ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه روز پنجشنبه هفته گذشته (29 آذر، 19 دسامبر) در جریان کنفرانس خبری سالانه خود به اظهار نظر درباره اتفاقات سوریه پرداخت. پوتین در این سخنرانی گفته است روسیه 4 هزار رزمنده مرتبط به ایران را از طریق هوایی به این کشور منتقل کرده است. پس از این اظهارات، دو منبع نظامینزدیک به سپاه پاسداران بدون تأیید تعداد نفرات منتقلشده، اعلام کردند هیچ یک از نظامیان ایرانی توسط روسها به ایران بازنگشتهاند، بلکه مجموعهای از رزمندگان افغانستانی، پاکستانی و حتی لبنانی و سوری به همراه تعدادی از اعضای خانواده خود به کمک روسها از سوریه خارج شدهاند.
پوتین درباره نحوه سقوط حلب، این اتفاق را ناشی از عقبنشینیهای ناگهانی دانسته و گفته بود: «با ورود 350 جنگجوی مخالف به حلب، 30 هزار سرباز دولتی و نیروهای وابسته به ایران بدون درگیری عقبنشینی کردند، مواضع خود را تخریب و منطقه را ترک کردند. این وضعیت در سراسر سوریه تکرار شد.» او درباره ادامه فعالیت روسیه در سوریه تأکید کرد همچنان با گروهها و کشورهای منطقهای که کنترل اوضاع سوریه را در دست دارند در ارتباط است و بسیاری از آنها خواهان ادامه حضور پایگاههای روسیه در سوریه هستند. به نظر میرسد مواضع روسیه ناشی از نوع نگاه خاصی به تحولات منطقه است که لزوماً تمام بخشهای آن با برداشتهای محور مقاومت همخوانی ندارد. در خصوص این مواضع نکاتی وجود دارند که در ادامه آمدهاند:
نکات
1. مقامات روسیه و شخص پوتین درهرحال باید در خصوص وقایع سوریه موضعگیری کرده و به سؤالات پاسخ میدادند. در نتیجه نمیتوان گفت روسها به جمعبندی کلی در خصوص وقایع رسیدهاند بلکه موضعگیری آنها بیشتر ناشی از ضرورتهای لحظهای و نه ملزومات بلندمدت بوده است.
2. روسیه قصد دارد بگوید در وقایع سوریه جزء بازندهها نیست و این مسأله بهصراحت در سخنان پوتین مورد تأکید قرار گرفت. اظهارات او در دیگر بخشها نشان داد رئیسجمهور روسیه قصد دارد بگوید حتی در تیم بازندهها هم نیست. یکی از اهداف فاصلهگذاری او با ارتش سوریه و نیروهای محور مقاومت، سیاه و سفید کردن قضیه بود.
معنای مواضع روسیه و نوع بیان آن، بهویژه استفاده از فضای سیاه و سفید در قالب برنده و بازنده، نشاندهنده محدودیتهای روسیه در منطقه است. به بیان دیگر، روسیه از دریچه نگاه خود به موضوع نگریسته است.
حضور روسیه در سوریه نسبت به محور مقاومت و دیگر بازیگران از سه جنبه دارای محدودیت بود. یک جنبه به محل استقرار مربوط است. مسکو بدون سوریه، در هیچ منطقهای از غرب آسیا حضور نظامی و امنیتی قابلتوجهی ندارد. به همین دلیل، اتفاقات سوریه در نقشه منطقهای روسیه غلظت بیشتری داشت. مرکزیت محور مقاومت در ایران واقع شده و علاوه بر آن محور در یمن، عراق و لبنان حضور دارد. سوریه تنها یکی از مناطق حضور مقاومت بود.
جنبه دوم به لایههای حضور بازمیگردد. نظام سیاسی سوریه سقوط کرده و با توجه به نوع حضور روسیه در این کشور، منافع مسکو بهشدت در معرض تهدید قرار گرفته است. در مقابل محور مقاومت حضور امنیتی و اجتماعی گستردهای در سوریه دارد. امروزه دهها هزار عنصر مقاومتی در سوریه حضور داشته و در کنار آن، مقاومت در دو سمت عراق و لبنان در جناحین این کشور استقرار دارد.
