روز شلوغ‌کاری پرزیدنت
برنامه روز اول ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، پشت پا زدن به تمام تصمیمات و سیاست‌های چهارساله بایدن بود.
  • ۱۴۰۳-۱۱-۰۳ - ۲۰:۱۶
  • 00
روز شلوغ‌کاری پرزیدنت
فرمان‌های اجرایی دونالد ترامپ چه بودند؟
فرمان‌های اجرایی دونالد ترامپ چه بودند؟
حانیه قاسمیانخبرنگار

ترامپ اولین روز کاری خودش را طبق وعده‌ای که داده بود با فرمان‌های اجرایی رادیکالی آغاز کرد تا تغییراتی که بایدن طی 4 سال در این کشور اعمال کرده بود را به نقطه صفر برگرداند. معنی این فرمان‌های اجرایی یک چیز بود؛ آمریکا دیگر نمی‌خواهد سردمدار حقوق بشر و نهاد‌های جهانی آمریکایی باشد؛ آمریکا حالا از همه این ارزش‌ها می‌خواهد انصراف دهد و در‌های کشورش را چهار قفله کند؛ چراکه هزینه‌های ناتو و نهاد‌های بزرگ و کوچک آمریکایی که نماینده «ارزش‌های آمریکایی» و قدرت نرم آمریکا هستند، آنقدر زیاد شده که مردم آمریکا دیگر نمی‌خواهند بهایش را بپردازند.
به شکل متناقضی رئیس‌جمهور جدید آمریکا از بزرگ کردن آمریکا می‌گوید در حالی که با شمشیر دن‌کیشوتی، علیه تمام نهاد‌های آمریکا و ارزش‌های آمریکایی برخاسته است. سؤال اما اینجاست که آمریکا بدون شعار‌های حقوق بشری و ارزش‌های لیبرال و نهاد‌های جهانی‌اش دیگر چه قدرتی دارد؟ ترامپ از بازگرداندن آمریکا به دوره ماه عسل ابرقدرتی‌اش می‌گوید، در حالی که به شکل متناقضی، آمریکا را بیشتر به سمت افول هل می‌دهد!

فرمان‌های اجرایی چه بودند؟
برنامه روز اول ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، پشت پا زدن به تمام تصمیمات و سیاست‌های چهارساله بایدن بود. ترامپ، گویی که بخواهد آن چهار سالی که به ادعای خودش با «تقلب» از کاخ سفید دور مانده را در یک روز پاک کند؛ وضعیت کاخ سفید را به روزی که در سال 2021 صندلی ریاست‌جمهوری را ترک کرد، برگرداند. این دستورات شامل اقداماتی در زمینه‌های مهاجرت، مقابله با همجنسگرایی و هویت جنسی، انرژی و سیاست خارجی بودند و در عین حال اقداماتی بحث‌برانگیز را در بر می‌گرفتند که بر حقوق مدنی تأثیر می‌گذاشتند.
ترامپ وضعیت اضطراری ملی در مرز آمریکا و مکزیک اعلام کرد و نیرو‌های نظامی را برای ساخت موانع فیزیکی و محدود کردن مهاجرت به کار گرفت. او دستوری امضا کرد که به موجب آن حق شهروندی از طریق تولد را لغو کرد، سیاست «در مکزیک بمانید» را از نو به اجرا درآورد و درخواست‌های پناهندگی را متوقف کرد، که با ادعا و بر اساس گفته‌های او مبنی بر تهدید مهاجرت به امنیت ملی هم‌راستا بود. همچنین، اپلیکیشن CBP One که به پناهجویان امکان می‌داد تا با مقامات مهاجرتی ایالات متحده قرار ملاقات بگذارند، قطع شد.
ترامپ کارتل‌های مواد مخدر را هدف قرار داد و دستوری امضا کرده که آن‌ها را به‌عنوان سازمان‌های تروریستی خارجی معرفی کرده است. این اقدام نمایانگر رویکرد نظامی‌تر در مقابله با خشونت و قاچاق مواد مخدر از آمریکای لاتین بود. اگرچه در این دستور گروه‌های خاصی نام برده نشده بودند، اما تأکید شد کارتل‌ها تأثیرات بی‌ثبات‌کننده‌ای بر منطقه دارند و تهدیدی جدی برای امنیت ایالات متحده محسوب می‌شوند.
