توسط معاون اول رئیس جمهور
معاون اول رئیس جمهور آیین‌نامه اجرایی قانون ساماندهی و نظارت بر تجارت مرزی (کولبری و ملوانی) و ایجاد اشتغال پایدار مرزنشینان را ابلاغ کرد.
  • ۱۴۰۳-۱۱-۰۸ - ۲۰:۵۰
  • 00
توسط معاون اول رئیس جمهور
دولت آئین‌نامه ساماندهی کولبری را ابلاغ کرد
دولت آئین‌نامه ساماندهی کولبری را ابلاغ کرد

محمدرضا عارف معاون اول رئیس جمهور تصویبنامه مصوب جلسه مورخ ۱۴۰۳/۱۰/۲۶ هیأت وزیران درخصوص «آئین نامه اجرایی موضوع تبصره ۱ ماده ۱ و تبصره ۱ ماده ۲ قانون ساماندهی و نظارت بر تجارت مرزی (کولبری و ملوانی) و ایجاد اشتغال پایدار مرزنشینان» طی شماره ۱۷۰۴۴۹ در تاریخ ۱۴۰۳/۱۱/۰۷ را ابلاغ کرد.

این آئین نامه در ۱۹ ماده تنظیم شده است و در یک جدول پیوست اسامی ۲۸ بندر و اسکله در استان‌های خوزستان، بوشهر و هرمزگان را برای اجرای رویه ملوانی مطابق ماده ۸ همین آئین‌نامه آورده است.

معرفی کتاب مرتبط «یک زمستان با کولبرها» نوشته صادق امامی عضو شورای سردبیری روزنامه «فرهیختگان» را در سایت «فرهیختگان» بخوانید. در بخشی از این کتاب آمده است: ««ساعت 10:30 صبح تاکسی می‌رسد. طی مسیر، تمام کوه، دشت و صحرا را برف پوشانده است. آنقدر در مسیر منظره‌های زیبا خلق شده که وحید چند باری از راننده می‌خواهد ماشین را نگه دارد تا از منظره بکر و دست نخورده و تک درخت‌های پوشیده از برف در دل کوهستان عکس بگیرد. چطور می‌شود این طبیعت زیبا را رها کرد و به دنبال کولبری رفت؟ جذابیت خیره‌کننده این مناطق می‌تواند سردشت و روستاهای مرزی‌اش را تبدیل به قطب توریسم در منطقه کند. بی‌شک با ورود نخستین توریست‌ها به این منطقه بکر و زیبا، مشکل اقتصادی بسیاری از خانواده‌ها حل می‌شود و دیگر خانواده‌ای حاضر نمی‌شود فرزندش یا همسرش یک کوله پشتی و چند متر طناب بردارد و راهی مرز شود.
برف‌های کف جاده، در بخشی از مسیر، تبدیل به یخ‌های ضخیمی شده‌اند که زنجیر چرخ هم از پس‌شان برنمی‌آید. چند باری پراید زردرنگی که سوارش هستیم، بکس‌وباد می‌کند، ولی به خیر می‌گذرد و مسیرمان به سمت درمان‌آباد را ادامه می‌دهیم. نزدیک درمان آباد که می‌رسیم، راننده می‌گوید که چند هفته پیش، برادر رحمان یوسفی در مرز کشته شده است و چند روز پیش هم مراسم چهلمش را گرفتند. در میان زیبایی طبیعت یکدست سفید سردشت، به روستا می‌رسیم. چند نفری سمت راست جاده ایستاده‌اند. راننده یک نفر را نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید: «اینجا درمان‌آباد و آن آقا که کنار جاده ایستاده، رحمان یوسفی است.» رحمان با پسرش و چند نفر دیگر منتظر رسیدن ما بودند. رحمان صورتی سبزه و تپل دارد. بعد از سلام و احوال‌پرسی، در میان خیابان مملو از برف، ما با او همراه می‌شویم. کمی که به سمت انتهای روستا می‌رویم، یک خانه نیمه‌کاره را نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید: «این خانه برادر من بود. برادرم حدود دو ماه پیش در مرز کشته شد.» نگاهی ناامیدانه به سرتاپای خانه یک طبقه می‌کند: قرار بود گچ‌کار بیاید و خانه را گچ کند، اما قسمت نشد.» به خانه‌ای که برادر مرحومش تا تکمیل شدن خانه‌اش اجاره کرده بود، می‌رویم. خانه‌ای یک طبقه، قدیمی و کوچک. در ورودی خانه به جای اینکه رو به خیابان اصلی باشد، پشت به جاده و رو به یک دره زیباست. با خوش‌آمدگویی گرم که ترکیبی از زبان فارسی و کردی است، وارد خانه می‌شویم. همسر پیمان با گذشت دو ماه از درگذشت همسرش، همچنان لباس سیاه عزا به تن دارد. او از حالا باید به تنهایی دختر و پسر کمتر از 12 ساله‌شان را بزرگ کند. از سخت‌ترین کارها برایم، تسلیت گفتن به افراد است. گویی که در آن لحظه استخوانی در گلویم فرو کرده‌اند. همیشه سعی کرده‌ام تا می‌توانم در مجالس ختم اقوام دور شرکت نکنم. اگر اختیار دست خودم بود، در مراسم ختم اقوام نزدیک هم شرکت نمی‌کردم.»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