چرا سوریه ۲۰۲۴، ۲۰۱۱ نشد؟
چرا ۲۰۲۴، ۲۰۱۱ نشد؟ این مسئله دلایل مختلفی دارد. پیش از هرچیز سرعت بالای تحولات باعث شد حتی اگر محور مقاومت و ایران تصمیمی داشتند، فرصت اجرای آن را نیابند. با این وجود ۲۰۲۴ تفاوت‌هایی نیز برای ایران داشت. گروه‌های معارض شعار‌های فرامرزی یا طمع‌های ارضی نسبت به خاک ایران مطرح نکردند.
  • ۱۴۰۳-۰۹-۲۰ - ۱۱:۱۸
  • 00
چرا سوریه ۲۰۲۴، ۲۰۱۱ نشد؟
موارد همگرایی ایران و سوریه
موارد همگرایی ایران و سوریه
سید مهدی طالبیپژوهشگر حوزه بین‌الملل

سقوط نظامی سیاسی سوریه، مواهب و زیان‌هایی که رابطه با این نظامی سیاسی برای ایران داشت و تأثیری که سرنگونی‌اش بر روند‌های آتی منطقه‌ای دارد، باعث شکل‌گیری بحث‌هایی در داخل کشور شده است. 
روابط جمهوری اسلامی ایران با نظام سیاسی سوریه ویژه بود و همزمان اختلافاتی نیز میان طرفین وجود داشت. این مسئله پیچیدگی‌های زیادی برای تهران ایجاد کرد. در طول بحران سوریه، این پیچیدگی از سوی برخی گروه‌ها درک نشده و جالب آنکه آن‌ها نیز تهران را به عدم درک مسئله خود متهم می‌کردند. 
ایران در طول بحران سوریه حامی نظام سیاسی سوریه بود درحالی‌که گروه‌های اسلامگرایی که مدت‌ها مورد حمایت تهران بودند نیز در برابر این نظام قرار گرفته بودند. از سوی دیگر تلاش گسترده ایران برای حفظ دولت سوریه در دوره پیشین درگیری‌ها و انطباق سریع‌اش با سقوط این دولت در دوره کنونی بر این پیچیدگی‌ها افزوده است. بر همین اساس در این گزارش تلاش شده ماهیت روابط ایران و نظام سیاسی سابق سوریه و روند‌های دخیل در این روابط مورد بررسی قرار گیرند. 