ترامپ همچنین دستور اجرایی‌ای صادر کرد که تنها دو جنسِ مرد و زن را به‌عنوان جنسیت‌های دائمی و غیرقابل تغییر به رسمیت شناخت. این دستور از آژانس‌های فدرال خواسته بود تا این رویکرد را در اسناد دولتی، مانند گذرنامه‌ها و ویزا‌ها، اعمال کنند و ایدئولوژی «جنسیت رادیکال» را از سیاست‌های دولتی حذف کنند. همچنین، برنامه‌های تنوع، برابری و شمول دوران بایدن لغو شد و ترامپ آن‌ها را تبعیض‌آمیز خواند و گفت این سیاست‌ها موجب اتلاف بودجه ایالات متحده است.
در حوزه انرژی، ترامپ به وعده انتخاباتی خود برای گسترش تولید نفت و گاز داخلی عمل کرد. او ایالات متحده را دوباره از توافق‌نامه آب‌وهوایی پاریس خارج کرد. ترامپ همچنین وضعیت «اضطراری انرژی ملی» اعلام کرد تا محدودیت‌های تولید نفت، به‌ویژه در آلاسکا را بردارد و بر تقویت سلطه انرژی ایالات متحده به‌منظور رقابت با چین تمرکز کند. علاوه بر این، دولت او به آژانس‌های فدرال دستور داد هزینه‌های مسکن و مراقبت‌های بهداشتی را کاهش دهند و مقررات مربوط به سیاست‌های آب‌وهوایی را حذف کنند.
ترامپ دستوری برای خروج ایالات متحده از سازمان بهداشت جهانی (WHO) امضا کرد و نحوه مدیریت این سازمان در بحران پاندمی COVID-19 را مورد انتقاد قرار داد و آن را متهم به سوگیری سیاسی کرد. این تصمیم مشابه خروج او از WHO در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش بود.
علاوه بر این، ترامپ حدود 1500 نفر از کسانی که در شورش‌های 6 ژانویه در کنگره نقش داشتند را عفو کرد، از جمله چهره‌های راست افراطی مانند انریکه تارو، رهبر گروه Proud Boys. او همچنین شش نفر دیگر را که در این حوادث مشارکت داشتند، مشمول کاهش حکم کرد.
در زمینه مجازات اعدام، ترامپ از دادستان کل خواست تا اطمینان حاصل کند که ایالات متحده به دارو‌های تزریق کشنده برای اجرای اعدام‌ها دسترسی داشته باشد، که با تعلیق اجرای اعدام‌های فدرال توسط بایدن مخالفت می‌کند.
استفاده گسترده ترامپ از دستورات اجرایی در نخستین روز از دوره ریاست‌جمهوری‌اش نشان‌دهنده آغاز یک دوره پرتنش ریاست‌جمهوری خواهد بود. بسیاری از این دستورات احتمالاً با چالش‌های قانونی از سوی گروه‌های حقوق مدنی و مدافعان حقوق مهاجران و محیط‌زیست مواجه خواهند شد. این اقدامات اولویت‌های سیاسی ترامپ را نشان می‌دهند، از جمله تأکید بر امنیت مرز‌ها، سلطه انرژی و یک رویکرد محافظه‌کارانه در مسائل اجتماعی. معنای ماهوی همه این فرمان‌ها سیاست‌های در‌های بسته است و در واقع آمریکا حالا به جایی رسیده از ارزش‌هایی که با آن سال‌ها برای خودش برند ساخته است، انصراف دهد و در‌ها را قفل کند و بگوید من دیگر نمی‌خواهم جهانی باشم!
اما پرسش اینجاست که در ساختار سیاسی آمریکا، این دستورات چقدر معتبرند و تا کجا ضمانت اجرایی دارند؟

ترامپ و تناقضات ساختاری دولت آمریکا
ظهور ترامپ و انتخاب مجددش خود یک نمایش سمبولیک است. ترامپ در سال 2016 پس از اوباما انتخاب می‌شود، رئیس‌جمهوری که نمادی از پایان نژادپرستی در آمریکا بود، جایزه صلح نوبل به او اعطا شد، اما همزمان بنغازی در لیبی را بمباران کرد و دولتش در کودتا‌های پسا بهار عربی و حمایت از القاعده نقش جدی داشتند. انتخاب ترامپ به نوعی برداشتن ماسک جهانگرایی و حقوق بشری از صورت ایالات متحده بود. آمریکایی که از یک سو، خود را به عنوان قهرمان جهانی دموکراسی، حقوق بشر و لیبرالیسم اقتصادی معرفی می‌کند و از سوی دیگر، کشوری است که از قرن‌ها استثمار -برده‌داری، نسل‌کشی و تسخیر امپریالیستی- زاده شده است. خشونت‌های بنیادین آمریکا، همراه با جاه‌طلبی‌های جهانی آن، تناقضی ایجاد می‌کند که ترامپ با استفاده از ریتوریک پوپولیستی خود به آن دامن می‌زند. رویکرد او به راحتی در دوگانه‌های لیبرال، مقابل محافظه‌کار قرار نمی‌گیرد، بلکه او محصول این تنش و تناقض عمیق است، نیرویی که از این تناقضات برای کسب قدرت سیاسی استفاده کرده است.
