تا چشم کار می‌کند جای تو خالی است
پنج سال از زمان شهادت سردار ما می‌گذرد و هنوز یک فیلم بلند داستانی با حداقل استاندارد‌های لازم فنی و دراماتیک وجود ندارد که بتواند گوشه‌ای از کار را بگیرد و در جنگ میان روایت‌ها حرف حساب، مهم و قابل تأملی بزند!
  • ۱۴۰۳-۱۰-۱۳ - ۰۹:۴۳
تا چشم کار می‌کند جای تو خالی است
بازنمایی ضعیف نقش حاج قاسم در سینما
بازنمایی ضعیف نقش حاج قاسم در سینما
ایمان عظیمیخبرنگار

 یکی از دلایل ماندگاری ایران بر پهنه جغرافیا، فرزندان عزیز آنند. آن‌ها به وقت نیاز اسلحه دست گرفتند و الله‌گویان از حریم کشور در برابر دشمن بدسگال و بداندیش ایران دفاع کردند. ذکر اسامی شهدای مدافع وطن آنقدر زیاد است که می‌تواند بیابانی لم‌یزرع و بی‌آب‌و‌علف را مملو از شقایق کند و برای بسیاری حامل این واقعیت باشد که پویایی جغرافیای سیاسی ما بدون رشادت و ایثار بهترین فرزندان مملکت ممکن نیست. جمهوری اسلامی وقتی پا به عرصه وجود گذاشت مملو از ایده و نگاه نسبت به جهان پیرامون خود بود و رزمندگان تازه‌نفسش هم حامل تمام آن نگاه‌های جذاب و بدیع. «سلیمانی‌ها»، «کاظمی‌ها»، «چمران‌ها»، «طهرانی‌مقدم‌ها» و... با پیوند زدن احساسات پاک و منطقی خود با واقعیتِ وجودی ایران، کشور ما را از گزند آسیب‌های متعدد خارجی و حتی داخلی در امان نگاه داشتند و تلاش کردند تا بذر محبت در دل تک‌تک طیف‌ها و طبقات اجتماعی کاشته شود؛ اینکه آن‌ها در لباس نظامی تا چه حد در پیاده کردن این هدف موفق بودند بحث دیگری است که چندان نمی‌توان در این لحظه آن را چکش زد، ولی همانطور که امثال شهید قاسم سلیمانی با ایستادن در نقطه محوری تمام جنگ‌ها از شرف و انسانیت در مقابل ذات خبیث استکبار دفاع کردند ما هم وظیفه داریم تا لباس عافیت از تن درآوریم و در حد وسع خویش از آن‌ها و میراث گران‌بهایی که از خود به یادگار گذاشتند، حرف بزنیم. اما کفه ترازو در این طرف ماجرا که ما در آن به‌عنوان شهروند قرار داریم چندان سنگین نیست و بخشی از مردم هنوز درکی از کاری که شهید سلیمانی و یارانش در حفظ امنیت و ثبات ایرانِ جان انجام دادند، ندارند. البته شکاندن کاسه و کوزه‌ها بر سر «مردم» که هیچ وکیل و مدعی‌ای وظیفه دفاع از آن‌ها را برعهده نمی‌گیرد، چندان کار سختی نیست و ما باید دغدغه امثال قاسم سلیمانی را در فکر و ذهنیت مردم جا بیندازیم. اما منظور از «ما» دقیقاً کیست؟ فیلمساز، نویسنده، شاعر، محقق، پژوهشگر، روزنامه‌نگار، فعال رسانه‌ای و... حلقه ارتباطی خوبی بین مردم و حاکمیتند که می‌توانند انجام این مهم را با سرعت بیشتری به پیش ببرند و «ایده ایرانی زنده و پویا» را در دل‌ها زنده نگاه دارند. پیش‌نیاز رخ دادن تمام این اتفاقات خوشایند هم ر‌ها شدن افراد از بند بسیاری از چهارچوب‌های مشخص، دست‌وپاگیر و آغشته به افکار و نگاه‌های سیاست‌زده و ایدئولوژیک است وگرنه صرف «ساخت‌وساز» و دیکته کردن اینکه در سال باید بخشی از تولید سینمای ایران در اختیار جبهه مقاومت قرار بگیرد و جلوی اسم شهدای عزیز مدافع وطن و حرم تیک بخورد و افراد بگویند که ما کارمان را به ثمر و نتیجه رساندیم و پس از آن دیگر رسالت پرداختن به «مسئله وطن» خود به خود از دوش ما ساقط می‌شود، اگر نگوییم خیانت است قطعاً از کم‌خردی و کم‌هوشی نشأت می‌گیرد. 

