تقریباً در بیست سال گذشته عمده متفکران آمریکایی در داخل آکادمیها و در فضای عمومی از بحرانهایی وسیع در حکمرانی آمریکا یاد کردهاند. قابل تفکیک هم نیست؛ از چپ تا راست از بحران و وضعیت بد در حوزههای گوناگون گفتهاند؛ برای درک بهتر مخاطب کافیست به کتابهای «تیموتی اسنایدر» متفکر لیبرال که به شدت در دفاع از لیبرالیسم و آمریکا رادیکال است، توجه کنیم. اسنایدر به صراحت از بحرانها و وضعیت فاجعهبار در آمریکا یاد میکند که احتمال دارد درنهایت خطر اصلی یعنی «پایان دموکراسی» را رقم بزند.
در چنین فضایی بحرانهایی مثل اتفاق فعلی لسآنجلس خیلی دور از پیشبینیها نبوده است، آمریکا دچار مشکلات گستردهای است که فقط بخشی از آن خودش را نشان میدهد.
اما بیبیسی فارسی در تکمیل پروژه طبیعیسازی وضعیت آمریکا قصد دارد از فاجعهای که فریاد همه را در آمریکا درآورده، نوعی حس مطلوب تولید کند؛ این تصویرسازی به نوعی فقط برای جامعه ایران خلق میشود که سعی دارد یک چنین بحرانی را به ادراکهای حسی و ذهنیت فانتزی تقلیل دهد؛ در واقع بیبیسی تصور میکند این تصاویر در ذهن مخاطب به عنوان آخرین تصویر از لسآنجلس در اذهان مخاطبان خودش حک خواهد شد اما در واقع نمیداند که در هنگامی که موج وسیعی از تصاویر آخرالزمانی مخابره میشود چنین اقدامی فقط نشان دادن بیسوادی آشکار است و وضعیت در آمریکا مثل یک جشن تولد که چند ساعتی به تأخیر افتاده و مجدد احیا میشود نیست.
وضعیت در یک دومینو قرار دارد که لسآنجلس فقط اندکی از بحران حکمرانی در آمریکا را نمایان کرده و خیلی زود است که با «لسآنجلس صورتی» بشود آن را ترمیم کرد.