موارد همگرایی ایران و نظام سیاسی سوریه
اصل و اساس رابطه ایران با نظام سیاسی سوریه، ضدیت با رژیم صهیونیستی بود. سوری‌ها علی‌رغم پشت‌سر گذاشتن چند جنگ با رژیم‌صهیونیستی از سال 1973 از خاک خود با تل‌آویو درگیر نشده و در سال 1982 نیز در خاک لبنان با صهیونیست‌ها جنگیدند. نظام سیاسی سوریه تا زمان سقوط در سال 2024 به مدت 42 سال از رویارویی نظامی مستقیم با رژیم‌صهیونیستی خودداری کرد. آن‌ها حتی با وجود حملات مستقیم و متعدد هوایی صهیونیست‌ها، یک گلوله نیز به سمت سرزمین‌های اشغالی شلیک نکردند. 
این درحالی بود که سوریه با فلسطین اشغالی هم‌مرز بوده و بخشی از خاکش تحت اشغال رژیم‌صهیونیستی قرار داشت. دمشق پس از 1982 هیچ رویارویی مستقیم و غیرمستقیم نظامی تا اینکه در دهه 1990 میلادی به مرور ارتباطش به‌واسطه ایران با مقاومت لبنان شکل گرفت. این مسئله به این معنی بود که سوری‌ها پیش از فروپاشی شوروی و پس از آن به دلیل احساس ضعف در خود، صحنه نبرد را ر‌ها کرده بودند. 
باید توجه داشت نظام سوریه در دهه 1980 با مقاومت لبنان ضدیت داشت و به‌تدریج این رابطه بهبود یافت. همچنین پس از سقوط رژیم صدام در سال 2003، دمشق تلاش می‌کرد همچنان از حزب بعث حمایت کند. این حمایت‌ها به میزانی بود که مرز‌های عراق و سوریه به محل عبور افراد و سلاح برای حمایت از بقایای حزب بعث تبدیل شده و دولت «نوری المالکی» نخست‌وزیر وقت عراق، دچار تنش با بشار اسد شد. حمایت ایران از سوریه در دهه‌های اخیر دوپایه داشت که هردو پس از مدتی رقیق شدند. یک پایه نقش سوریه در ارسال سلاح و تدارکات برای لبنان و ایفای نقش عمق استراتژیک برای مقاومت این کشور بود. 
لبنان وسعت محدود 10 هزار کیلومتری دارد که محیط اصلی مقاومت این کشور در نیمه‌جنوبی عمدتاً شیعه‌نشین لبنان واقع شده است؛ تقریباً در نیمی از خاک این کشور. مقاومت به همین دلیل نیازمند جلب حمایت سوریه بود. سوریه نه‌تنها وسیع بود و در ضدیت با رژیم‌صهیونیستی انگیزه داشت، بلکه تا سال 2005 که لبنان را ترک کرد، نیمه‌شمالی این کشور را کنترل می‌کرد. 
با این وجود به مرور از این وابستگی کاسته شد. دلیل عمده این کاهش، تقویت نیروی انسانی و تسلیحاتی مقاومت لبنان بود. محور مقاومت و در رأس آن ایران، با توجه به دشواری‌های حمایت از گروه‌های مقاومتی، سعی کرد از مسیر‌هایی بر مشکلات «ژئوپلیتیکی» خود فائق آید. 
محور مقاومت باید از غزه و کرانه باختری در داخل سرزمین‌های اشغالی و سپس یمن حمایت مالی، تسلیحاتی و مدیریتی می‌کرد. در نتیجه به سرعت راه‌هایی را برای غلبه بر مشکل جغرافیا یافت. ایران در عرضه سلاح به مقاومت لبنان و سپس بوسنی در اروپا نیز توانمندی خود بر مشکل دسترسی جغرافیایی را اثبات کرده بود. 

موارد افتراق ایران با نظام سیاسی سوریه
دولت ایران بر اساس منافع ملی خود، تعارضاتی نیز با نظام سیاسی سوریه داشت. نظام سوریه میانه خوبی با اسلامگرایان نداشت که شامل همه گروه‌های مذهبی مسلمان می‌شد. این دولت همچنین غیر‌دموکراتیک بود و علاوه بر آن برای اقداماتش، خواست مردمی را هم درنظر نمی‌گرفت؛ درحالی‌که نظام‌هایی که فاقد دموکراسی بوده یا فرآیند‌های دموکراتیک ضعیفی دارند، تلاش می‌کنند خواست مردم را کشف و به آن عمل کنند. رویکرد حکومتی نظام سیاسی سوریه نه‌تنها با نظام سیاسی ایران متفاوت بود، بلکه در تعارض با «مردم‌سالاری دینی» حاکم بر تهران قرار داشت. دولت سوریه علاوه بر غیردموکراتیک بودن، زیستی غیرمردمی داشت و پان‌عرب هم بود. ایران در درگیری با رژیم صدام و تلاطم در روابطش با قذافی طعم تلخ مواجهه با این ایده را چشیده بود و از این رو نظر مثبتی نسبت به آن نداشت. 
ایده پان‌عربی همان تفکری بود که ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بر پیکره جهان اسلام وارد کرد. با شکل‌گیری دیدگاه‌های پان‌عربی، امپراتوری عثمانی فروپاشید و کشور‌های غربی به شکل پرقدرت‌تری در غرب آسیا حاضر شدند و بر ویرانه‌های آن رژیم‌صهیونیستی را بنا نهادند. 
این ایده نه‌تنها عثمانی را منهدم کرد، بلکه مانع از شکل‌گیری یک دولت فراگیر میان سرزمین‌های عربی شد. از سوی دیگر، با رشد دیدگاه‌های پان‌عربی، دیدگاه‌های قومی مشابهی در میان دیگر اقوام منطقه تولید شد. 

