مجتبی نامخواه به این موضوع اشاره میکند که حاج قاسم، عموماً پاسخی کارآمد به ناکارآمدی نظام حکمرانی داشته و توضیح داد: فکر میکنم مهمترین ویژگی حاج قاسم این است که در دورههایی که در بیشتر مسائل ما با پاسخهای نظری ناکارآمد مواجه بودیم، یک پاسخ عملی و کارآمد به خیلی از مسائل پیش روی جامعه ما و انقلاب اسلامی داد. از این جهت پاسخهای متمایزی را توانست خلق کند.
این پژوهشگر گفت: در شرایطی که بین بسیاری از کارگزاران و حتی در سطح ساختار حکمرانی ما، چالش تصمیمگیری وجود دارد و با اتخاذ تصمیمهای کارآمد و معطوف به حل مسئله و اجتماعی فاصله داریم، در یکی از دشوارترین بخشهای حکمرانی، حاج قاسم چنین کاری را انجام میدهد و پاسخهایی را به پرسشهای پیش رو میدهد که پاسخهای نسبتاً درستی هستند. ولی مهمترین مسئله این است که پاسخ میدهد. یک سمت مسئله را انتخاب میکند و سعی میکند به این پرسشها پاسخ دهد. بنابراین، اگر بخواهیم به آن پرسش الگو برگردیم، باید بگویم کهنالگوهای قهرمانی همواره نسبت مستقیمی با پاسخ عملی داشتند، درحالیکه وضعیت کلی حکمرانی ما این گونه است که در برابر بسیاری از مسائل، پاسخ ندارد. این ویژگی پاسخگویی عملی در شخصیت حاج قاسم برجسته است.
حاج قاسم به دنبال کنش سیاسی به معنی بازیگری سیاسی نبود
نامخواه، معتقد است حاج قاسم در رفتار سیاسی خود، تفکیک میان امر نظامی و سیاسی داشت و توضیح داد: حاج قاسم از معدود افرادی بود که به تفکیک امر سیاسی از امر نظامی وفادار میماند و به دنبال کنش سیاسی به معنای بازیگری در میدان سیاست داخلی نبود. حتی اگر این بازیگری در سیاست داخلی، جنبهای از انسجام یا هویت داشته باشد، وضع کنونی ما اساساً این بازیگری سیاسی را ندارد. عمل حاج قاسم در محیط خارج از ایران، که بیشتر مربوط به مسائل نظامی بود، ادامه پیدا کرد. او در این راستا کارهایی انجام داد، جملاتی نوشت و نامههایی داشت که بیش از آنکه معطوف به بازیگری در میدان سیاست باشد، محصول تمرکز بر پروژهای بود که خود دنبال میکرد. این متمرکز بودن بر یک پروژه و تلاش برای عمل و از حوزه نظامی خارج نشدن و تبدیل نشدن به یک کنشگر حزبی یا جناحی، ازجمله ویژگیهایی است که حاج قاسم را از بسیاری از همعصرانش متمایز میکند. ایدهای که میگوید ما باید فاصلهای از امر نظامی داشته باشیم یا در میانه امکانهای امر نظامی، یک بازیگر سیاسی هم باشیم.
نامخواه بیان کرد: تفکیک بین امر سیاسی و امر نظامی بسیار مهم است. تجربه حاج قاسم این را به خوبی نشان میدهد. ما شاید الان بنشینیم و بگوییم مثلاً نامه به برخی از رؤسایجمهور یا چهرهها کنش سیاسی بودند، اما باید بگویم که حداقل در زمان خود، این نامهها بخشی از پروژه عملی حاج قاسم بودند، نه یک بازیگری سیاسی. این به نظرم مهمترین مسئله است؛ یعنی تفکیک میان میدان سیاست و میدان نظامیگری. اگر این تفکیک لحاظ نشود، ممکن است جمعبندی دقیقی نداشته باشیم.»
