فیلم صدرعاملی چه می‌خواهد بگوید؟

پرده اول «زیبا صدایم کن» نقطه قوت فیلم به حساب می‌آید؛ نقطه قوتی که اگر نیک بنگریم خالی از ایراد نیست ولی صدرعاملی در انتقال دیتا به مخاطب از خود خساست نشان می‌دهد و بسیاری از نکات مهم زندگی پدر و دختر قصه‌اش را به بک‌گراند روایت و زیرمتن می‌برد تا با اتکا به شخصیت‌پردازی و استفاده از حالات روحی و روانی خسرو معد‌ود نکات مثبت موجود در فیلمنامه را با اجرای خوب امین حیایی ضریب بدهد.

  • ۱۴۰۳-۱۱-۱۸ - ۱۰:۵۰
  • 10
فیلم صدرعاملی چه می‌خواهد بگوید؟

«زیبا صدایم کن»؛ تکثیر پدرانگی به مقدار لازم

«زیبا صدایم کن»؛ تکثیر پدرانگی به مقدار لازم
ایمان عظیمیایمان عظیمیخبرنگار

«خسرو» (امین حیایی) در آسایشگاه روانی به‌سر می‌برد و با وجود اینکه شرایطش در حالت متعادلی قرار دارد نیازمند حادثه‌ای ا‌ست که بتواند توازن زندگی‌اش را بر هم بزند و بار ارزشی خواسته‌هایش را به‌سمت مثبت یا حتی منفی سوق دهد. او می‌خواهد به‌ هر نحوی که شده از آسایشگاه بیرون بیاید و دخترش را پیدا کند تا بتواند با جبران گذشته نه‌چندان خوبش اسکلت یک زندگی زیبا را از نو بنا کند. رسول صدرعاملی در بهترین فیلم طول دوران فیلم‌سازی‌اش -که آن هم بد است- شروع مناسبی دارد و طراحی وقایع را به‌شکلی مهندسی‌شده تا پایان پرده اول پیش می‌برد، ولی همین مورد نیز بدون عیب و ایراد پیش نمی‌رود، چون هسته مرکزی آرزوی خسرو و همچنین شیوه کنشش برای رسیدن به «دختر» بیرون از منطق اثر می‌ایستد و مخاطب صرفاً با تماشای مدل بازی حسی و درگیرکننده امین حیایی خودش را وقف تماشای فیلمی به این اندازه گول‌زننده می‌کند.

دختر قصد دارد پس از گرفتن «حکم رشد» از دادگاه، زندگی مستقلی را شروع کند و به‌اصطلاح زیر بلیت کسی- خصوصاً عمویش- نباشد، ولی حضور خسرو در روند زیست عادی «زیبا» برای ما این واقعیت را به دنبال دارد که «انفعال» رکنی اساسی در شخصیت دختر است. پدر، با وجود بیماری روانی- که حتی منشأ و کم‌وکیف آن برای ما روشن نیست- در موقعیت‌های مختلف به یاری فرزندش می‌شتابد و ناتوانی او در حل موانع نسبتاً ساده زندگی را از میان برمی‌دارد! برای مثال، دختر برای دریافت حکم رشد بدون هیچ ترسی دربرابر قاضی قد علم می‌کند، اما از دریافت حق و حقوق مالی و قانونی‌اش در سر کار ناتوان است، تا اینکه پدر وارد گود می‌شود و بدون هیچ مانع قابل عرضی کار فرزندش را راه می‌اندازد و طلبش را از صاحبکار وصول می‌کند! این تنها ایراد اساسی فیلم، به‌خصوص در پرده اول نیست.  

مخاطب در ابتدای اثر وقتی در‌می‌یابد که پدر و مادر زیبا هرکدام به‌نحوی از چرخه زندگی او خارج شده‌اند، طبیعتاً بایستی این سؤال در ذهنش جا بگیرد که او در نبود والدین و ولی و سرپرست چگونه از پس امورش برآمده؟ آیا شخص یا اشخاص حقیقی دیگری در این میان وجود نداشته‌اند که بتوانند باری از روی دوش بردارند؟ مواجهه تماشاگر در پرده دوم با «خلیل» (مهران غفوریان) برادر و شریک سالوس خسرو ممکن است او را در این شرایط قرار دهد که چرا خلیل با وجود گرداندن یک سوپرمارکت شخصی و غیراجاره‌ای بزرگ هم در رتق و فتق امور مربوط به زیبا ناتوان است و هم همسرش را بهانه قرار می‌دهد تا دختر برادرش را در خانه‌اش راه ندهد! از طرف دیگر، معلوم نیست دختری که با آن میزان از حاضرجوابی توانست قاضی را به صدور حکم رشد راضی کند چطور نتوانسته به حکم قانون حقوق مالی‌اش را از عموی موردنظر، به میزانی که حقش است بگیرد!