سومین جنبه به حوزه اهداف بازمیگردد. هدف روسیه تبدیل کردن سوریه به سکویی برای حضور جهانیاش بود، درحالیکه هدف ایران مقابله با رژیمصهیونیستی بود. تبدیل شدن روسیه به قدرتی جهانی چیزی نبود که ریشه در دولت و ملت سوریه داشته باشد. در مقابل ضدیت با رژیمصهیونیستی مرتبط با خواستهای درونی ملت و دولت سوریه بود. بدون توجه به دولتهای در رأس کار، ملت سوریه ضدصهیونیست باقی میماند و زمینههایی برای همکاری سوریها با محور مقاومت باقی مانده است.
به همین دلیل روسیه تقریباً زمینههای نفوذ خود در سوریه را ازبینرفته میبیند، اما مقاومت همچنان زمینهها و ابزارهای کارایی دارد. اگر هدف روسیه از حضور در سوریه تبدیل شدن به قدرتی جهانی بود، این مسأله از بین رفته است اما هدف محور مقاومت برای مقابله با رژیمصهیونیستی، همچنان امکان پیگیری دارد.
3. روسیه از همان ابتدای تحولات سوریه، به دلیل پیچیدگی شرایط سقوط، متهم به معامله این کشور شد. رئیسجمهور روسیه در آخرین اظهارت خود درباره سوریه سعی کرد این اتهام را از کشورش دور کند. به همین دلیل روسها سقوط سوریه را در اظهاراتی دوپهلو به ضعف دیگران و همچنین احتمال دست داشتن آنها در معاملات پنهانی مرتبط دانستند.
4. در آخرین روزهای نبرد، نیروی هوایی روسیه بهشدت مواضع مخالفان را بمباران میکرد که در نتیجه آن بنابر اعلام مسکو نزدیک به 3 هزار مسلح و تروریست کشته شدند. نوع تصویربندی آخر روسها حکایت از تلاش آنها برای پررنگ کردن درگیری میان دیگر طرفها دارد.
5. پوتین به شکل غیرمستقیم به طرفهای حاکم بر سوریه، ترکیه و رژیمصهیونیستی پیشنهادهایی ارائه کرد. رئیسجمهور روسیه میگوید کشورش میتواند از پایگاههایش در سوریه برای ارسال کمکهای بشردوستانه به مردم این کشور استفاده کند. معنای دیگر این سخنان آن است که مسکو میخواهد در ازای تحویل سوخت و گندم به دولت جدید سوریه برای اداره کشور، پایگاههایش را حفظ کند. مبالغ کمکهای تحویلی، مبلغ اجاره این پایگاهها خواهند بود. با توجه به از دست رفتن ارزش نظامی پایگاههای روسیه در سوریه، به نظر میرسد روسیه برای آنکه تصویری که احساس میکند از شکستش در سوریه ساخته شده است را کمرنگ کرده باشد، قصد دارد پایگاههایش را حفظ کند.
روسها تا حد زیادی پایگاههای خود در سوریه را تخلیه کردهاند اما برای کمرنگ کردن تصویر شکست، باقی ماندن پوستهای از حضور پیشین میتواند برای آنها کافی باشد.
6. روسیه قصد دارد فاصلهگذاری با ایران را به فعالان صحنه سوریه بفروشد، زیرا بهزعم او هدف اصلی از زدن سوریه، ضربه به محور مقاومت بوده است. مقامات روس با تزریق اندکی تنش به روابط خود با محور مقاومت، درصدد جلب توجه بازیگران رقیب با محور از جمله ترکیه و رژیمصهیونیستی و همچنین تحریک دولت ترامپند؛ چه اینکه بایدن نیز بدش نمیآید این اتفاق در اواخر دوره او رخ داده باشد.
7. با توجه به فشارهای محور مخالف و همچنین نظر روسیه و سوریه، محور مقاومت بهشدت از میزان نیروهایش در سوریه کاسته بود. نخست آنکه تعداد نیروهای بسیج مردمی سوریه کاهش یافته و از 120 هزار نفر به 11 هزار نفر رسیده بود؛ آن هم با امکاناتی بهمراتب کمتر از گذشته. همچنین حضور رزمی نیروهای محور مقاومت به البوکمال در مرز با عراق، دیرالزور در شرق و منطقه زینبیه دمشق محدود میشد.
نگهداری از این اماکن دارای توجیهات خود بود و نیروی زیادی نیز نمیخواست. در شرق سوریه لشکر فاطمیون در استعداد کامل خود حضور نداشت، بلکه عناصری از این لشکر فعالیت میکردند.