حاج قاسم باور داشت که برای گسترش مقاومت باید همبستگی اجتماعی ایجاد کرد
حاج قاسم معتقد بود برای گسترش مقاومت باید یک درک اجتماعی ایجاد کند، نامخواه در این باره گفت: ببینید، ویژگی عمل و معطوف به عمل بودن در حاج قاسم و به تبع این عمل، کارآمد بودن این است که مدیریت میکند، پیش میبرد و باعث میشود پاسخی در میدان به بسیاری از دوگانههای ظاهری دهد. مثلاً فرض کنید امر ملی یا فراملی، امت یا ملت؛ این ممکن است در موقعیت نظری و در قعود نظری دوگانه به نظر برسد ولی در میدان عمل، او این دوگانهها را حل میکند.
او ادامه داد: خب، این حل شدن مسائلی که به ظاهر دوگانهاند، به انسجام کمک میکند؛ اما مسئله مهم این است که درواقع حاج قاسم پروژهاش و کارش، مقاومت است. آن هم لایه نظامی مقاومت است نه دیگر لایهها، ولی از همان لایه هم یک درک اجتماعی دارد. یعنی از مقاومت نظامی هم یک درک اجتماعی دارد که همبستگی اجتماعی در این درک امکان مقاومت شمرده میشود. به همین خاطر، درواقع تلاش میکند به عنوان عقبه آن مقاومت نظامیاش، یک همبستگی اجتماعی را فراهم کند و پشت سر آن بیاورد.
نامخواه گفت: بسیاری از کنشهای سیاسی و گفتارهایی که مصداقاً وفاق خوانده میشوند، ویژگی و درک اجتماعی حاج قاسم از مقوله مقاومت نیروی قدس است. این اواخر هم نبوده است؛ خاطرات ایشان که حالا آن حرفی که منتشر شده مربوط به سالهای ۵۹ و ۶۰ است که مربوط به مسیر جنگ است. آنجا هم همین نگاه را داشتند. میگفتند باید یک چرخش اجتماعی بکنیم، از درگیری نظامی کلاسیک ارتشها فراتر برویم که جامعه همراه باشد. اینطوری تازه مقاومت خلق میشود و در دل این مقاومت اجتماعی، نیروی نظامی میتواند دایره عمل بیشتری داشته باشد.
این پژوهشگر عنوان کرد: در پروژه نیروی قدس هم همین ویژگی را دارد. یعنی در یک درک اجتماعی از مقاومت، این تصور را دارد که باید این همبستگی اجتماعی ایجاد بشود و نیروی نظامی به پشتوانه همین درک اجتماعی پیش خواهد رفت و موفقتر میشود. مهمترین مسئله این است که این درک اجتماعی از مقاومت و درک این محصول، که عبارت است از اینکه همبستگی به شما امکان ایستادگی میدهد، معطوف به کنشهای حاج قاسم نیست. مثلاً باید خیلی بیش از پیش گسترش پیدا کند. اینکه اگر شما به دنبال ایستادگی هستید، باید یک زمینه از همبستگی را داخل جامعه ایجاد کنید. این حتماً لایههای اقتصادی، اجتماعی و لایههای سیاسی خیلی گستردهتری دارد.
حاجقاسم وفاق را به معنی واقعی کلمه خلق و به آن عمل کرد
نامخواه درخصوص ایده حاجقاسم در مورد وفاق و همبستگی نیز توضیح داد: ایده حاجقاسم این است که ساختار حکمرانی ما باید عمل کند و در میدان عمل است که کارآمدی خلق میشود. وفاق خلق میشود، وفاق اجتماعی و همبستگی خلق میشود. شما هیچ وقت گفتار مبسوطی از حاجقاسم برای وفاق پیدا نمیکنید، اما چگونه او تبدیل میشود به یک چهره ملی و همبستگیبخش هم در وجودش هم در شهادتش و تشییع؟ به خاطر اینکه او بخشی از حکمرانی است که اتفاقاً در مورد وفاق صحبت نمیکند و عمل میکند. اگر نسبت معکوس شود، یعنی جایی که دعوت به همبستگی به جای عمل و اقدام دیده شود، حتما تجربه حاجقاسم معکوس شده و به آن بیتوجهی شده است. تجربه حاجقاسم این است که برای وفاق و در واقع برای همبستگی اجتماعی که پشتوانه مقاومت است و به آن فکر میکند، احتیاج به این دارید که ساختار اقدام کند، تصمیم بگیرد، عمل داشته باشد و هیچ وقت رتوریک در باب وفاق جایگزین تصمیم و اقدام نخواهد بود.
