کمیل قیدرلو، پژوهشگر مسائل اجتماعی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»
کمیل قیدراو می‌گوید؛ ما گاهی ساده می‌گوییم که فلان شخصیت تبدیل به اسطوره شده است؛ منظور ما این است که او عملاً یک قهرمان بسیار بزرگ، مثلاً ملی یا آیینی شده است. اما اسطوره، به معنای دقیق کلمه، مفهومی فراتر دارد. اسطوره در دل خود نوعی قداست، همراه با فراواقعیت یا داستان‌های افزوده به ماجرا‌های واقعی فرد را در برمی‌گیرد.
  • ۱۴۰۳-۱۰-۱۳ - ۱۰:۴۶
  • 00
کمیل قیدرلو، پژوهشگر مسائل اجتماعی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»
حاج قاسم در اصل انقلاب تعارف نداشت
حاج قاسم در اصل انقلاب تعارف نداشت

قیدرلو در خصوص اینکه چه مؤلفه‌هایی در تبدیل حاج قاسم به عنوان یک قهرمان یا اسطوره ملی اثر‌گذار بود، گفت: «اگر بخواهیم از نگاهی که در ادبیات علمی این موضوع وجود دارد، صحبت کنیم، نیاز است کمی دقیق‌تر شویم. ما گاهی ساده می‌گوییم که فلان شخصیت تبدیل به اسطوره شده است؛ منظور ما این است که او عملاً یک قهرمان بسیار بزرگ، مثلاً ملی یا آیینی شده است. اما اسطوره، به معنای دقیق کلمه، مفهومی فراتر دارد. اسطوره در دل خود نوعی قداست، همراه با فراواقعیت یا داستان‌های افزوده به ماجرا‌های واقعی فرد را در برمی‌گیرد.

به این معنا که آن شخصیت، غیرانسانی، غیرمادی و حتی دست‌نیافتنی می‌شود. از طرفی، قصه‌پردازی و خیال‌انگیزی در موردش زیاد می‌شود. شاید حاج قاسم در مرز‌های این تعریف قرار بگیرد، اما اگر بخواهیم دقیق بگوییم، او یک قهرمان ملی است؛ کسی که نماد تمام آن ارزش‌هایی است که جامعه ایرانی در رؤیا‌های خود می‌دیده. نگاهی به افسانه‌های باستانی خودمان بیندازیم؛ مثلاً در شاهنامه، اسطوره‌هایی داریم که برگرفته از یک‌سری قهرمانان ملی هستند. بعد‌ها این قهرمانان نقش داستانی پیدا کردند، مانند رستم که از او چنین می‌گویند: «رستم یلی بود در سیستان.» اما ویژگی این اساطیر، اغلب نقشی حماسی است؛ یعنی قهرمانانی که در موفقیت‌های نظامی برجسته بودند. مردم همواره در زمان ضعف و ظلم به دنبال رستمی بودند که به یاری‌شان بیاید. این جنس حماسه در قهرمانان آن دوران نمایان بود. پس از اسلام، خصوصاً با نگاه شیعی، قهرمانان تبدیل به نماد‌هایی از اخلاق، گذشت، فداکاری و ایثار شدند؛ از حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) گرفته تا شهدای کربلا و دیگرانی که در این مسیر حرکت کردند. بعد‌ها، در قرون میانه، گسترش نگاه عرفانی موجب شد قهرمانان ملی ما بیشتر از جنس عرفا باشند، افرادی مانند حافظ، مولانا، سنایی، عطار و جامی. جامعه ما این افراد را به‌عنوان قهرمانان خود پذیرفت. حالا اگر شهید حاج قاسم سلیمانی را تحلیل کنیم، تمام این ویژگی‌ها در او جمع بود.

