در حال حاضر سه دسته از افراد در طرح و بسط ایده حمله نظامی به ایران نقشآفرینی میکنند. دسته اول، اپوزیسیون خارجنشیناند که هر جا سخن از برنامهای ضد ایرانی باشد، نام آنها میدرخشد و از آنسوی آبها برای وطن نسخه میپیچند. دومین دسته، سیاستمداران برخی از کشورهایند که با طرح این ایده میخواهند ایران را به باتلاقی از مشکلات بیفکنند. برخی چهرههای داخلی هم سومین دسته از افرادی هستند که برای دشمن ایران فرش قرمز پهن کردهاند تا کشور را زیر و رو کنند. ناصر ایمانی، کارشناس مسائل سیاسی، در گفتوگو با «فرهیختگان» به واکاوی این جریانات پرداخته است. در ادامه متن کامل این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
قلکی به نام «حمله به ایران»
اپوزیسیون ایران یکی از سه دستهای است که از حمله نظامی به وطنشان استقبال میکنند. ناصر ایمانی دلیل این رفتار آنها را نیازشان به ادامه حیات دانسته و گفت: «اپوزیسیون نیاز به ادامه حیات دارد. این جریان، بهویژه در سالهای اخیر و پس از وقایع ۱۴۰۱ که امید بسیاری به آنها بسته شده بود، به شدت سرخورده شدهاند؛ هم خودشان و هم حامیان غربیشان. اینها دیگر واقعاً هیچ مستمسکی برای ایجاد مسائل جدید ندارند که بتوانند ادامه حیات سیاسی خود را تضمین کنند؛ چه برای نیروهای داخلیشان، چه طرفدارانشان، و چه حامیان غربیشان برای دریافت کمکهای مالی. به همین دلیل، هر از گاهی که اتفاقی در کشور یا منطقه رخ میدهد، خط تبلیغاتی جدیدی راه میاندازند. هدفشان این است که نشان دهند «ما هنوز زندهایم»، بتوانند هم طرفداران داخلی خود را دلگرم کنند و هم حامیان غربی را برای دریافت کمکهای مالی راضی نگه دارند. یکی از دلایل اصرار اپوزیسیون بر طرح مسائلی همچون حمله نظامی یا سقوط قریبالوقوع نظام، همین مسئله است.»
ایدهپردازان حمله به ایران نظری درباره اسرائیل دارند؟
ایمانی معتقد است برخی چهرهها و افرادی که در ایران تحت عنوان روشنفکر شناخته میشوند، دومین گروه موافق با حمله نظامی به ایراناند. او در این باره گفت: «ما به وضوح میبینیم برخی چهرهها و افرادی که حتی در داخل کشور به عنوان روشنفکر شناخته میشوند، نوعی همراهی ضمنی با جریان سیاسی و تبلیغاتی غرب دارند. این افراد هیچ وابستگی آشکاری ندارند؛ موضوع وابستگیهای مالی یا سیاسی در میان نیست. اما وابستگی فکریشان به قدری عمیق است که واقعاً یکی از تلخترین دورههای تاریخی را برای جریان روشنفکری ایران و حتی جهان رقم زده است.
برای مثال، در یک سال اخیر، حوادث بسیار دردناکی از منظر انسانی رخ داده است. صرفاً از منظر انسانی نگاه کنید، نه اینکه چه کسی مقصر بوده یا چه دلیلی پشت آن بوده است. در گوشهای از جهان، در فلسطین، بیش از ۴۰ هزار نفر، عمدتاً زن و کودک، به فجیعترین شکل کشته شدند. فرض کنید این اتفاق حتی در فلسطین هم نبود، بلکه در آمریکای جنوبی یا هر نقطه دیگری از دنیا رخ میداد. چه اتفاقی میافتاد؟ اما شما میبینید جریان روشنفکری، چه در غرب و چه در ایران، سکوت عجیبی در برابر این وقایع کردهاند. جریان روشنفکری غرب که همواره در برابر کوچکترین ناملایمات جهانی اظهار نظر میکرد، اعتراض میکرد، مقاله مینوشت و در دانشگاهها کنفرانس میگذاشت، حالا در برابر چنین فاجعه عظیمی سکوت کرده است. ممکن است گفته شود روشنفکران غربی به دلیل هراس از بایکوت یا برخورد، سکوت کردهاند. اما جریان روشنفکری داخل کشور چه؟ حتی اگر بدبینانه نگاه نکنیم و فرض کنیم اینها وابستگی ندارند، تنها پاسخ ممکن این است که اینها وابستگی فکری دارند.»