ارتباط حاجقاسم با واقعیت اجازه سادهسازی مسائل را سلب میکند
نامخواه، به این موضوع هم اشاره کرد که حاجقاسم درک دقیقی از پیچیدگیهای سیاسی داشت و توضیح داد: «حاجقاسم سلیمانی از معدود افراد در نظام حکمرانی است که بیش از روایت واقعیت، با متن واقعیت در ارتباط است از معدود بخشهای حکمرانی است که درک و ارتباطش را از واقعیت بیواسطه میگیرد. مثلا هیچ وقت در پروژهای که حاجقاسم دارد، امکان و معنا ندارد که صداوسیما و رسانه شما چه روایتی از جبهه مقاومت دارد، ارائه میدهد.
نامخواه بیان کرد: او میداند که اگر دستگاه تبلیغاتی شما از میدان و از یک شکست میدان یک پیروزی بسازد، در واقعیت هیچ تغییری نخواهد کرد. مهمترین عنصری که در واقع این سادهسازی را برای ما خلق میکند، یعنی به عنوان روش راهکار، که همه مسائل ساده میشوند، همین فاصله از واقعیت است که در واقع نشاندن روایت به جای واقعیت، این سادهسازی را میآورد. وقتی با واقعیت طرفید، با پیچیدگیها مواجهید، اما با روایتی که معمولاً ویژگیهای مثلاً مثبت دارد، مواجه میشوید، اگر همه چیز آنقدر خوب باشد، معلوم است که پاسخ مسائل نامطلوب هم خیلی ساده میشود. ویژگی حاجقاسم این است که پروژهاش امکان فاصله گرفتن از واقعیت را به او نمیدهد؛ چون همواره در متن واقعیت قرار دارد. فرض بفرمایید یک مسئله دارید به نام عقبماندگی در عدالت اجتماعی که در یکی دو دهه اخیر همینطور پیش آمده و حاد شده است. در این مدت، پروژهای از بخشی از حکمرانی به مسئله نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی فکر کرده است.
او گفت: این مسئله از ابتدای دهه ۸۰ در اسناد و قوانین و برنامههای توسعه همینطور پیش رفته است، ولی اتفاقی نیفتاده است. وقتی اتفاقی نیفتاده است به طور طبیعی عقبماندگی در عدالت رخ داده. اینجا چه اتفاقی میافتد؟ ساختار حکمرانی شما از واقعیت فاصله میگیرد و مسئلهاش، مسئله روایتها میشود. ابتدای سال، یک مرکز پژوهشی گزارشی منتشر کرده بود که میگفت بیش از نیمی از مردم توان تأمین کالری مورد نیازشان را ندارند. با نقدها و فشارهای دولت وقت، گزارش 24 ساعت بعد از سایت حذف شد، چون روایت از وضعیت را مخدوش میکرد. در چنین فضایی، یک بخش از حکمرانی درباره مسئلهای مثل مکانیسم تأمین حداقل رفاه و کالری، کوتاهی کرده و با واقعیت پروژه را جلو نبرده و عمل و اقدام خلق نشده است.
نامخواه ادامه داد: در چنین فضایی معلوم است که این بیعملی، این عدم تماس با واقعیت، هم روایتهای مختلفی را خلق میکند و هم روایتهای مثبت و منفی را خلق کرده و همچنین راهحلهای ساده را خلق میکند. سادهسازی محصول این است که به علت عدم تماس با واقعیت، همه آن میدانهای هایپررئالیتی شده و آنجا همه چیز ساده بوده و همه چیز به نظر میرسد ساده است. من فکر میکنم آورده الگوی حاجقاسم در این حوزه این است که اگر جایی عمل حذف بشود، اقدام حذف شود، چون به میزانی که قدم برنمیدارید در مسئله عینی، به همان میزان هم روایتهای مثبت و منفی و طبعاً در طرف نظام و انقلاب، روایتهای مثبت خلق میشود. هم راهحلهای ساده خلق میشود و همه این راهحلهای ساده و آن روایتها، محصول آن بیعملی در آن حوزه است.
