فریدون شهبازیان هم درگذشت. او به هنگام عروجش به عالم بالا ۸۲ سال داشت. اینطور تصور میشود که او در سالهای آخر عمرش، همچون بسیاری از همنسلانش، از روزهای اوج خود در هنر فاصله گرفته بود، ولی این تلقی درستی نیست. روانشاد شهبازیان تا همین اواخر دست از خلق تصنیفها و ترانههای مختلف نکشید و در صحنه حاضر بود.
او فقط یک آهنگساز برجسته و رهبر ارکستری چیرهدست و بهاصطلاح «اینکاره» نبود، بلکه توان عجیبی در ساختن بنای موسیقی مردمپسند در ایام پس از انقلاب داشت و چراغ این هنر را با حضور نسل جدیدی از خوانندگان روشن نگاه داشت. دامنه فعالیت او از دهه ۴۰ شمسی تاکنون آنقدر وسیع است که نمیتوان یک دوره خاص را بهعنوان روزگار طلایی شهبازیان در نظر گرفت و برجسته کرد، ولی با این حال ما در گزارش پیش رو به نقاط عطف کارنامه سراسر درخشان این هنرمند بیتکرار خواهیم پرداخت.
از گلهای رادیو تا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شهبازیان وقتی خیلی جوان و جویای نام بود، پا به عرصه موسیقی دستگاهی و کلاسیک گذاشت. پدرش در کلاسهای استاد ابوالحسن صبا به آموختن ویولن مشغول بود و در همان سالهایی که فرزندش به دنیا آمد، یک گروه موسیقی به راه انداخت و او را با خود به تئاترهای لالهزار میبرد.
فریدون شهبازیان از ۱۲سالگی در همان تئاترهای لالهزاری که در بهترین حالت ممکن محل اجرای موسیقی ملی ایرانی بود، به نواختن و اجرای آثار کلاسیک غربی مشغول شد و شانسش را برای حضور در بین بزرگان موسیقی کشور امتحان کرد. ساز تخصصی شهبازیان، مانند پدرش، در ابتدا ویولن بود و استعداد بینظیری در زمینه نواختن این ساز داشت.
هنرستان عالی موسیقی تماموقت فریدون کوچک را به خود مشغول کرده بود و او که دوست داشت مانند بچههای کوچه و خیابان بازی کند و آتش بسوزاند، سخت از این شرایط عاصی بود، ولی عاقبت طوری به موسیقی و نوای ساز عادت کرد که از صدای سازش بچههای محل به وجد آمدند و در زمان تمرین پای پنجره اتاق فریدون -که رو به خیابان باز میشد- شیفته شنیدن صدای ویولن میشدند و هوش از سرشان میرفت. ۱۹ساله بود که در ارکستر «گلها» به رهبری استاد روحالله خالقی پذیرفته شد و سلانهسلانه راه و رسم پیشرفت در جریان اصلی و معتبر موسیقی مجلسی و ملی ایران را فرا گرفت.
شهبازیان نهتنها نوازنده ویولن ارکستر گلها بود، بلکه در «ارکستر سمفونیک تهران»، «ارکستر صبا» و «ارکستر مجلسی رادیو تلویزیون ملی ایران» هم این کار را انجام میداد و اعتبار خوبی برای خود رقم زده بود. پیشرفت فریدون شهبازیان بسیار در مقایسه با همکلاسیهایش در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران محسوس بود، چون او برخلاف دیگر دانشآموختگان این دانشکده سابقه فعالیت در هنرستان عالی موسیقی را داشت و حضور در سر کلاس موزیسینهای مطرحی همچون عطاءالله خادممیثاق و سرژ خوتسیف را با تحمل سختیهایش تجربه کرده بود. این شکل از تجربهورزی باعث شد فریدون شهبازیان خیلی زودتر از آنچه تصورش در ذهن میرفت، قلههای موسیقی ایران را فتح کند و آثار موسیقایی برجسته زیادی را ساخته و به دست اهلش بسپرد.