فشارهای وارده به استقرار نظامیمقاومت، درخواست مشابه مجموعه دشمنان و همپیمانان محور، مسائل مالی، ضرورت نداشتن استقرار گسترده یگانها، از بین رفتن دولت داعش و مواردی از این دست، باعث شده بودند تعداد نیروهای محور مقاومت در سوریه نسبت به آنچه توقع و تصور میشد، بسیار اندک باشند.
8. رئیس جمهور روسیه به تخلیه پیدرپی مواضع نظامی توسط ارتش سوریه و محور مقاومت اشاره کرده است. این مسأله زوایایی دارد. نیروهای محور مقاومت، با توجه به عقبنشینی سریع و مشکوک ارتش سوریه از مواضع خود، با همان سرعت، دست به تخلیه مواضع خود میزدند. این اقدام دلایلی داشت. نخست آنکه آشکار بود که قرار نیست محور مقاومت به جای ارتش سوریه بجنگند، بلکه قرار بر همراه یکدیگر بود. در شرایطی که ارتش سوریه نمیجنگید، لزومی بر جنگیدن نیروهای مقاومت وجود نداشت. دوم آنکه واقعه تخلیه پیدرپی مواضع ارتش سوریه حکایت از روندی نامعلوم داشت و نباید سربازان مقاومت در مهلکه باقی میماندند. سوم آنکه استعداد این نیروها در برابر استعداد نیروهای ارتش سوریه بسیار اندک بود و آنها قادر به رویارویی با دهها هزار نیروی مسلح مخالف و تروریستها نبودند. درحالیکه مجموع نیروهای نظامی حاضر در سوریه به نزدیک 150 هزار نفر میرسید، تعداد نیروهای محور مقاومت شاید بین 5 تا10 هزار نفر بودند. اگر آن 150 هزار نفر نمیجنگیدند، از این تعداد کاری بر نمیآمد.
9. نیروهای ارتش روسیه به شکل زمینی هم در سوریه، حضور یافته بودند. این مسأله بنابه درخواست روسیه بود که اهداف مختلفی از این کار داشت. تقویت حضور نظامی در سوریه، تنوع در ابزارهای قدرت و همچنین آشنایی یگانهای زمینی روسیه با جنگهای منطقه از جمله اهداف مسکو بودند. در حلب نیروهای زمینی روسیه بودند که در برجهای مراقبت، حضور داشتند.
10. سقوط حلب با ورود 350 نیروی مسلح مخالف و تروریست به آن صورت نگرفت. در جریان درگیریها، تروریستها با کمک متحدان خود با جنگ الکترونیک شدید ارتباط نیروهای سوری با یکدیگر را قطع کرده و امکان استفاده از هواگردهای کنترل از راه دور را نیز سلب کرده بودند. در مقابل اما تروریستها بهطور گسترده از پهپادهای انتحاری، پرتابههای افویپی، بهره بردند. به لحاظ تجهیزاتی این تفاوت بسیار محسوس بود؛ درحالیکه ارتش سوریه از وانتهای معمولی برای انتقال نفرات استفاده میکرد، تروریستها به خودروهای زرهی مجهز بودند. تخمینها نشان میدادند در حدود 80 هزار مخالف مسلح در ادلب حضور دارند درحالیکه عناصر زیادی از ارتش سوریه در جنوب ادلب و حماه حضور نداشتند. 30 هزار عنصر نظامی موجود در حلب با تعداد کمی از دشمن روبهرو نبودند، بلکه دشمن دهها هزار نیرو برای عملیات در اختیار داشت.
از سوی دیگر نوع حمله به حلب، با نوع حملات در دوره پیشین متفاوت بود. در دوره پیشین، مخالفان حالت شبهنظامیان محلی یا مستقر در محلات را داشتند؛ دستهجاتی پراکنده، با آموزش نظامی ناکافی که قابل هماهنگ شدن برای عملیاتهای بزرگ نبودند. اقدامات آنان بیش از آنکه نظامی باشد، ضد امنیتی بود. این گروهها حتی قادر به اعمال محاصره مؤثر بر علیه اماکن خاص نبودند و تنها آلوده بودن اطراف این اماکن به حضور نیروهای مسلح، باعث شده بود تا این تأسیسات در حالت محاصره فرض شوند. محاصره فرودگاه کویرس یا زندان حلب مصادیقی از نحوه جنگیدن تروریستها در دوره گذشته بود. این دو محل برای چندین سال در محاصره تروریستها بودند اما سقوط نکردند. در تحولات اخیر اما تروریستها به شکل نظامی و سازماندهیشده به حلب حمله کردند.
متن کامل گزارش سیدمهدی طالبی پژوهشگر حوزه بین الملل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید