محمود عارفی قوچانی: صبح یکی از روزهای سرد آذرماه امسال به همراه آقای سید علیرضا موسوی به دیدار افشین والی نژاد در یکی از محله های غرب تهران رفتیم. چند سالی می شد که از نزدیک دیداری نداشتیم اما دورادور پیگیر حال و احوالش بودم. با همان صمیمت و تواضع همیشگی اما این بار با سختی بسیار به استقبالمان آمد و بعد از خوشامدگویی های مرسوم شروع به گفتگو کردیم. خانهای ساده و صمیمی که مادر و دختر خاله افشین پذیرایمان بودند.
صحبتهایمان از عکاسی و خبرنگاری به مسائل اقتصادی و اجتماعی و فلسفه زندگی کشیده شد. از وضعیت سخت اقتصادی این روزها گفتیم و مشکلات تامین دارو و سختی معیشت مردم.
از خاطرات گذشته گفتیم و یادی کردیم از برخی از دوستان. با شنیدن خاطراتش، انگار دوباره به روزهای جوانی و گذشته برمیگشتیم. افشین حرف می زد و ما گاهی به او کمک می کردیم در کامل کردن جملاتش.
صورتش این بار دیگر نشاط گذشته را نداشت و با خطوطی عمیق حک شده بود که حکایت از سالها تجربه داشت و چشمانش همچون دریایی آرام، عمق و حکمتی را در خود جای داده بود که گویی با یک فیلسوف طرف هستی. آری به گفته خودش حتی نگاهش به زندگی کاملا با گذشتههای نه چندان دور تفاوت کرده بود هر کلمهای که از دهانش به سختی بیرون میآمد، مفاهیم عمق انسانی با خود به همراه داشت.
و چه زیبا که با وجود بیماری پارکینسون، همچنان با همان شور و اشتیاق به زندگی نگاه میکند. برای افرادی که با او هم صحبت شده باشند این تعابیر آشناست و به هیچ وجه رنگ و بویی از غلو در آن نیست.
اما از خود افشین... او، با قلبی که برای انسانیت میتپد و با روحی که در برابر سختیها سر تعظیم فرود نمیآورد، نامی آشنا برای اهالی رسانه است. فردی که نامش با دوربین و خبر پیوند خورده است و حتی در کشور ژاپن از ایران هم معروفتر است!
افشین نه تنها یک عکاس، بلکه یک روایتگر صادق، یک شاهد عینی تاریخ و یک الگوی بیبدیل تواضع و انسانیت است.
عکسهای والینژاد، داستانهایی از امید، مقاومت و زندگی را روایت میکنند. او با دوربین خود، گوشههای پنهان فجایع را به تصویر میکشد و به ما نشان میدهد که انسانیت حتی در سختترین شرایط نیز میتواند شکوفا شود.
بیش از هزاران عکس و فیلم افشین، تنها تصاویر سرد و بی روح نیستند. آنها داستانهایی، فریادهایی و امیدهایی هستند آشنا از افرادی که نمی شناسیم. سوژه های افشین به ما یادآوری میکنند که زندگی چقدر ارزشمند است ...
تصاویرش از افغانستان، زخمی که هنوز تازه است، فریادی خاموش از درد و رنج مردمی است که سال هاست درگیر جنگ هستند. اما در میان آن همه ویرانی، چشمان او زیباییهای پنهان را هم دیده است؛ کودکانی که با وجود همه سختیها میخندیدند و زنانی که با امید به آینده مینگریستند. او با دوربینش به این زیباییها جان داده است و به جهانیان نشان داد که زندگی حتی در سختترین شرایط هم ادامه دارد.
عکسهای او از مناطق آلوده به رادیواکتیو، تصاویری ماندگار از قدرت طبیعت و آسیبپذیری انسان هستند. فوکوشیما، فاجعهای که جهان را لرزاند، برای افشین تنها یک حادثه نبود. او با حضور در این منطقه آلوده، به عمق فاجعه پی برد و با تصاویرش به جهانیان نشان داد که انسان در برابر طبیعت چقدر کوچک است. اما در عین حال، امید را هم به تصویر کشید؛ امید به بازسازی و زندگی دوباره.
اما ماجرای زندگی افشین فراتر از یک خبرنگار حرفهای است که فجایع بزرگ جهان را پوشش داده است. بیماری پارکینسون، این مهمان ناخوانده، حدود بیست و اندی سال است که به زندگی او وارد شده است. او با بیماری پارکینسون دست و پنجه نرم میکند؛ اما هیچگاه تسلیم این غول مرد افکن نشده است. با وجود این بیماری سخت، او همچنان به کار خود ادامه میدهد و با روحیهای قوی به زندگی نگاه میکند و مبارزه او با این بیماری مهلک، الهامبخش بسیاری از افراد شده است. او ثابت کرده است که روح انسان قویتر از هر بیماری است.
والینژاد با آثار ماندگار و زندگی خود، به ما یادآوری میکند که حتی در سختترین شرایط نیز باید به انسانیت امیدوار باشیم.