این پژوهشگر همچنین بیان کرد: در یکی دو دهه اخیر، نیروی قدس از معدود جاهایی است که در واقعیت، حکمرانی پیش میرود؛ یعنی اقدام حکمرانی تأثیرگذار است، اراده در حکمرانی محقق میشود. مثلاً در حوزه همین نظام جامع رفاه و تأمین حداقل رفاه، اراده حکمرانی و عدم اراده بیمعناست. هیچ اقدامی خلق نمیشود. بنابراین اینجا کانون روایتهای ساده، پاسخهای تکخطی، سادهسازیشده و فراروایتها خواهد بود. اما اگر جایی عمل باشد و اقدام باشد هم روایتها تعدیل میشود، یعنی واقعیت سهم خودش را نمیبازد. فکر نمیکنم که هر روایتی به میان جامعه برده شود راهحلها بسیط و تکخطی باشد، بلکه پیچیده و مبتنی بر میدان و تجربیات و اقدام خواهد بود.
کارگزاری که بیش از حرف عمل میکند؛ این تصویر حاجقاسم را محبوب کرد
نامخواه در مورد اینکه چطور حاجقاسم میتواند، ارتباط خوبی با بدنه اجتماعی برقرار کند نیز توضیح داد: بخش مهمی از ارتباط حاجقاسم با بدنه اجتماعی، لزوماً محصول گفتارهای حاجقاسم نیست؛ محصول این است که جامعه، کسی را میبیند که در مقام کارگزار است، اما به جای اینکه مثلاً صبح تا شب در مورد انواع مسائل اظهارنظر کند و یک جنبه سخنرانی و گفتاری خیلی پررنگی داشته باشد، یک کاری را جلو میبرد. من در یادواره فلان شهید در شهر خودم ممکن است او را ببینم، بدون اینکه گفتارش را شنیده باشم و استدلالها یا مجادلات سیاسیاش را دنبال کرده باشم. دقیقاً نمیدانم در نیروی قدس یا در خارج از مرزها چه میکند، ولی میدانم کاری را پیش میبرد. جایی اقدام میکند و عملی انجام میدهد.
نامخواه ادامه داد: این برای من جذاب است. الگوی حکمرانی که تلاش نمیکند سیاستمدار باشد، تلاش نمیکند دانشمند باشد یا خودش را دانشمند نشان دهد، بلکه واقعاً کارگزار است و در پیرامون همان کار حضور دارد. این ویژگی قطعاً جذاب است. در مقابل حکمرانانی که بیشتر از کارگزار، خوابگذارند، اهل سخنرانی و این موارد هستند، ولی اهل اقدام نیستند، یعنی در حوزه خود چیزی پیش نمیبرند. این یک عنصر جذاب است. بعد از این، به کسانی برمیخوریم که چون حاجقاسم در فلان همایش فلان جمله را گفته، باعث جذب افراد میشود. مثلاً فلان دختر کمحجاب...، یا مثلاً این افراد فکر میکنند که چون او چنین گفتاری داشته، محبوبیت کسب کرده است.
او در پایان گفت: اما به نظر من، این نوع خوانش گفتارمحور است. ممکن است خیلیها این حرف را بزنند؛ اما این جذابیت و محبوبیت را ندارند. چیزی که حاجقاسم را محبوب کرده و همبستگی ایجاد میکند، کارگزاری است که برای انجام یک کار تلاش کرده و سعی میکند خیلی کمتر از آنچه معمول است، درباره کارش حرف بزند و شعار بدهد و بیشتر به انجام کار بپردازد. در زمانی که بحران بیعملی بسیاری از حوزههای ما را با چالش مواجه کرده است مثل حوزه رفاه عمومی، وجود یک کارگزار که واقعاً حوزهاش را پیش ببرد، قطعاً جذابیت دارد. به نوعی حتی میتوان گفت این موضوع خلاف عادت و فضای عمومی است.