گلادیاتور ۲ کاریکاتور گلادیاتور ۱ است. تفاوت بین این دو فیلم آنقدر مشخص است که بهتر دانستن دنباله گلادیاتور از فیلم اول - اگر از سر لجبازی یا جلبتوجه نباشد- نشانه زوال عقل ریدلی اسکات و طرفداران گلادیاتور ۲ است. البته مقایسه دو گلادیاتور اسکات چیزی نیست که تماشاگر یا منتقد به آن تمایلی از سر تعلق به گلادیاتور قبلی داشته باشد. بلکه این خود فیلم است که با دوربین و فیلمنامه این مقایسه را طلب میکند. خط داستانی پیشبینیپذیر و تکراری گلادیاتور ۲، کاملاً به گلادیاتور ۱ وابسته است و اندک خلاقیتی در روایت آن دیده نمیشود. با این تفاوت که گویی یک نقاشی شاهکار را بهعنوان الگو به کودکی سهساله داده باشند تا سرگرم خطخطی کردن کاغذ باشد. اسکات حتی در تکنیک هم عقبتر از فیلم قبلی است و این مسئله در همان جنگ آغازین مشهود است. جایی که تدوین شلخته جنگ، تماشاگر را در تشخیص طرفین مبارزه دچار اشتباه میکند. فیلم هرچه دارد از جلوههای ویژه و تصویرپردازی با تکنولوژیهای پیشرفته امروزی است وگرنه فیلمنامه و کارگردانی هیچ حرفی برای گفتن ندارند. فیلمنامه آنقدر ضعیف است که روابط علّی اکثر وقایع روی هواست. هیچکدام از شخصیتها عمق پیدا نکردهاند و دراینبین وضع گلادیاتور جدید از همه بدتر است. دوگانه عشق به خانواده - عشق به روم ذرهای در گلادیاتور جدید شکل نمیگیرد. با اینکه این دوگانه نزد کاراکتر ماکسیموس - که ایفای نقشش بر عهده راسل کرو بود- دریچهای بود به درونیات، انگیزهها و آرزوهای این شخصیت که او را به عمل و انتخاب وامیداشت. اشاره به همه ضعفهای فیلم در فیلمنامه و اجرا، مثنوی صد من کاغذ میشود که باتوجهبه سقوط واضح اسکات با فیلمهای آخرش انگیزهای برای آن وجود ندارد. هالیوود از ایده و خلاقیت تهی شده و با دنبالهسازی در حال مصرف گنجینههای خود است. به دنبال همین سیاست میتوان گلادیاتور ۲ را مکیدن گلادیاتور ۱ برای یکمشت دلار بیشتر در نظر گرفت.
پرونده کامل فرهیختگان را با یادداشتهای محمدعلی شمس ، سعید اکبری، حمیدرضا رنجبرزاده و فاطمه هدایتی را در روزنامه بخوانید.