


فیلمهایی مانند «رها» معمولاً پشت فیگور فیلم اجتماعی و دغدغه فرودستان پنهان میشوند تا نقایص سینماییشان را پنهان کرده و با تمسک به اختلافنظر اجتماعی و سیاسی با منتقدان، مخالفتها را به اختلافنظرهای اجتماعی و حتی سیاسی فرافکنی کنند. بنابراین قبل از پرداخت به موضع ضدانسانی و فرودستستیز فیلم، لازم است به سینمایش بپردازم.
رها فیلمنامهای غیراستاندارد و ضعیف دارد. نه شخصیتی میسازد و نه میتواند بدون لکنت قصهاش را بگوید. اطلاعات فیلم به جای آنکه در پرده اول تعبیه شوند و بقیه روایت بر مبنای اعمال و وقایع معنادار پیش برود، عمدتاً در یکسوم پایانی ارائه میشوند و تا پایان از تماشاگر مخفی میمانند.
همان اطلاعات نیز صرفاً در دل دیالوگها گنجانده شده و فیلم را به یک نمایشنامه رادیویی تبدیل کرده است. البته فیلمنامه در انتها مجبور میشود با دروغ در روایت، گرهگشایی کند. به این ترتیب که در حالی که به نظر میرسد جز پدر خانواده کسی در جریان خرید و تعمیر لپتاپ سرقتی نیست، ناگهان در انتها پسر خانواده -که در اولین ورود لپتاپ به خانه از همه چیز بیخبر به نظر میرسید- نقش اصلی را ایفا میکند و حتی اطلاعاتش بیشتر از پدر به نظر میرسد. بماند که فیلم پر از ایرادات منطقی است و شبیه فیلمفارسی شده است.
مثلاً اهمیت کار کردن دختر که نیازش به لپتاپ را پررنگ میکند، ابداً توضیح داده نمیشود. یا برای مثال جایی که به نظر میرسد تنها یک تعمیرگاه لپتاپ در تهران وجود دارد و دختر ثروتمند و پسر خانواده قصه، همزمان و عدل در همان تعمیرگاه به هم برخورد میکنند.
اوضاع فیلم در کارگردانی و بازیگری هم بهتر نیست. بهویژه بازیها بسیار گلدرشت و آماتوری است. همه جز شهاب حسینی -بازیگر نقش اول- بسیار بد بازی میکنند و حتی در بیان که پله صفرم بازیگری است، مشکل دارند. بازی شهاب حسینی که دیگر فاجعه است. بازی یکدستی ندارد و ترکیبی از شهاب حسینی «جدایی نادر از سیمین» و «حوض نقاشی» است.
با این حال کارگردان صرفاً روی شهاب حسینی و درآوردن کلیپهای وایرالی از بازی او -مثل کله زدن و دادوبیداد در آگاهی و... به سبک نادر- تمرکز دارد. همین مسئله یکی از دلایل اصلی یکدست نبودن بازی حسینی است؛ چراکه هیچ بازیگردانیای در کار نیست.
پدر خانواده -شهاب حسینی- پدری بیعار و بیمسئولیت است. او بیش از این که فروخته شدن موهای دخترش برایش مهم باشد، از مبلغ فروش موها میپرسد. پدر بیدلیل و بیآنکه درام درباره این نوع رفتارش توضیح دهد، روی اموال دیگران با کلید خط میکشد و نوعی آزارگری در رفتارش دیده میشود.
وقتی یک شخصیت خاص نشود که بتوانیم بگوییم رفتارهای او فقط مختص خودش است، حالت عام پیدا میکند. این یعنی نگاه فیلمساز به طبقه فرودست به اثر نشت کرده و سینما فیلمساز دست فیلمساز را رو کرده است. به قول رابرت مککی، سینما 24 فریم بر ثانیه فیلمساز را لو میدهد و این اتفاق درباره فیلم رها موجب شده است که نگاه ضدانسانی سازندهاش به طبقه فرودست، پنهان نماند.
تماشاگر با خانواده فقیر و رقتانگیز فیلم -که البته نه ظاهر، نه طرز صحبت کردن و نه نوع ارتباطشان به طبقه فرودست نمیخورد- به اجبار پیش میرود تا این که یک بچهپولدار در نقطه عطف وارد میشود و نوع نگاه فیلمساز به این طبقه را نمایندگی میکند.
او از خفتگیری تا تبهکاری و دزدی را به همه اعضای خانواده نسبت میدهد. این برای تماشاگر عجیب به نظر میرسد؛ چراکه دعوای این کاراکتر با پدر خانواده است. اما در ادامه بهاصطلاح داستان، از دختر خانواده دزدی، از پدر خفتگیری و از مادر استعداد کلاهبرداری میبینیم، تا به نوعی فحاشی بچهپولدار تبدیل به نوعی پیشگویی شود. در واقع فیلم پس از نقطه عطف اول، در صدد اثبات حرفهای همان بچهپولدار برمیآید.
اما توهینآمیزترین اتفاق فیلم در انتها رقم میخورد. جایی که پدر خانواده به جای تسویهحساب با مردانی که با آنها درگیر است، با دوست دختر تسویهحساب میکند. او دختر را -که اتفاقاً بچهپولدار است- در خانه گیر میاندازد و موهایش را میچیند. موهایی که دخترش به او فروخته بود. به این ترتیب فیلم مردستیز -به شکل خاص- و انسانستیز -به شکل عام- رها با نمایش اختگی محض پدر خانواده به پایان میرسد. جایی که او روی صندلی نشسته است و موهای دختر مردهاش را نوازش میکند.
سینمای ایران جای بهتری خواهد بود اگر فیلمسازان ما از طبقه خودشان و مسائل همان طبقه روایت کنند. به این ترتیب هم آثار هنری بهتری که مبتنی بر تجربه زیستهاند پدید میآیند و هم سیاهیها، بیماریها و پلشتیهای طبقات دیگر به طبقه فرودست فرافکنی نمیشود.
پرونده ویژه فرهیختگان درباره فیلم «رها» ساخته حسام فرهمند را در لینکهای ذیل بخوانید:
سلفی طبقاتی
تصویر جهان سومی از ایران
ناله سر میکنم پس هستم