او قهرمانی بود که مولود حماسه بود؛ اما در عین حال، نگاه ولایی و ایثارگرانه عاشورایی نیز در شخصیتش تجلی داشت. حاج قاسم، مانند سیاوش یا امام حسین(ع)، مظلوم بود و در کنار حماسه ملی که برای ما مهم است، یک قهرمان است. از سوی دیگر، نگاه عرفانی در او مشهود بود. بسیاری از مردم او را نه تنها به‌عنوان یک رزمنده دلیر و شجاع، بلکه به‌عنوان یک عارف می‌دیدند. حاج قاسم همچنین نمادی از شریعت‌محوری بود. او به شریعت اسلامی متعبد و به ارزش‌های آن پایبند بود. همین جامعیت، او را به قهرمانی تبدیل کرد که توانست تمام ارزش‌های مورد انتظار جامعه ایرانی را در خود جمع کند.»

مردم حاج قاسم را از خودشان می‌دانستند
حاج قاسم همه مردم را ذیل یک نگاه تعریف می‌کرد. به این ویژگی قیدرلو اشاره کرده و توضیح داد: «کسی می‌تواند به قهرمان مردم تبدیل شود که بزرگوار باشد. او همه مردم را ذیل نگاه خود تعریف می‌کرد. حاج قاسم برای مردم مثل یک پدر، یک بزرگ‌تر یا یک منجی متعلق به همه مردم، با تمام سلیقه‌ها و علایقشان بود و عامه مردم او را از جنس خودشان می‌دانستند که نگاه آن‌ها دربرگیرنده علایق و سلایق آن‌ها بود. این نگاه شمول‌گرا او را به چهره‌ای محبوب تبدیل کرد. حاج قاسم همواره در میان مردم متواضع بود. همین تواضع، او را بسیار دوست‌داشتنی می‌کرد. بسیاری از شخصیت‌های دیگر نیز ممکن است برخی از این ویژگی‌ها را داشته باشند، اما او این ویژگی‌ها را به نحو کامل داشت. تمام ارزش‌های جامعه، عملاً در شخصیت او بروز کرده و در او تجلی یافته بود.»

حاج قاسم در اصل انقلاب تعارف نداشت
صداقت و شجاعت در ابراز نظر در مورد موضوعاتی که به اصل انقلاب ارتباط پیدا می‌کرد، ویژگی بارزی از شهید سلیمانی بود که قیدرلو به آن اشاره کرد و گفت: «حاج قاسم موضوعات را بزرگ و از بالا می‌دید و یک حس اعتماد و پذیرفته بودن نظراتشان، چون از دغدغه‌های جناحی، گروهی و سیاسی تهی است، وجود داشت. این نگاه باعث شد اعتماد و پذیرش نظراتش برای دیگران ممکن شود. به طور خاص در سال‌های آخر زندگی‌اش، یعنی ۱۰ سال قبل از شهادتش، این ویژگی کاملاً مشهود بود. مردم کم‌کم شناخت بیشتری از او پیدا کردند.

ایشان هیچ‌گاه چیزی را فدای سیاست یا گروه و جناح خاصی نمی‌کردند و نگاهی گشوده به مسائل ملی داشتند. این موضوع باعث می‌شد تا نظرات ایشان پذیرفته شود. بخشی هم به نامه‌هایی که ایشان نوشتند برمی‌گردد. در نامه‌هایی که به آقای خاتمی و دیگران نوشتند نامشان بود. یک ویژگی‌شان این بود که در باب اصل انقلاب تعارف نمی‌کردند و در عین اینکه غیرجناحی بودند، نسبت به مسائلی که به اصل انقلاب برمی‌گشت، بی‌تعارف بودند. همان قدر که ملی و اهل سیاست بازی نبودند، انقلابی هم بودند و اگر ممکن بود با سکوت ایشان چیزی فدا شود، حتماً سکوت نمی‌کردند. ایشان ضمن اینکه شجاعت داشتند، صداقت داشتند و این شجاعت ناظر به اقدام بود. این اقدام گاهی با نامه زدن و گاهی با گفت‌وگوی حضوری صورت می‌گرفت.