سوریه را هم در همین باتلاق انداختند
این کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به اینکه وقتی جریان روشنفکری غرب سکوت میکند، برخی روشنفکران داخلی نیز دقیقاً همان موضع را اتخاذ میکنند، افزود: «این مسئله در وقایعی همچون سوریه و سقوط نظام بشار اسد هم مشاهده شد. این یک امتحان بزرگ برای جریان روشنفکری سیاسی داخل کشور بود. این جریان تمام تلاش خود را کرد تا بشار اسد را به عنوان یک دیکتاتور خونآشام معرفی کند. اما مسئله این نیست که آیا او واقعاً چنین بود یا نبود. مسئله این است که پس از سقوط بشار اسد، چه کسانی بر سر کار آمدند؟ روشنفکران داخلی در این باره سکوت مطلق کردند. هیچ بحثی درباره کسانی که جایگزین شدند، مطرح نشد؛ کسانی که سوابقشان کاملاً مشخص است و هنوز هم جوایز بینالمللی برای دستگیری آنها پابرجاست. این وابستگی فکری به جایی رسیده که اگر جریانهای روشنفکری یا سیاسی غرب بگویند ماست سیاه است! برخی در داخل نیز همان را تکرار میکنند. این واقعاً جای تأسف دارد. از زمان مشروطه به بعد، بهویژه در دوره رضاخان، جریان روشنفکری مستقلی در ایران وجود داشت. حتی اگر برخی روشنفکران وابستگی فکری به جریانهای خارجی داشتند، افراد مستقلی هم بودند که حرف خودشان را میزدند. اما اکنون این استقلال از بین رفته است. ما نمیگوییم که حرفهایشان حتماً باید در موافقت با نظام جمهوری اسلامی باشد. اما حداقل باید استقلال رأی داشته باشند و حرف خودشان را بزنند. متأسفانه، این استقلال دیگر وجود ندارد.»
جنگ روانی مشاوران بایدن با طرح ایده حمله به ایران
بازیگران سیاسی برخی کشورها، سومین دستهایاند که ایده حمله نظامی به ایران را مطرح میکنند. ایمانی با تاکید بر اینکه این دسته بیشتر یک جریان تبلیغاتی و یک جنگ روانی است، افزود: «مانند همین بحثی که میگویند اسرائیل باید تا پایان دوران حکومت بایدن به ایران حمله کند، قبل از اینکه ترامپ برگردد. این حرفها بیشتر جنبه جنگ روانی دارد. مثلاً حدود یک ماه پیش، مشاوری از دولت بایدن صحبت کرده بود که اگر ببینیم ایران غنیسازی ۹۰ درصدی را جدی دنبال میکند، اسرائیل باید قبل از بازگشت ترامپ به ایران حمله کند. این نوع اخبار بیشتر جنگ روانی به نظر میرسند. بعد عدهای این موضوعها را بزرگ میکنند، آن را در داخل کشور جدی جلوه میدهند تا مسئولان نظام در ردههای مختلف دچار اختلال عصبی شوند و نتوانند درست تصمیم بگیرند. باز هم برمیگردم به همان مطلب و میگویم بدنهای از جریان روشنفکری، چه آکادمیک و چه سیاسی، در داخل کشور وجود دارد که در یک سال گذشته، بهویژه با وقایعی که در خارج از کشور اتفاق افتاد، امتحان خود را پس داده است. این افراد استقلال خود را به عنوان افرادی مستقل از دست دادهاند. حالا این استقلال میتواند به معنای طرفداری از نظام باشد یا نقد و حتی مخالفت با جمهوری اسلامی. مهم این است که حرف خود را بزنند، اما این استقلال وجود ندارد. در جهان هم همین است. واقعاً باعث ننگ است که شما هزاران کتاب در کتابخانههای کشورهای غربی میبینید که درباره حقوق بشر نوشته شده و در آکادمیها تدریس میشود. هر روز نظریهپردازی میکنند درباره جامعه مدنی، حقوق مدنی و حقوق بشر. اما در مقابل یک واقعه بزرگ، کاملاً سکوت میکنند. این خیلی عجیب است و واقعاً برای بشریت در تاریخ یک ننگ محسوب میشود.»
برخی از افراد کاملاً در جهت خط سیاسی غرب حرکت میکنند
این کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به وقایع ضدانسانی که در دوران رومیها یا مغولها رخ میداد، ادامه داد: «آن زمان وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت. مردم متوجه نمیشدند و بعدها در تاریخ مینوشتند. اما حالا همه چیز بهصورت لحظهای دیده میشود و باز هم سکوت میکنند. این سکوت برای روشنفکران جهان یک ننگ است. حالا ننگ بیشتر برای آن دسته از روشنفکران است. درست است که آنها ممکن است از جریانهایی مثل صهیونیسم جهانی هراس داشته باشند یا دچار محدودیتهایی باشند، اما آنها میتوانستند هم به جمهوری اسلامی انتقاد کنند و هم برخی اقدامات ضدایرانی را محکوم کنند، اما سکوت مطلق اختیار کردهاند. در جاهایی حتی میبینید که کاملاً در جهت خط سیاسی بینالمللی غرب حرکت میکنند. مشابه همین جریانات درمورد وقایع سوریه، یمن، و دیگر حوادث منطقهای و فرامنطقهای نیز دیده میشود و باعث تأسف است.»