردزفولی، استادتمام دانشگاه تهران این روزها ریاست آن را بر عهده دارد. چهره علمی نامآشنای کشور که سوابق متعدد علمی چه در عرصه سیاستگذاری مثل دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی به مدت 13 سال و چه در حوزه فعالیتهای تحقیقاتی مثل جایزه علامه طباطبایی را در کارنامه خود دارد در گفتوگو با «فرهیختگان» ارزیابی خود از حال و روز امروز ایران اسلامی در حوزه علمی ارائه کرده که مشروح آن را در ادامه از نظر میگذرانید.
برخی از گزارشها و بررسی برخی از شاخصها نشان میدهند وضعیت علم و فناوری کشور چندان رو به راه نیست و در مقایسه با کشورهای منطقه نگرانکننده هم است. افت تعداد مستندات علمی، تغییرات جایگاه دانشگاههای کشور در رتبهبندیهای جهانی یا بررسی جایگاه هوش مصنوعی نسبت به برخی از همسایگان، نمونههایی از این دستند. شما بهعنوان کسی که سالهاست در فضای سیاستگذاری علمی مشغولید، وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابتدا باید ببینیم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چه دانشگاهی را تحویل گرفتیم و اکنون به چه جایگاهی رسیدهایم تا بعد درباره این فرازوفرودها صحبت کنیم. ابتدا قرار بر این بود که دانشگاهی در خدمت جامعه داشته باشیم، اما دانشگاهی را تحویل گرفتیم که خدمتش برای جامعه اثری نداشته و همین امر باعث ایجاد انقلاب فرهنگی شد.
دانشگاهی که به شکل یک کالای وارداتی به ایران آمد؟
ما در گذشته دانشگاههایی داشتیم و دانش در ایران قدیم نگرشی کلنگر داشت. برای مثال، فردی که در فلسفه صاحبنظر بود، ممکن بود در فقه و حتی پزشکی نیز تبحر داشته باشد. درواقع، مواجهه ما با علم صرفاً به علوم تجربی محدود نمیشد، بلکه تعریف ما از علم با تعریف سکولار و اینجهانیِ غرب تفاوت داشت.
در تمدن ایرانی-اسلامی، علم مفهومی جامع داشت و به معنای کشف حقیقت بیرونی بود. جهانبینی انسان تأثیر مستقیمی بر نوع نگرش او به علم دارد؛ اگر جهان را فعل الهی بدانیم و خدا را خالق آن بشماریم، رویکرد ما به دانش متفاوت خواهد بود. در این صورت، دانشمند موحد کسی است که دانش خود را تلاشی برای فهم و ارزیابی افعال الهی در طبیعت میداند. اما اگر جهانبینی فرد، ماتریالیستی یا مادیگرایانه باشد، جهان را امری تصادفی و بیخالق میپندارد. در این چهارچوب، هر حقیقتی که کشف میشود، بدون درنظرگرفتن خداوند تفسیر شده و او از معادله دانش کنار گذاشته میشود.
به نظر شما تقابل علم و دین چه زمانی رخ داده است؟ این تقابل سنخیتی با اسلام ندارد. نگاه اسلام در قرآن آمده «وعلم ءادم الاسماء کلها» خداوند میفرماید که من همه چیز را به انسان یاد دادم. در مرحله بعد باید کشف و استخراج اتفاق بیفتد. «ن والقلم و مایسطرون»، «اقرا باسم ربک الذی خلق»، «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء». قرآن با علم است. «هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون»، تفاوت دانش با غیردانش را به محاجه میکشاند. سراسر قرآن آگاهی و علم الهی است که ساینس هم در آن میگنجد. تمدنهای اسلامی چه در بغداد و چه در آندلس، بر مبنای جهانبینی اسلام شکل گرفتهاند. جالب اینجاست که زمانی که بخش عمدهای از مستشرقین میخواهند این تمدن را ارزیابی کنند، میگویند قشنگترین، مؤثرترین و پربارترین بخش متعلق به دانشمندان ایرانی است. یعنی ایران سهم و نقش برجستهای در ساخت تمدنی قرون اولیه داشته است. قرون اولیه هم معادل قرن هشتم تا دوازدهم میلادی است. دورهای که قبل از رنسانس بوده و به آن دوره تاریکی یا ظلمات غرب گفته میشود. به عبارتی یک بربریتی در غرب حاکم بوده است. درحالی که حوزه حاکمیت نگاه اسلامی در این دوره حتی از یونان برتر بوده، به این معنا که تمرکز دانشهای بشری در مجموعه تمدنی اسلام در بغداد و آندلس بود.