اگر هنرجویان موسیقی در دانشگاه هنرهای زیبا کلاساولی بودند، شهبازیان و هنرش در جایگاه استادی برای این جماعت قرار داشت. بههرحال او راهش را پیدا کرده بود و تنها کمی بعد از گذشت نیمه دوم دهه سوم زندگیاش جایگاه خود را به دست آورده بود؛ جایگاهی که میرفت تا او را بدل به یک برند معتبر و نامیرا در آسمان هنر ایران کند. با اوجگیری «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در دهه 50 شمسی و ورود موسیقی به عرصه فعالیتهای آن، فریدون شهبازیان هم ساز خود را کوک کرد و با ساختن ملودی براساس استفاده از صدای کسانی همچون «مهدی اخوان ثالث»، «احمد شاملو»، «هوشنگ ابتهاج»، «منوچهر انور» و...
مجموعه «صدای شاعر» را در بازار متکثر و پُرشنونده موسیقی به مخاطبان و شنوندگان ارائه داد. پایه اکثر ملودیهایی که شهبازیان در آن ایام خلق میکرد، براساس آوازهای محلی و نواهای فولکلوریک ایرانی بود و اشراف وی بر تمام گوشهها، موسیقی ردیفی و دستگاهی و همچنین ساز و آوازهای عامهپسند مردم کوی و برزن را نشان میداد.
به عبارت دیگر، کانون پرورش فکری محل بسیار مناسبی برای جمع شدن استعدادها و تربیت نسلی خوشذوق در وادی هنر به حساب میآمد که با تکیه بر فرهنگ بومی ایران، وظیفه تولید آثار هنری در رده سنی کودک و نوجوان را برعهده گرفته بود و فریدون شهبازیان نقطه کانونی بسیاری از اتفاقات خوشایند کانون در آن روزگار به حساب میآمد. این حجم از فعالیتهای درخشان در حالی رقم میخورد که شهبازیان هنوز مو سپید نکرده بود و راه نرفته زیادی پیش روی خود در عرصه موسیقی میدید.
اسفندیار منفردزاده و مرتضی حنانه رقیب میطلبند
وضعیت موسیقی فیلم با ورود دوربین فیلمبرداری در ایران و جرقه زدن نخستین فعالیتهای فیلمسازی در کشور بههیچوجه محلی از اعراب نداشت و همراستا با دیگر بخشهای فنی و هنری فیلم رشد پیدا نکرد. ولی دهه 40 شمسی نقطهعطفی برای جریان موسیقی متن در سینمای ایران بود و همانگونه که جریان فیلمها در ساختار، تکنیک و محتوا به سمت متحول شدن پیش میرفت، متن آثار هم از شر موسیقیهای انتخابی که غالباً غربی و دور از مضمون فیلمها بودند، خلاص شدند.
اسفندیار منفردزاده با «بیگانه بیا»، «قیصر»، «رضا موتوری» و «مرتضی حنانه» و «واروژ هاخباندیان» (واروژان) هر یک با ساختن موسیقیمتن آثاری از قبیل «کاکو»، «فرار از تله»، «باباشمل»، «دشنه»، «صبح روز چهارم»، «کندو» و... نام و شهرت زیادی در زمینه خلق موسیقی برای فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی دستوپا کرده بودند. این عرصه تمام و کمال به این سه نفر تعلق داشت و کمتر کسی در خود توانایی رقابت با مثلث واروژ، حنانه و منفردزاده را میدید. با وجود این، فریدون شهبازیان که سن بهمراتب کمتری از هر سه این نامها داشت، پا به میدان گذاشت و بخشی از بازار این حوزه را به هنر خویش در ساخت و تنظیم ملودی گره زد. از طرف دیگر، وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ هم فضای کار زیادی را برای شهبازیان فراهم کرد تا او بتواند با وجود رقبای تازه نظیر «بابک بیات»، «ناصر چشمآذر»، «کامبیز روشنروان»، «محمّدرضا علیقلی» و... همچنان طرفدارانش را حفظ کند و در این مسیر هم حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد.
پیشتر اشاره کردیم که دامنه فعالیت شهبازیان در زمینه موسیقی بهشدت گسترده بود و در هر یک از عرصهها نظیر خلق ملودی برای صدای شاعران و ساخت موسیقی اینسترومنتال و شرکت در ارکسترهای مجلسی و سمفونیک بهعنوان نوازنده و رهبر تا انتها پیش میرفت، ولی انقلاب اسلامی سبب تأکید بیشتر این موزیسین بر کار ساخت موسیقی فیلم شد. موسیقیمتن آثاری نظیر «دادشاه»، «پاییزان»، «شیرسنگی»، «در مسیر تندباد»، «آوای فاخته»، «زندگی»، «هیوا» و... محصول این ایاماند، ولی بد نیست بدانید که کیانوش عیاری در آغاز راه فیلمسازی و پس از ساخت چند اثر کوتاه در قالب سینمای آزاد، وقتی پا به میدان سینمای مستند گذاشت، از هنر فریدون شهبازیان برای ساخت موسیقی متن فیلم «تازهنفسها» بهره برد. اثری که بعدها به حیات مجرد خود ادامه داد و در متن آلبوم موسیقی «میعاد ۱» و «میعاد ۲» بیش از پیش به چشم آمد.
فریدون شهبازیان و نقش ویژهاش در برآمدن نسل جدید موسیقی پاپ
جایگاه فریدون شهبازیان در ارکستر ملی ایران و همچنین نقش مهم وی در کنار هم گذاشتن نامهای متضادی همچون احمد شاملو و محمّدرضا شجریان در آلبوم «رباعیات خیام» غیرقابل کتمان است. حتی ارائه آلبوم «کاشفان فروتن شوکران» با شعر و صدای «احمد شاملو» در سال ۱۳۵۹ کار کمی نبود، ولی قطعاً مهمترین اکت شهبازیان را باید در زنده کردن دوباره جریان موسیقی پاپ قلمداد کرد. موسیقی عامهپسند ایران بیش از یک دهه در پستو باقی ماند و عاقبت با باز شدن نسبی فضای سیاسی و فرهنگی در میانه دهه هفتاد، زمینه را برای رشد خود فراهم دید. افرادی از قبیل فریدون شهبازیان و علی معلم دامغانی نیز در این بین جایگاه بسیار مهمی ایفاء کردند. آنها فقط آهنگساز و شاعر ترانه نبودند و با قرار گرفتن در متن اتفاقات خوشایند آن روزها، موسیقی پاپ ایران را وارد فضاهای رسمیتر نظیر صداوسیما کردند و اقتصاد هنر در ایران را سروسامان دادند. جوانان امروز شاید ندانند که خلق یک قطعه در ژانر پاپ، خالقان خود را با چه سختیهایی مواجه میکرد، ولی قطعاً خوانندگان جوان آن روزها نظیر محمّد اصفهانی، علیرضا عصار و... بهخوبی به یاد دارند که امثال فریدون شهبازیان چه از خودگذشتگیهایی برای ثمر دادن پاپ و مورد قبول واقع شدن آن در میان تصمیمگیرندگان اصلی وادی فرهنگ و هنر از خود نشان دادند.
اما متأسفانه راهی که فریدون شهبازیان برای خوانندگان خوب دهه هفتاد شمسی باز کرد، به جایی رسید که اکنون دیگر کمتر کسی «پاپ» را بهعنوان یک گونه جدی از موسیقی به یاد میآورد. این روزگار، دوران ستارههای یکشبه است و خبری از خلق شاهکار و یا اثری که همه ارکانش استاندارد باشد نیست. این را فریدون شهبازیان بهتر از هر کس میدانست.