تناقضات ساختاری دولت آمریکا به شدت با نژاد، طبقه و سرمایه‌داری و امپریالیسم در هم تنیده است. ریتوریک پوپولیستی ترامپ به رأی‌دهندگان طبقه کارگر که احساس می‌کنند از نظر اقتصادی ر‌ها شده‌اند، به ویژه در مناطق روستایی و عمدتاً سفیدپوست، جذب می‌کند. در عین حال، این ریتوریک به تقویت دستورکار سرمایه‌داری کمک می‌کند که عمدتاً به نفع نخبگان ثروتمند است. سیاست‌های ترامپ ذاتاً متناقض‌اند، زیرا او ادعا می‌کند از «آمریکایی‌های فراموش‌شده» حمایت می‌کند، در حالی که منافع بخش‌های ثروتمند را تأمین می‌کند، الیگارش‌های آمریکایی و صاحب بیزینس‌های بزرگ چون جف بزوس و مارک زاکربرگ در ردیف اول مراسم تحلیفش می‌نشینند و ایلان ماسک در کمپین‌های هواداری‌اش بالا و پایین می‌پرد! در سطح واقعی نیز سیاست‌های اجرایی ترامپ همانقدر با شعار‌هایش در حال تناقض است. به عنوان مثال، کاهش مالیات‌ها برای ثروتمندان در سال ۲۰۱۷ (که به نفع بخش شرکتی بود) با تصویر او به عنوان قهرمان توده‌های فرودست مغایرت داشت.
چالش ترامپ با «دولت عمیق» -مؤسسات سیاسی تثبیت‌شده‌ای که در هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه وجود دارند-این تناقضات را تشدید می‌کند. نخبگان لیبرال ترامپ را به عنوان یک بیگانه خطرناک می‌بینند که هرکاری از او ممکن است سر بزند، آنقدر خطرناک که حتی نیرو‌های سنتی جمهوری‌خواه مثل خانواده چینی و بوش از رقیب ترامپ در انتخابات حمایت کردند. در حالی که پایگاه رأی او را به عنوان یک قهرمان ضد نهادی می‌پذیرد و به این دلیل که او علیه نهاد‌های سنتی سیاسی آمریکا برخاسته به او رأی داده‌اند. با این حال، مبارزه او با دولت عمیق مبارزه‌ای برای پاک‌سازی ایدئولوژیک نیست؛ بلکه مبارزه‌ای است برای کنترل مکانیسم‌های قدرت در شرایط دنیای در حال تغییر.