اگر فردی بخواهد به جایگاه حاج قاسم برسد، باید صداقت را در کلام و عمل خود آشکار کند. مردم باید احساس کنند که او برای منفعت خودش یا گروه و جناح خود سخن نمی‌گوید. حتی اگر با نظر او مخالف باشند، می‌دانند که او انسان صادقی بود. علی شریعتی جمله‌ای دارد و می‌گوید شهیدان از این جهت حساب و کتاب قیامت را ندارند که آن منِ گناهکار خویش را پیش از شهادت کشته‌اند. آقای سلیمانی من نداشت. آن من را پیش از به شهادت رسیدن کشته بود. شهید سلیمانی این ویژگی را داشت و مردم این را احساس می‌کردند که او کسی است که از خود گذشته است و برای نفع خودش صحبت نمی‌کند. صادق است و زمانی که صدق داشته باشید، اثر خواهید داشت و مخاطب متأثر می‌شود و آن‌ها این حس را می‌گیرند. شاید شما صداقت داشته باشید اما مردم احساس نکنند که شما صادقید. حاج قاسم اما این ویژگی را داشت که مردم این حس را از ایشان دریافت می‌کردند که صادق است و راست می‌گوید.»

حاج قاسم «آن دختر کم‌حجاب» را واقعا دختر خودش می‌دانست
قیدرلو به این موضوع اشاره کرد که حاج قاسم در رفتار خود به دنبال منافع شخصی نبود و مردم این را درک می‌کردند و گفت: «بخشی از این صداقت ناظر به رفتار در برهه‌ها و زمان‌های مختلف در جامعه و میدان است. گاهی ممکن است سیاستمداران ما با فنون مختلف دروغ بگویند و آن را راست‌انگاری کنند. در میان مسئولین افرادی بودند که با فریب از مردم رأی گرفتند. مردم بعد از آن متوجه شدند که آن‌ها دروغگویند یا فریبشان داده‌اند. آنچه در رفتار حاج قاسم مشهود است، صداقت اوست. مردم این را می‌فهمیدند که حاج قاسم راست می‌گوید و وقتی چیزی را می‌گفت، مردم آن را باور می‌کردند و وقتی در تعامل سعه او را می‌دیدند باور می‌کردند. حاج قاسم سعه داشت، به این معنی که طرد نمی‌کرد، وقتی می‌گفت: «این دختر هم دختر من است»، مردم درک می‌کردند که او صداقت دارد و هیچ قصد فریب یا کسب منافع شخصی ندارد، به دنبال رأی جمع کردن نیست، نمی‌خواهد با مردم بازی کند.»

حاج قاسم معتقد بود در سیاست باید به جامعه متکی باشیم
قیدرلو به این موضوع هم اشاره می‌کند که رفتار حاج قاسم و تکرار این جمله که آن دختر کم‌حجاب دختر من است، ناشی از درک واقعیت اجتماعی است و گفت: «این جمله‌ای که حاج قاسم می‌گوید که آن دختر کم‌حجاب دختر من است به معنی پذیرفتن واقعیت جامعه است. به این معنی که ما جامعه‌ای داریم که بد و خوبش برای ماست. آن دختر بی‌حجاب هم ممکن است آن چیزی که من می‌خواهم نباشد اما باید با او مثل دخترم رفتار کنم، نه مثل یک مجرم و دیگری.

این یک ویژگی سیاسی نیست و او از منظر اجتماعی به موضوع نگاه می‌کند. این نشان می‌داد حاج قاسم فردی است با فهم و شعور فرهنگی بالا و می‌فهمد که سیاست بدون پشتیبانی و فرهنگ عمومی قابلیت توسعه ندارد. لذا اگر در سیاست و قدرت، مسئله‌ای دارید، چه نبرد سخت در میدان چه در سیاست، در همه باید به بدنه جامعه متکی باشید. این درکی بود که حاج قاسم داشت و خیلی از سیاست‌گذاران ما هنوز به این درک نرسیده‌اند و می‌خواهند با زور و قدرت سخت در میدان اجتماعی، حرف ولو درست خود را پیش ببرند که این محقق نمی‌شود و اگر در میدان جهانی مسئله‌ای داریم نمی‌توانیم با این روش، با مردم خود تعامل کنیم و اگر حاج قاسم بود، حتماً شیوه مواجهه‌شان با بعضی مسائل از مسیر سلبی نمی‌گذشت.»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