ایران و بحران 2011
با وقوع تحولات موسوم به بهار عربی، ایران در شکل علنی، موضع حمایتی نسبت به این تحولات اتخاذ کرد. با اشغال افغانستان و عراق و نوع مواجهه آمریکا با رژیم صدام، نقشه کلان واشنگتن برای ویران کردن منطقه آشکار شده و بیم آن می‌رفت این کشور سوار بر موج بهار عربی، کشور‌های بیشتری از منطقه را درهم بکوبد. تهران برای جلوگیری از این رخداد کوشید سمت و سویی اسلامی به روند شکل‌گرفته بدهد تا در نتیجه آن اسلامگرایان قادر به راهیابی به حکومت شوند. 
با کشیده شدن بحران به سمت سوریه، نخستین گروه‌های معارض قیام‌کرده علیه نظام سیاسی سوریه، عمدتاً سکولار‌ها بودند. ارتش آزاد به عنوان اصلی‌ترین گروه مسلح معارض، از افسران فراری تشکیل شده و مشی سکولار داشت. مخالفان سیاسی نیز همین‌گونه بودند. در آن برهه تعدادی از گروه‌های اسلامگرایی بومی مانند اخوان‌المسلمین ضد اسد قیام کردند اما به لحاظ تسلیحاتی و سیاسی اکثر حمایت‌ها از گروه‌های سکولار صورت می‌گرفت و آن‌ها وزن بیشتری داشتند. 
به مرور دیدگاه‌های اسلامگرایانه برای مقابله با نظام سیاسی سوریه از خارج به این کشور تزریق شدند. شاخه‌های القاعده در قالب جبهه النصره و سپس داعش که خود به گروه‌های متفاوتی بدل شدند، دو نمونه عمده از این گروه‌ها بودند. 
ایران در ابتدای بحران تلاش کرد به لحاظ نظامی به ارتش سوریه برای مقابله با گروه «ارتش آزاد سوریه» کمک کند. تهران در مسیری متفاوت از نظر سیاسی، به دنبال ایجاد مسیر‌های گفت‌و‌گو میان دمشق و گروه‌های سیاسی اسلامگرا بود. 
با تزریق تروریست‌های اسلامگرای خارجی به سوریه و سمت‌و‌سوی ضد شیعی و ضد ایرانی آن‌ها، تهران مقابله خود با آن‌ها را تشدید و مستقیم کرد. در برابر گروهی مانند جبهه النصره حضور مستشاری ایران تقویت شده و گروه‌های مقاومت عراقی و لبنانی برای حمایت از ارتش سوریه وارد این کشور شدند. با این حال منازعه صرفاً به محیط شامات محدود بود و از این رو ایران تنها از شیعیان که هدف قرار گرفته بودند، حمایت می‌کرد. 
ظهور داعش تصمیم تهران را تغییر داد. این گروه علنا شعار‌هایی مرتبط با خارج از شامات مطرح کرده و ادعا می‌کرد جنگ را به داخل ایران می‌کشاند. در نتیجه نظامیان ایران برای سرکوب این گروه به سوریه رفتند. این روند نشان می‌دهد فعالیت‌های نظامی مستقیم و غیرمستقیم تهران در سوریه به فراخور موضوعات، متفاوت بوده است. به طور خلاصه این روند دارای چهار مرحله است. 
در مرحله اول، زمانی که سکولار‌های ارتش آزاد با حمایت مستقیم غرب علیه نظام سوریه می‌جنگیدند، ایران به کمک مستشاری ارتش سوریه شتافت. 
در مرحله دوم که گروه‌های تروریستی به سوریه تزریق شده و جبهه النصره و تشکیلات مشابه با آن شکل گرفتند، ایران حمایت خود از ارتش سوریه را شدت بخشید. 
در مرحله سوم که جبهه النصره و گروه‌های مشابه، به سمت آزار شیعیان گام برداشتند، محور مقاومت با اعزام عناصری از گروه‌های شیعه عراقی و لبنانی به سوریه، نسبت به آن واکنش نشان داد. 
در مرحله چهارم و ظهور داعش که شعار‌های فرامرزی و ادعا‌های ارضی نسبت به ایران داشت، نظامیان ایرانی به سوریه اعزام شدند تا آن را سرکوب کنند. 