وقتی که شما در اتمسفر و زیستبوم جهان اسلام قرار میگیرید، بزرگانی مانند بوعلی سینا و فارابی در آن نمایان میشوند. در شعر و ادب مولانا میدرخشد و در شیمی نیز جابربن حیان ظهور پیدا میکند. این نوع تفکر تا دوره قاجار و قبل از تأسیس دارالفنون در کشور بوده است؛ البته با فراز و فرودش. همانطور که میدانید دوره تمدن اسلامی از قرن ششم هجری رو به افول نهاد و همزمان با حمله مغولها یک آسیب جدی به ما وارد شد. در دوران حکومت صفویه دوباره یک شکوفایی در جریان علم کشور پیدا میشود و میرداماد، ملاصدرا و شیخ بهایی و... ماحصل این دوره جدیدند.
این روند کلنگری در علوم استمرار پیدا کرد تا به دوره قاجار رسید. در این دوره تفکر روشنفکری و منورالفکری با توجه به پیشرفتهای اروپا پس از رنسانس شکل میگیرد که میگوید شما باید همه چیز را از غرب یاد بگیرید؛ چرا؟ چون از یک طرف افول تمدن اسلام بوده و از طرف دیگری پیشرفتها و درخشش تمدن غربی در جهان از جمله ایران اثرگذار شد. جالب است که کتابهای منبعشان را حتی در حوزه علوم تجربی از ما گرفتند تا قرون 17 و 18 میلادی در غرب کتاب قانون بوعلی سینا، کتابهای خوارزمی و دانشمندان دیگر تدریس میشد. آنها روز به روز پیشرفتهتر شدند و متأسفانه ما عقب ماندیم و ما عقب نگه داشته شدیم. درواقع ما طلبی از تمدن امروز غرب داریم زیرا به آنها کمک کردیم و آنها امروز باید پاسخگوی این موضوع باشند؛ درحالی که آنها به جای جبران با آپارتاید علمی از در اختیار قرار دادن علم و فناوری به ما و کشورهایی مثل ما به شدت مخالفت میکنند و مانع میشوند.
در دوران انگیزاسیون، کلیسا فشارهای شدیدی بر دانشمندان، بهویژه در اروپا، وارد کرد. هر نظریه علمی که این افراد مطرح میکردند، از دیدگاه کلیسا نوعی کفر تلقی میشد و برخی از این دانشمندان حتی به مجازات اعدام محکوم شدند. در نتیجه، یک تقابل شدید میان علم و کلیسا شکل گرفت.
با آغاز رنسانس، جریان جدیدی پدید آمد که طی آن، بسیاری اعلام کردند که کلیسا و خدایی با چنین تفسیری را نمیخواهند. آنها انسان را جایگزین خدا کردند و بهتدریج، نگاه ابزاری به انسان در این تفکر نهادینه شد و به یک جهانبینی تبدیل گشت. اگر به فلاسفه برجسته غربی، از فرانسیس بیکن تا متفکران معاصر مانند یورگن هابرماس، دقت کنیم، درمییابیم که هرچند با تفاوتهای جزئی، اما همگی در همین چهارچوب فکری به اظهارنظر و نظریهپردازی پرداختهاند.
درواقع قهر بین کلیسا، دین و دانشمندان در غرب شکل گرفت، بعد عدهای این تقابل را به قهر اسلام با علم تعمیم دادهاند که یک مقایسه اشتباه بوده و یک مغالطه است؛ اسلام هیچگاه با دانشمندان مقابله نداشته است. بله، با این نگاه که نوک پا تا فرق سر غربی شود مخالفت میکند زیرا میگوید شما هویت دارید و اگر هویتتان را از دست بدهید، شخصیت تاریخی-تمدنی خود را از دست میدهید. به عبارتی یک مجموعه بیهویتی به شمار میآیید که هر دشمنی یا هر کسی که نگاه طمعکارانهای به داشتهها، سرمایهها و ذخایر شما دارد میتواند آنها را نابود کند. خب شما گفتید که دانشگاه از غرب به کشور ما راه پیدا کرده است.
بله. شما گفتید قرار بود دانشگاه در خدمت جامعه باشد و من سوال کردم مگر در زمان ورود به ایران اصلاً چنین نگاهی وجود داشت؟
کارکرد دانشگاه در غرب، خدمت جامعه است اما با همان نگاه کارکردگرا و ابزاری که وجود دارد. جامعهشناس، انسانشناس، فیزیکدان و پزشک و... در همین چهارچوب قرار میگیرند. اتفاقاً دانشگاهی که در غرب شکل گرفته، دانشگاهی در خدمت قدرت بوده و هست. مثلاً پروژه منهتن که منجر به ساخت بمب اتمی شد، حاصل ائتلاف دانشمندان تراز یک چندین کشور اروپایی با آمریکاییها بوده که درنهایت به بمباران شهرهای ناکازاکی و هیروشیما ختم شد. غیر از این است؟
نه اینکه دانشگاه از زمان شکلگیری به مدل و معنای مدرن آن در ایران خدمتی نداشته است؛ بخشی از افراد بهصورت فردی با عرق ملی و ایرانیشان و حتی بعضی نیز بهدلیل عرق اعتقادیشان، تلاشها و خدماتی هم داشتند، اما دانشگاه به هیچعنوان گرهگشا و در اختیار عموم جامعه قرار نگرفته است.
در حوزه تولید مستندات علمی دو نگاه وجود دارد. یک نگاه میگوید ما به حد اشباع رسیدیم و درنهایت در حد 60 تا 70 هزار موردی میتوانیم تولید داشته باشیم. نگاه دیگری هم وجود دارد که قائل به امکان افزایش آن است. رتبه چهاردهم بیان شده در برنامه هفتم برای ما یک تصور دوستداشتنی بوده که قابل دست یافتن نیست یا اینکه، این رتبه یک هدفگذاری قابل دسترس است؟
برای آینده باید روی دو مؤلفه برنامهریزی کنیم. اولاً بدانیم گذرگاه رسیدن به ایران قوی، علم و فناوری است. اگر بخواهیم به ایران قوی دست پیدا کنیم، هیچ مسیر و راهی جز عبور از معبر علم و فناوری نداریم. مثلاً اگر بخواهیم که اقتصادمان نجات پیدا کند، باید دانشپایه یا به عبارتی علمی شود. مشکل ما این بوده که آزمون و خطاهای غیرعلمی را مبنا قرار میدهیم. یک روز کسی میآید و میگوید نرخ ارز این بشود، فردایش کسی دیگر میگوید نرخ دیگری بشود. هیچکدام هم نمیدانند چرا این نرخ باشد! بعد یک نفر دیگری بدون سنجیدن زمینههای اجتماعی تکنرخی بودن را مطرح میکند. کدام اینها علمی است؟ کدامیک را اتاق فکری نشسته و کار کرده؟ یا در حوزه انرژی، 80 هزار مگاوات برق تولید میکنیم، درحالیکه این میزان تولید انرژی برای کشوری که حداقل 300 روز از سال آفتاب دارد، خجالتآور است. این چینیها که شما در مقاله به آنها اشاره میکنید، فقط در مقاله اینگونه نیستند. همین چین 600 هزار مگاوات برق خورشیدی تولید میکند؛ حدود 8 برابر ما.
