سکانس پایانی بازگشت‌های ناموفق
مدیران ناکاربلد و ناآشنا به امور بستن قراردادهای بازیکنان، احساسی بودن هوادار و بزرگ کردن بازیکنانی که شاید لایق این همه محبت نباشند و صد البته استفاده ابزاری بازیکنان از موقعیت خود در باشگاه‌های بزرگ پایتخت، بستری را فراهم آورده‌اند تا آنها در این فضای غبارآلود تنها و تنها به‌دنبال منافع شخصی خود باشند.
  • ۱۳۹۷-۰۴-۲۰ - ۱۶:۴۸
  • 00
سکانس پایانی بازگشت‌های ناموفق
از استامپ‌های رنگی تا دلارهای نفتی!
از استامپ‌های رنگی تا دلارهای نفتی!
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، توپ که زیر پایت می‌افتد دیگر زمانی باقی نمانده تا با لذت و هیجان شنیدن اسمت روی صندلی‌های خاک گرفته و از حنجره‌های خش‌دار بشنوی. حالا وقت آن رسیده تا با یک دریبل، یک پاس زیبا یا شوتی محکم به‌سوی دروازه‌های آزادی دل آدم‌های خسته شهر را بیشتر از همیشه به‌دست آوری. هنوز در خاطرت بازی کردن در تیم کم‌افتخار و کم‌هوادار شهرستان باقی مانده است ولی اینجا فرصت‌داری تا خودت را به همه نشان دهی. روزهای نخستی را به یاد می‌آوری که به باشگاه بزرگ پایتخت قدم گذاشتی. قراردادت را که ثبت می‌کنی با نگاهی به رنگ پیراهن باشگاه دنبال استامپ آبی یا قرمز می‌گردی تا با عکس انگشت جوهری شده‌ات همان ساعت اول خیل هواداران به صفحه شخصی‌ات هجوم آورند. حالا نوبت سکانس بعدی از نمایشی است که باید آن را مو‌به‌مو به نمایش بگذاری. در آرشیو آلبوم‌های قدیمی عکس‌های خانوادگی دنبال عکسی با لباس آبی یا قرمز 10 سالگی می‌گردی. اگر عکس با پیراهن تیمی که حالا پوشیدی مطابقت دارد، بازی را برده‌ای وگرنه باید به‌دنبال راهکار دیگری باشی. نشان دادن عددهای ۴ و ۶ با انگشتانت می‌تواند عقل و هوش عده دیگری از هواداران را ببرد. حالا وقت آن فرا رسیده که عکست با پیراهن باشگاه را در کنار مدیران در صفحه شخصی‌ات قرار دهی. جملات فلسفی‌ای که در گوگل جست‌وجو کردی به‌همراه آرزوی دیرینه‌ات برای رسیدن به این پیراهن در کنار قول به هواداران برای موفقیت باشگاه، ملغمه‌ای است شور‌آفرین و حماسی که تو را به اوج شهرت و لذت می‌رساند. تمرینات پیش فصل شروع شده و هر روز خبرها، القاب و کلیپ‌های مختلف در مورد خودت را در کانال‌ها و صفحات هواداری تماشا می‌کنی ولی نباید قواعد بازی را فراموش کرد. عکس‌های تمرینات را هر شب آپلود می‌کنی و با جملات حکیمانه و فیلسوفانه شاکر خداوندی هستی که همواره تو را در سختی‌ها و مشکلات یاری کرده و از هواداران می‌خواهی تا تو را همراهی کنند تا در کنار آنها، باشگاه را به موفقیت و پیروزی برسانی.

فصل قبل را به‌واسطه عملکرد خوب، حمایت طرفداران و دادن لقب‌های حماسی از سوی آنها یا مانور صفحات هواداری به‌خوبی پشت سر گذاشته‌ای. روزی نیست که فلان سایت یا بهمان روزنامه از تو مطلبی منتشر نکند. عکس‌های ریز و درشت تو با لباس‌های مارکدار و ماشین‌های براق در صفحه اول روزنامه‌ها کار می‌شود. حدود 10 روزی می‌شود که تمرینات پیش فصل تیم آغاز شده ولی از تو نه عکسی منتشر شده و نه خبری از حضورت در تمرینات چاپ شده است. حالا با کسی که او را همه‌جا مدیر برنامه‌هایت معرفی می‌کنی مشغول بررسی پیشنهادهای ریز و درشت هستی. منتظر اتفاقات و حوادث جدید می‌مانی و طبق شرایط، واکنش نشان می‌دهی. حالا صبر و قرار هواداران به پایان رسیده و همه منتظرند ببینند ستاره و قهرمان‌شان با تیم تمدید می‌کند یا خیر؟ دلارهای تیم‌های حاشیه خلیج‌فارس می‌تواند همه پست‌ها، مطالب و مصاحبه‌های قبلی را با خود بشورد و پاک کند. نه اثری از انگشت جوهری شده باقی می‌ماند و نه نیازی به عکس‌های کودکی با لباس آبی یا قرمز که داری.

حالا چند ماهی است که از آمدنت به تیم متمول عربی گذشته و تو بدون دغدغه زمین تمرین نامناسب، عدم پرداخت مطالبات و... به کارت ادامه می‌دهی. ولی باز یک‌جای کار می‌لنگد. اینجا و در این کشور کم جمعیت نه خبری از نوجوان خسته از مدرسه است که با پوسترهای تو عشق بازی و فخر فروشی کند و نه خبری از آن کارگر خسته که نگرفتن حقوق 6 ماه آخرش را با گل تو در شهرآورد بزرگ پایتخت فراموش کند. وضعیت ورزشگاه‌ها نیز تعریفی ندارد. صندلی‌های تمیز و نو ورزشگاه که بیشتر اوقات خالی هستند بدجور توی ذوق می‌زند. دلت برای آن همه هیاهو و جنجال، برای دوربین‌ها و میکروفن‌ها، برای آدم‌هایی که حتی برای دیدن تمرین‌های تو از آن سر شهر آمده‌اند، تنگ شده است. حالا وقت بازگشت است ولی این سکانس پایانی نیز باید خوب و خوش از آب دربیاید.  

تیترها و مصاحبه‌ها دوباره به راه می‌افتند. همه شهر از بازگشت تو صحبت می‌کنند. در این میان اگر مدیر یا سرمربی سابق به‌خاطر عملکرد نامناسب از کار برکنار شده، بهترین شخص برای مقصر نشان دادن است. آنهایی که حالا نیستند می‌توانند بیشترین تقصیر را در جدایی تو از تیم محبوب تمام دوران زندگیت داشته باشند. در میان سلام و صلوات و با حلقه‌های گل دوباره به میان هواداران باز می‌گردی. این‌بار همه‌چیز فرق کرده است. تو توانسته‌ای هم دلارهای حالا گران شده در شهر را به چنگ بیاوری و هم هنوز محبوب هوادارانی.

این بازی و نمایشی است که همانند سریال‌های تلویزیون در این سال‌ها تکراری و ملال‌آور شده است. مدیران ناکاربلد و ناآشنا به امور بستن قراردادهای بازیکنان، احساسی بودن هوادار و بزرگ کردن بازیکنانی که شاید لایق این همه محبت نباشند و صد البته استفاده ابزاری بازیکنان از موقعیت خود در باشگاه‌های بزرگ پایتخت، بستری را فراهم آورده‌اند تا آنها در این فضای غبارآلود تنها و تنها به‌دنبال منافع شخصی خود باشند.

 

* نویسنده : محمد جوادی‌فر خبرنگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