بخشی از مخالفت «دولت عمیق» آمریکا با ترامپ، مخالفت او با نهاد‌های جهانی و پیمان‌های جهانی است که عمدتاً ساخته و تأسیس شده توسط خود ایالات متحده است. ترامپ آشکارا علیه ناتو و شرکای سنتی آمریکا حرف می‌زند و آن‌ها را تهدید می‌کند و با خروج ناگهانی‌اش از WHO و پیمان اقلیمی پاریس، آن‌ها را بی اعتبار می‌کنند. این نهاد‌ها برای سال‌ها و پس از جنگ جهانی دوم، نماد اقتدار و قدرت نرم و سخت آمریکا بوده‌اند. آمریکا به وسیله همین نهاد‌ها و با پمپاژ پول به آن‌ها، زمینه‌های حقوق بشری تحریم مخالفان و رقبایش و یا سفیدشویی هم‌پیمانانش را فراهم می‌کرد. حال ترامپ علیه تمام این میراث
70 ساله ایستاده است، مسیری که گرچه نماد تناقض عمیق ارزشی و منفعتی در درون جامعه و استیت آمریکاست و نشان می‌دهد ارزش‌های آمریکایی در خود آمریکا کمرنگ شدند و جای خود را به منافع صرف داده‌اند، اما پرسش همچنان پابرجا باقی می‌ماند، اگر نهاد‌ها و ارزش‌های آمریکایی از بین برود، دیگر چه چیزی از قدرت و هژمونی آمریکا در جهان باقی‌می‌ماند؟

افول آمریکا؛ مبارزه ترامپ علیه سقوط اجتناب‌ناپذیر
افول هژمونی آمریکا اختراع دوران ریاست‌جمهوری ترامپ نیست؛ این یک روند جاری است که از آغاز جنگ علیه ترور و لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه، شروع شده است. نگاهی به مسیر تاریخی قدرت آمریکا -به‌ویژه تغییر از تک‌قطبی به چندقطبی در سیستم جهانی- نشان‌دهنده تغییر در دینامیک‌های ژئوپلیتیکی است که ترامپ نمی‌تواند آن را معکوس کند. در گذشته، تسلط آمریکا بی‌رقیب بود. ایالات متحده می‌توانست شرایط را در زمینه تجارت، امنیت و حکمرانی جهانی تعیین کند. اما امروز، این کشور با ظهور چین به عنوان یک قدرت اقتصادی، بازگشت روسیه به عنوان یک قدرت نظامی و ژئوپلیتیکی، و افزایش جسارت کشور‌های جنوب جهانی که به امپریالیسم رهبری‌شده توسط آمریکا اعتراض دارند، مواجه است. از سال ۲۰۲۳، تولید ناخالص داخلی چین، با ۱۸ تریلیون دلار، تقریباً برابر با آمریکاست و ابتکار جاده ابریشم چین به سرعت نفوذ خود را در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین گسترش می‌دهد. افول نفوذ آمریکا زمانی مشهود می‌شود که این دو اقتصاد مقایسه می‌شوند. در اوایل دهه ۲۰۰۰، اقتصاد ایالات متحده بیش از دو برابر اقتصاد چین بود، اما تا سال ۲۰۲۵، پیش‌بینی می‌شود که چین تولید ناخالص داخلی آمریکا را پشت سر بگذارد.
قول ترامپ برای «بزرگ کردن دوباره آمریکا» با معکوس کردن افول ایالات متحده بر درک غلطی از سرمایه‌داری جهانی مبتنی است. فرمان‌ها و سیاست‌های او، مانند وضع تعرفه بر کالا‌های چینی، راه‌حل‌های کوتاه‌مدتی هستند که محدودیت‌های بلندمدت پیش روی آمریکا را نادیده می‌گیرند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۸، ترامپ تعرفه‌ای ۲۵ درصدی بر واردات چینی وضع کرد که منجر به جنگ تجاری شد که آسیب بیشتری به مصرف‌کنندگان و کسب‌وکار‌های آمریکایی وارد کرد تا چین. به جای احیای تولید آمریکایی، این امر نابرابری‌های اقتصادی موجود را تشدید کرد. طبق مطالعه‌ای در سال ۲۰۲۱ توسط دفتر تحقیقاتی اقتصادی ملی، جنگ تجاری ایالات متحده و چین، تولید ناخالص داخلی آمریکا را 0.1 درصد کاهش داد و هزینه‌های مصرف‌کنندگان را افزایش داد.
این تناقضات اقتصادی با تقسیمات داخلی که ترامپ آن‌ها را تشدید کرده است، تکمیل می‌شود. بافت اجتماعی آمریکا به طور فزاینده‌ای قطبی شده است با نابرابری‌های وسیع و نژادپرستی سیستماتیک که درون دولت آمریکا ریشه دوانده است. این قطبی‌سازی -به همراه تخریب مؤسسات سیاسی آمریکا- ماهیت غیرقابل‌پایدار ریتوریک ترامپ را آشکار می‌سازد. پیشنهادات رادیکال او، از جمله تعرفه‌های گسترده، سیاست‌های مهاجرتی افراطی و مواضع ضد جهانی‌سازی، تنها بحران‌های موجود در آمریکا را تشدید می‌کنند.
دستورات اجرایی ترامپ احتمالاً به سیاست‌های حمایت‌گرایانه ادامه خواهند داد، از جمله تعرفه‌های بالاتر بر واردات، به‌ویژه از چین و سایر رقبای اقتصادی. ریتوریک او حول این اقدامات حاکی از باور به این است که تعرفه‌ها می‌توانند تولیدات آمریکایی را احیا کرده و شکوه اقتصادی کشور را بازگردانند. با این حال، این سیاست اساساً غلط است، زیرا نادیده می‌گیرد که قدرت اقتصادی ایالات متحده هرگز صرفاً بر تولید متکی نبوده است. اقتصاد آمریکا بسیار خدمات‌محور است و به شدت در زنجیره‌های تأمین جهانی ادغام یکپارچه شده است.