دو مؤلفه مهم در توسعه علمی و اقتصادی کشور وجود دارد: نخست، نیروی انسانی متخصص و دوم، میزان سرمایهگذاری و تأمین مالی. با روند کنونی، ما در حال از دست دادن اعضای هیئت علمی جوان و نخبهای هستیم که در منطقه و جهان بسیار خواهان دارند. جوانان درجهیک خود را به دلیل اشتباهات -و این محترمانهترین تعبیر ممکن است- از دست میدهیم، زیرا گمان میکنیم که این رویه به عدالت کمک میکند. کدام عقل سلیم پرداخت ۲۰ میلیون تومان به یک نخبه را میپذیرد، درحالیکه کشورهای اطراف به او حداقل ۷ تا ۱۵ هزار دلار پیشنهاد میدهند. این با عدالت همخوانی دارد؟
این افراد ارزش افزودهای دارند که میتواند به صدها میلیارد تومان برسد و از نظر مادی و معنوی، نقش مهمی در رفع محرومیت ایفا کند. اما چه کسی میتواند چنین ارزشی خلق کند؟ نخبهای که دارای ضریب هوشی بالا و توانمندی ویژه است. با این حال، عدهای به نام عدالت —که گاه حتی مفهوم آن را نیز درک نمیکنند— بر این باورند که باید همه را در یک سطح نگه داشت. چنین رویکردی نتیجهای جز شکست ندارد. کشور باید تکلیف خود را مشخص کند؛ آیا با این روشها میتوان جلوی مهاجرت نخبگان را گرفت؟ قطعاً نه! البته مسئله فقط مادیات نیست؛ ما باید زیستبوم مناسبی برای این افراد فراهم کنیم تا احساس امنیت و آرامش داشته باشند. در آن صورت، میتوانیم در حوزههایی مانند نانو، کوانتوم و هوش مصنوعی به جایگاه شایستهای برسیم و عقبماندگیها را جبران کنیم. کشور را نمیتوان با مدیرانی با ضریب هوشی پایین اداره کرد؛ بلکه برای پیشرفت، به مدیرانی باهوش و آیندهنگر نیاز داریم.
ذخیره دانشی و گنجینه علمی ما در کشور بالا است. استعداد جوانان ما بسیار قابل اتکاست. رهبری بارها تأکید کردند که به استعدادهای برتر رسیدگی شود اما متأسفانه عدهای متوجه این فرمایشات رهبری نمیشوند. چندین بار گفتند. خب معنای این حرف این است که رسیدن به اینها یعنی عدالت. 4 چیز را برای این جوانان باید فراهم کنید؛ باید منزلت اجتماعی آنها را تأمین کنیم. نمیشود دائماً آنها را تحقیر کرد. یکی از مسئولان سازمان برنامه، روزی گفته بود دست اعضای هیئت علمی در جیب مردم است! این توهین به دانشمندان کشور است. یا برای حقوقشان سقف بگذاریم. شما برای شرکتهای خصولتی سقف میگذارید؟ چقدر میگیرند؟ پس چرا به دانشمندانتان میگویید که نمیتوانید بیشتر از 50-40 یا 30 تومان حقوق بگیرید. دانشمند جوان شما با ماهانه 20 تا 25 میلیون تومان در دانشگاه میماند؟
این موضوع ریشه در مشکل بزرگتری به نام نظام تأمین مالی علم و پژوهش کشور دارد.
بله، من هم در نکته اول همین را گفتم. مؤلفه دوم هم نیروی انسانی است. هرکاری بخواهید انجام دهید آدم آن را باید داشته باشید. پس اگر نتوانیم این نیروی انسانی را پرورش دهیم، نگهداری و درست استفاده کنیم، کاری را از پیش نخواهیم برد. ضمن اینکه بعضی از آسیبهای ما به دلیل بیتوجهی به همین موضوع بوده است. برای حل همه مشکلات کشور میتوانیم راهحل پیدا کنیم، به شرطی که به دانشمندان کشور اعتماد کنیم. به نظر من وضعیت فعلی اعتماد خوب نیست. این ظرفیتی است، بین مسئولان اجرایی و دولتها و دانشگاهیان و محققان. ما تا حدی در پزشکی موفق عمل کردیم، اما در آن هم داریم آسیب میبینیم. متأسفانه این روند حتی به بخش پزشکی ما هم صدمه وارد کرده است. مثلاً برای نگهداشت آنها یکسری حمایتهای ویژهای را درنظر گرفتیم که متأسفانه دیگر جوابگوی نیازهای آنها نیست.
کسی که در حوزههای فیزیک کوانتوم، فیزیک هستهای یا در حوزه کامپیوترهای جدید و پیشرفته و یا در هوش مصنوعی میخواهد برنامهریزی، مطالعه و تحقیق کند، برای انجام این کارها شبانهروز وقت میگذارد. خب شما هم به همین مقدار باید فرصت مادی و معنوی فراهم کنید. به جز منزلت و معیشت، باید امکان تحقیق آنها را هم بهروز فراهم کنیم. تجهیزات تحقیقاتی ما خیلی قدیمی و فرسوده است. البته با همه فرسودگی مثل خلبانهای ما هستند که هنوز هم با هواپیماهای 40 سال گذشته ایثارگرانه خدمت میکنند.
متن کامل مصاحبه ابوالفضل مظاهری، دبیر گروه دانشگاه را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.