چرا 2024، 2011 نشد؟
این مسئله دلایل مختلفی دارد. پیش از هرچیز سرعت بالای تحولات باعث شد حتی اگر محور مقاومت و ایران تصمیمی داشتند، فرصت اجرای آن را نیابند. با این وجود 2024 تفاوت‌هایی نیز برای ایران داشت. گروه‌های معارض شعار‌های فرامرزی یا طمع‌های ارضی نسبت به خاک ایران مطرح نکردند. دوم آنکه این گروه‌ها ضدیتی با شیعیان نشان نداده و بر طبل شعار‌های فرقه‌گرایانه نکوبیدند؛ در نتیجه علاوه بر ایران، گروه‌های شیعه عراقی و لبنان نیز زمینه‌ای برای برخورد قطعی با آن‌ها نیافتند. هجوم معارضین در سال 2024 به نظام سوریه شبیه شورش ارتش آزاد علیه آن بود که ایران و محور مقاومت تنها به شکل مستشاری از متحد خود حمایت کردند. این حمایت‌ها اما به دلیل ضعف و بی‌انگیزگی ارتش سوریه ثمری نداشت تا این متحد از دست برود. 

نسبت ایران و گروه‌های مقاومتی
مقاومت در معنای موسع خود با معنای خاصش تفاوت‌هایی دارد. تعدادی از گروه‌ها هسته اصلی محور مقاومتند و ارتباطی تنگاتنگ با تهران دارند. با این حال تعداد دیگری از آن‌ها، روابط متفاوتی با ایران داشته و تحولاتی را تجربه کرده‌اند. گروه‌های مقاومتی شیعه قرابت بیشتری با ایران دارند، به‌ویژه آن‌ها که از ولایت‌فقیه پیروی می‌کنند. روابط با دیگر گروه‌های شبه‌نظامی شیعه و همچنین اهل‌سنت اما دچار افت و خیز‌هایی شده است. 
به‌عنوان نمونه گروه وابسته به مقتدی صدر، یکی از رهبران سیاسی مشهور عراقی و یا گروه‌هایی مانند حماس و جریانات وابسته به اخوان‌المسلمین از این دسته‌اند؛ هرچند روابط با این گروه‌ها نیز عمدتاً به شکل پیوسته‌ای برقرار بوده و در سطح بالایی جریان داشته است. 
درخصوص روابط تهران با گروه‌های مقاومتی باید توجه داشت که ایران گروه‌های مقاومتی را ایجاد نمی‌کند، بلکه اگر زمینه و درخواستی وجود داشت، به شکل‌گیری گروه‌ها و دولت‌های مقاومتی کمک می‌کند. در لبنان، یمن و عراق زمینه‌های مقاومت وجود داشته است و ایران از راه‌های مختلف به این دیدگاه‌ها کمک کرده است. 
 با این حال تهران هیچ‌گاه بدون وجود زمینه دست به ایجاد گروه‌های مصنوعی یا نیابتی نزده است، به همین دلیل گروه‌های مقاومتی ایجاد‌شده از قدرت بالایی برخوردارند. در این میان این نکته مهم است که برخی از جریانات مقاومتی، اساساً پیش از تشکیل جمهوری اسلامی ایران وجود داشته و به لحاظ زمینه شکل‌گیری، ضعف‌هایی دارند. نظام پیشین سوریه یکی از این موارد بود. 

متن کامل گزارش سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بین‌الملل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