گروههای ضدصهیونیستی غرب آسیا گروههای نیابتیاند؟!پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بهجای تکیهبر دولتها به حمایت از گروههای غیردولتی روی آورد. این سیاست به ابزاری کلیدی برای مقابله با تهدیدات خارجی ضدایرانی و گسترش عمق استراتژیک تبدیل شد. البته جنگ هشتساله و تنهایی ایران نقش مؤثری در پیگیری این ایده داشت. بااینحال ظهور هیچیک از اعضای محور مقاومت، نه به خواست ایران و نه بهدست ایران بوده است.
غیرایرانیان نایب

وقایع اسرائیلیه: پس از ۷ اکتبر بار دیگر سؤالها حول این موضوع پیش آمد که نوع رابطه ایران با جریانهای ضدصهیونیستی غرب آسیا چگونه است؟ رسانههای جریان اصلی غربی نظیر نیویورکتایمز و سیانان همواره سعی میکنند از این محور بهعنوان نیروهای نیابتی ایران نام ببرند.
اشاره مداوم رسانههای فارسیزبانی نظیر ایران اینترنشنال به اینکه ایران اختاپوسی است که اضلاع این محور بهمثابه بازوهای آن هستند و برای ازبینبردن آنها باید سر این اختاپوس یا «سر مار» را قطع کرد نیز در همین راستاست. آنچه در این میان نادیده گرفته شده وضعیت واقعی نسبت ایران با این گروههاست. اینکه آیا آنچه در واقعیت بین این گروهها و ایران جریان دارد حاکی از نوعی نیابت یا رابطه کارفرما- پیمانکار است یا نه.
واکنش به مداخلات خارجی
پس از سقوط امپراتوری عثمانی و ترسیم مرزهای مصنوعی براساس قرارداد سایکس - پیکو، خاورمیانه با بحرانهای هویتی و سیاسی مواجه شد. دولتهایی مصنوعی و ناکارآمد و مبتنیبر الگوی انگلیسی - فرانسوی در جوامعی مانند اردن و لبنان شکل گرفت که توان مدیریت تنوع داخلی خود را نداشتند. همگنی جوامعی مانند ایران و مصر- که تاریخی چندهزارساله دارند - در مقایسه با کشورهایی که کمی بیشتر از ۱۰۰ سال از تأسیس آنها میگذرد، گواه روشنی بر تشکیل نشدن دولت - ملت در این کشورهاست. این شکافهای اجتماعی و سیاسی از یکسو و دخالتهای خارجی و عاملان آنها از سوی دیگر به تشکیل گروههایی غیردولتی منجر شد که در برابر این مداخلات مقاومت کنند و حافظ منافع خود باشند. شکلگیری این گروهها را باید در بستر تاریخی، اجتماعی و سیاسی خودشان تحلیل کرد.
علیه دشمن مشترک
نقش ایران در حمایت از این گروهها چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، صرفاً در چهارچوب مبارزه با دشمن مشترک قابلتعریف است. دشمن برای ایران پیش از انقلاب صورتی داشت و برای ایران پس از انقلاب صورتی دیگر دارد. پیش از انقلاب و در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی هم دستگاه پهلوی برای مقابله با پانعربیسم و کاهش نفوذ عراق که دشمن محسوب میشد، شروع به حمایت از کردهای عراق کرد. در لبنان نیز سعی داشت از نفوذ امام موسی صدر، رهبر شیعیان برای این کار استفاده کند. لبنان بهدلیل نزدیکی به اسرائیل و موقعیتش در مدیترانه شرقی، برای سیاست منطقهای ایران اهمیتی استراتژیک داشت.
دشمن عوض میشود
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بهجای تکیهبر دولتها به حمایت از گروههای غیردولتی روی آورد. این سیاست به ابزاری کلیدی برای مقابله با تهدیدات خارجی ضدایرانی و گسترش عمق استراتژیک تبدیل شد. البته جنگ هشتساله و تنهایی ایران نقش مؤثری در پیگیری این ایده داشت. بااینحال ظهور هیچیک از اعضای محور مقاومت، نه به خواست ایران و نه بهدست ایران بوده است.
مقاومت، واکنش به مداخلات خارجی است
شکلگیری حزبالله واکنشی به تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان در سال ۱۹۸۲ بود. این گروه از دل جنبش امل سر برآورد که پیش از انقلاب و توسط امام موسی صدر در سال ۱۹۷۵ تأسیس شده بود. ضعف دولت لبنان در حفظ تمامیت ارضی، جامعه شیعه جنوب لبنان را به ایجاد سازمانی برای حفاظت از خود در برابر اشغالگران سوق داد. حزبالله در چنین فضایی شکل گرفت. دن راویو و لوسی ملمن در کتاب «جاسوسان علیه آخرالزمان» نوشتهاند: «حضور طولانیمدت اسرائیل در خاک لبنان باعث تقویت حزبالله شد. این اشغالگری از یکسو انگیزه مقاومت را در میان مردم افزایش و از سوی دیگر حمایت مردمی از حزبالله را گسترش داد.»