سینمای ایران با ادعای دریافت جوایز متعدد بین‌المللی و ادعای کشاندن میلیون‌ها نفر به سالن‌های تاریک نمایش فیلم در سال‌های اخیر، به‌خصوص پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی و حتی شهدای مدافع حرم چه بنای درخورتوجه و ارزشمندی برای قدردانی از عزیزترین فرزندان کشور از خود بر جای گذاشته‌ که اکنون بخواهد مدعی دفاع از ارزش‌ها لقب بگیرد؟ پنج سال از زمان شهادت سردار ما می‌گذرد و هنوز یک فیلم بلند داستانی با حداقل استاندارد‌های لازم فنی و دراماتیک وجود ندارد که بتواند گوشه‌ای از کار را بگیرد و در جنگ میان روایت‌ها حرف حساب، مهم و قابل تأملی بزند! با وجود این در فیلم‌های کوتاه و مستند ما قضیه کمی به دلیل تمرکز اندک سرمایه و نبود پول‌های بی‌حساب‌وکتاب در پروسه تولید آثار فرق می‌کند و اصالت نگاه فیلمساز در انجام وظیفه ذاتی‌اش در بازنمایی و نمایش زندگی قهرمانان ملّی موج می‌زند. 

«سیزده‌ سالگی» 
پدر درگیر قسط و بدهی است و شهربانی با حکم جلب به سراغش می‌آید. پسر می‌ماند و قرض‌های پدر. به کرمان می‌رود برای کار تا بتواند آزادی کسی که شیره جانش از او بوده را تضمین کند. او ابتدا در قبال دریافت مزدی اندک کارگر ساختمانی می‌شود و پس از آن به استخدام مردی آبرومند و متنفذ درمی‌آید و کار در هتل را هم تجربه می‌کند. بدهی پدر کم‌کم جور می‌شود و پسر با آغوش باز به استقبالش می‌رود. این لحظه در زندگی بسیاری از ایرانیان تکرار شده ولی سینمای رویاپرداز و کمدی‌مسلک ما حتی یک فریم از زیست شریف روزمره مردم را در آثار بسازبندازی و پرفروشش نشان نمی‌دهد، اما جای بسی خوشحالی ‌است که همین یک خط داستان ساده در فیلم ِ کوتاه «سیزده‌سالگی» دستمایه طرح زندگی واقعی حاج قاسم قرار گرفته و «محمّد اسفندیاری» در قامت فیلمساز با اشاره به یکی از فراز‌های مهم زندگی این اسطوره، روایتی مهم از برآمدن ایده جنگیدن، تسلیم نشدن و مقاومت کردن را به مخاطبانش در بستر یک زندگی ساده و بی‌غل‌وغش عرضه کرده است. نباید به‌سادگی از کنار این فیلم گذشت چون سیزده‌سالگی به‌سان ریشه دادن درخت هویت می‌ماند و با تأکید‌ها و مکث‌های بجا و درستش قهرمان داستان ایرانیان را از نقطه صفر شکل گرفتن نطفه شخصیتش بازنمایی می‌کند و از همه مهم‌تر پایان ماجرای او در قاب دوربین را به موفقیتش در انجام ماموریت -که همان پرداخت دیون معوقه پدر بوده- پیوند می‌زند. «سیزده‌سالگی» شاید در ادامه جریانی که محمّدحسین مهدویان با «آخرین روز‌های زمستان» شروع کرد، تجربه زیبایی‌شناسانه بدیع و تازه‌ای به‌نظر نرسد ولی در بُعد محتوا و از زاویه معناشناسانه حرف‌های زیادی برای گفتن دارد؛ به‌طوری‌که مدیوم فیلم کوتاه داستانی بیش از این مقدار نمی‌تواند ظرف مناسبی برای ادامه دادن ایده‌های روایی فیلم به‌نظر برسد و برای طرح آنچه بر شهید سلیمانی در زندگی‌اش رفته «فیلم بلند داستانی» بهترین گزینه است. 

گزارش کامل ایمان عظیمی خبرنگار گروه فرهنگ و هنر را  در روزنامه فرهیختگان بخوانید.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