با این اوصاف، همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، پرده اول «زیبا صدایم کن» نقطه قوت فیلم به حساب می‌آید؛ نقطه قوتی که اگر نیک بنگریم خالی از ایراد نیست ولی صدرعاملی در انتقال دیتا به مخاطب از خود خساست نشان می‌دهد و بسیاری از نکات مهم زندگی پدر و دختر قصه‌اش را به بک‌گراند روایت و زیرمتن می‌برد تا با اتکا به شخصیت‌پردازی و استفاده از حالات روحی و روانی خسرو معد‌ود نکات مثبت موجود در فیلمنامه را با اجرای خوب امین حیایی ضریب بدهد. باری، فیلم با وجود تمامی ضعف‌های نهان و آشکارش تا وقوع سکانس «گشت ارشاد» به آرامی و پیوستگی راهش را ادامه می‌دهد، اما این سکانس یکباره لحن فیلم را تغییر می‌دهد و یکدستی‌اش را به‌هم می‌ریزد. این سکانس به‌اصطلاح جسورانه اگرچه تماماً بیرون از اثر قرار می‌گیرد و فیلم را خراب می‌کند، ولی مشی کهنه فیلمساز و همپالگی‌هایش در نگاه‌شان به مسائل جاری مملکت را آشکار می‌سازد. درست پس از این حادثه است که فرم بیانی زیبا صدایم کن از حالت یک ملودرام جمع‌وجور خارج می‌شود و فیلم را در چهارچوب یک مرامنامه سیاسی- اجتماعی بسته‌بندی کرده و به مخاطبانش ارائه می‌دهد.

از این به بعد هرچه هست و نیست کارکردی نمادین پیدا می‌کند و از قالب سینمایی و دراماتیک خارج می‌شود. مادری که گفته می‌شد مرده، یکباره پشت فرمان اتوبوس ظاهر می‌شود تا فیلمساز در بازی با احساسات تماشاگر به اهداف فرامتنی‌اش از ساخت زیبا صدایم کن دست یابد. در این میان معلوم نیست چرا زیبا با وجود اطلاع از حال مادرش نزد او برنگشته تا از وضعیت برزخی‌ای که به آن گرفتار شده خارج شود؟ به هر روی، فیلمساز با پیروی تام و تمام از خودآگاهش در دو جای دیگر از لحظات اثر می‌خواهد همه را از خود راضی نگه دارد. سکانس تمرین موتورسواری دختر با موتور دزدی (اصلاً چرا پدر آن موتور را دزدید؟) و نگاه مهربانانه زیبا به گنبد و گلدسته در اتوبوس، سوای پادرهوایی و بی‌منطقی این تصمیمات ناشی از سایه انداختن مضمون بر ساخت و پرداخت سینمایی است و آدم را یاد داستان مشهور کت و دکمه می‌اندازد. این فیلم چندین امکان دراماتیک برای پایان‌بندی دارد و حتی می‌تواند «پدر» قصه را به سیاق بیشتر آثار ضدمرد این جشنواره از میان بردارد و منطقی‌تر جلوه کند ولی به دلیل تزریق «حال خوب» به افراد حاضر در سالن آن پایان باسمه‌ای و فیلمفارسی‌طور را خلق می‌کند.

امید می‌تواند بذر هویت زیبا صدایم کن باشد، به شرطی که فیلم بتواند در اجرا از منطق دراماتیک بهره ببرد و میل و آرزوی «شخصیت‌های محوری‌اش» را روشن کند و به این سؤال پاسخ دهد که هدف زیبا و خسرو در زندگی چیست و چرا این دو آن چیز را می‌خواهند؟ برای نمونه، ما باید به شیوه‌ای با کاراکتر «پدر» رو‌به‌رو شویم که گویی او فراتر از واقعیت قرار دارد و ابعاد درونی شخصیت و اهدافش به‌شکلی روشن، عینی و انضمامی‌ قابل شناخت و ردیابی است. حال آنکه انگیزه او برای فرار از آسایشگاه در روز تولد دختر تعین پیدا نمی‌کند، چون اساساً «موجودیت تولد» در این بین زیرسؤال است و ترجمان بصری خاصی ندارد! تولد زیبا در کدام نقطه از داستان اهمیت و جلوه ابژکتیو پیدا می‌کند که خسرو باید زحمت فرار از آسایشگاه را به جان بخرد؟ او می‌توانست هر روز دیگری این کار را انجام دهد و آب از آب تکان نخورد. 

در پایان بد نیست به این مسئله اشاره کنیم که فیلم اگرچه مانند اکثر ساخته‌های اخیر فیلمساز ژورنالیست ما بوی کهنگی می‌دهد، در لایه‌های میانی و ضمنی‌اش به گفتمان سیاسی روز نزدیک می‌شود، چون هم سمپاتی خود به مذهب را به نمایش می‌گذارد و هم با رعایت مود رفرمیستی‌اش به جریانات اجتماعی و به‌غایت فردگرایانه برآمده از سال ۱۴۰۱ باج می‌دهد. 

پرونده ویژهٔ فرهیختگان درباره « زیبا صدایم کن» ساخته  رسول صدرعاملی را در لینک‌های زیر بخوانید:

- زیبا! ترند شو
- بهترین بابای دنیا

نظرات کاربران