واقعیت این است که سیاست‌های ترامپ احتمالاً افول اقتصادی آمریکا را تسریع خواهند کرد تا اینکه آن را معکوس کنند. گزارشی از خدمات تحقیقاتی کنگره در سال ۲۰۲۲ نشان داد در حالی که تعرفه‌ها در ابتدا برخی از صنایع داخلی را حمایت کردند، در نهایت به مصرف‌کنندگان آمریکایی آسیب وارد کرده‌اند و با افزایش قیمت کالا‌های وارداتی. جنگ تجاری با چین به تنهایی منجر به از دست دادن 7.8 میلیارد دلار از صادرات کشاورزی ایالات متحده شد.
در حالی که دستورات اجرایی ترامپ ممکن است سود‌های کوتاه‌مدتی برای برخی از بخش‌های اقتصاد به همراه داشته باشند، این اقدامات نابرابری‌های ساختاری را عمیق‌تر خواهند کرد. در درازمدت، جنگ تعرفه‌ها تنها به ناتوانی ایالات متحده در بازسازی ظرفیت تولید داخلی و تضعیف موقعیت آن در سیستم اقتصادی جهانی خواهد انجامید.
فرمان‌های ضد مهاجرت و رویکرد‌های انزواطلبانه ترامپ به‌ویژه برای نفوذ آمریکا در جنوب جهانی زیان‌آور است، جایی که بسیاری از کشور‌ها به دنبال گزینه‌هایی غیر از نهاد‌های تحت سلطه آمریکا هستند. چین، روسیه و ایران قدرت‌های منطقه‌ای در آفریقا و آمریکای جنوبی به طور فزاینده‌ای در تلاشند تا اتحادیه‌های اقتصادی و سیاسی قوی‌تری بسازند که به ایالات متحده یا متحدانش وابسته نباشد. به عنوان مثال، در آفریقا، سرمایه‌گذاری چینی در زیرساخت‌ها و تجارت به یک نقطه مقابله عمده با نفوذ آمریکا و اروپا تبدیل شده است. طبق گزارش بانک جهانی، سرمایه‌گذاری چین در آفریقا تا سال ۲۰۲۳ از ۲۰۰ میلیارد دلار فراتر رفت و از سرمایه‌گذاری‌های آمریکا پیشی گرفت.
اقدامات ترامپ احتمالاً اعتبار اخلاقی ایالات متحده را بیشتر تضعیف خواهند کرد. سیاست‌های او احساسات ضدآمریکایی را در مناطقی که به طور تاریخی تحت سلطه امپریالیسم آمریکایی بوده‌اند، شعله‌ور می‌کند. چه در خاورمیانه، چه در آمریکای لاتین و چه در آفریقا، تصویر ترامپ به عنوان یک ابرقدرت خودخواه و منفعت‌طلب تنها مقاومت در برابر هژمونی آمریکایی را تقویت می‌کند. همان‌طور که ایالات متحده از رهبری جهانی عقب‌نشینی می‌کند، کشور‌هایی که زمانی تحت سلطه نفوذ آمریکایی بودند، در حال ساخت اتحادیه‌هایی‌اند که هژمونی ایالات متحده را زیر سؤال می‌برند.
کشور‌های BRICS به عنوان یک بلوک جایگزین برای سیستم بین‌المللی تحت رهبری ایالات متحده تشکیل شده‌اند و در حال پیشبرد نفوذ بیشتر در نهاد‌های جهانی مانند سازمان ملل و صندوق بین‌المللی پول هستند. ترامپ در حالی می‌گوید که می‌خواهد علیه بریکس تعرفه وضع کند و در سخنرانی تحلیفش آن‌ها را تهدید می‌کند که حجم اقتصاد کشور‌های اتحاد بریکس برابر با حجم اقتصاد کشور‌های G7 است. ترامپ زمانی به کرسی قدرت در آمریکا رسیده است که دیگر در آن سوی جهان، کشور‌هایی آنقدر قدرت پیدا کرده‌اند که بتوانند علیه این تهدیدات، راهکار‌های مقابله‌ای و تلافی‌جویانه اجرا کنند.

نظرات کاربران