حماس هم از این قاعده مستثنی نیست. حرکت مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) در جریان انتفاضه اول در سال ۱۹۸۷ تشکیل شد. این گروه که در واکنش به سازشهای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) شکلگرفته بود، مقاومت مسلحانه را تنها راه آزادی فلسطین میدانست. رشید اسماعیل خالدی، مورخ آمریکایی - فلسطینی بر این باور است که توافقنامه اسلو و عملکرد ساف در دوره پس از آن، نتوانست انتظارات ملی فلسطینیان را برآورده کند و این امر به افزایش نفوذ حماس انجامید که استراتژیهای متفاوتی را برای دستیابی به حقوق فلسطینیان پیشنهاد میکرد.
انصارالله یمن ریشه در مذهب زیدی دارد که بر عدالتطلبی و مبارزه با ظلم تأکید میکند. در اواخر قرن هفدهم میلادی امام قاسم بن محمد، رهبر زیدیها مقاومت مسلحانهای را علیه سلطه عثمانی ترتیب داد و توانست استقلال سیاسی بخشهای زیادی از یمن را از حاکمیت عثمانی پس بگیرد و پایهگذار یک حکومت زیدی مستقل شود که برای بیش از دو قرن ادامه یافت. در امتداد همان روحیه انصارالله موفق شد در زمان تجاوز عربستان باوجود محاصره شدید نهتنها مقاومت کند، بلکه به حملات متقابل بپردازد.
استقلال در تصمیمگیری؛ تمایز متحد از نیابتی
رابطه ایران با این گروهها همواره بر پایه اتحاد استراتژیک بوده است، نه مدیریت و فرماندهی جزء. به تعبیر شهید اسماعیل هنیه «ایران از مقاومت فلسطین نخواسته به نیابت از این کشور وارد جنگ شود و ما تاکنون حمایتهای مالی مشروط از ایران دریافت نکردهایم.» نمونههای این استقلال رأی بسیارند:
در سال ۲۰۱۲، حماس در حمایت از معارضان سوری و علیه بشار اسد، موضعی اتخاذ کرد که برخلاف سیاست مسلّم ایران بود.
دبیرکل انصارالله یمن اخیراً از بیانیه نشست سازمان همکاری اسلامی انتقاد کرد، درحالیکه ایران آن را با تحفظ امضا کرده بود.
در دسامبر 2019 زمانی که ایران درتلاش بود تنش روابط خود با ایالاتمتحده را مدیریت کند، نیروهای مقاومت عراقی به سفارت آمریکا در بغداد حمله کردند که باعث کشته شدن یک پیمانکار شد.
بنابر اعلام رسانهها، ایران پس از ۷ اکتبر بنای فعالکردن جبهه جولان را داشت؛ اما مخالفت بشار اسد مانع این کار شد.
ایران توانسته گروههای مختلف با تفاوتهای قومی و مذهبی را در منطقهای متحد کند که اختلافات کوچک جرقه جنگهای بزرگ بودند. یکی از شروط بهوجودآمدن روابط حامی - نیابتی کمکهای مالی است. تحریمهای ترامپ که در کمپین فشار حداکثری علیه ایران اعمال شد، همچون شمشیری دو لبه عمل کرد. گرچه باوجود این تحریمها هم بر کیفیت و هم کمیّت کمکهای ایران تأثیر گذاشت و راههای کمک مالی به این گروهها را تنگتر کرد؛ ولی این اقدام راه را برای استقلال مالی این گروهها از ایران نیز باز کرد و سبب شد آنها بهدنبال منابع جایگزین بروند.
هرچند ایران همچنان به این گروهها کمکهای مختلفی میکند، تکیه این گروهها بر منابع مالی جایگزین آنها را به نیروهایی خودکفا تبدیل کرده است، مثلاً حزبالله توانسته با کمک دیاسپورای لبنانی در آفریقا و آمریکای لاتین بخشی از نیازهای خود را تأمین مالی کند یا انصارالله با کنترل بنادر و تجارت محلی بخش عمدهای از نیازهای اصلی خود را برآورده سازد. این استقلال، محور مقاومت را به شبکهای پویا و انعطافپذیر بدل کرده که میتواند در برابر فشارهای خارجی ایستادگی کند. موفقیت این محور بر قدرت همکاری گروههایی متکی است که در عین تنوع توانستهاند از منافع مشترک خود دفاع کنند.















