به تصویر در آوردن خلاقیت یعنی ایستادن لبه پرتگاه. با این جمله میتوان گفت کارگردان بازنده، امین حسینپور به هیچ عنوان ترسی از ارتفاع ندارد. پوستر «بازنده» که آمد کلمات انگلیسی روی آن و ایجاد فضایی در آن با سیگار، نور و فضای کلاسیک و متفاوت از باقی سریالهای چند وقت اخیر نمایش خانگی نوید اثری متفاوت داشت. بازنده از همان قسمت اول مخاطب را مواجه کرد با جهانی که قرار نیست چندان گرهای به زمان و مکان داشته باشد. حسینپور سعی میکند جهان خودش را خلق کند. جهانِ بازنده برای آنکه بتواند لا مکانی و لا زمانی را تا حد ممکن پیش ببرد و از طرفی حلقه اتصالش با مخاطب را گم نکند، کدهای مختلفی را درون اثر برای پوشش دادن این موضوع قرار میدهد.
بازنده خوش رنگ و لعاب است و با استفاده از نورپردازی اغراقشده و البته فضایی شبه نوآر روایت و قصهای کلاسیک را نقل کند اما همین قصه کلاسیک که یک گره اصلی یعنی گم شدن بچه را دارد، سیالیتی مدرن را دنبال میکند. نتیجه تمام این ماجراها باعث میشود این طور به نظر برسد که حسینپور چند هندوانه را با یک دست بلند کرده و هر لحظه ممکن است این اتفاق به سقوط اثر منتهی شود. در قصه بازنده این اتفاق باعث میشود ما در نسبت با باقی افراد طرفی را نگیریم. نتیجه این اتفاق همین است که در صحنههای سلاخی سریال، ما صرفاً راوی کشتاری حیوانی باشیم. حسینپور برای آنکه بتواند این فاصله معنادار را جبران کند مجبور است دز هیجانات را افزایش دهد.
مسئله خلاقیت زمانی در اثر موضوعیت پیدا میکند که بتواند در قالب روایی جای بگیرد، تمام این نورپردازیها، اصلاح رنگها و لامکانی و لازمانی به تأسی از رمان «زن همسایه» باید به خود روایت شرح موقعیتی انسانی پیوند بخورد و نه اینکه بخواهد با موقعیتهایی غیرانسانی مثل سلاخی، ایرادات اجرای خلاقیت خود را پوشش بدهد. نکته اینجاست که تعارض میان اجرای خلاقیت، روایت اصلی و اقتباس باعث شده بازنده روی دستانداز بیفتد و شخصیتها را در دورترین حالت ممکن نسبت به مخاطب قرار دهد. ساختن کاراکتر با منطقی که عملاً تنها به جهان ذهنی کارگردان وابسته است، وضعیتی را پیش میآورد که کارگردان را در منگنهای جدی قرار میدهد؛ منگنهای که در صورت ساخته نشدن جهان اصلی فیلم تمام ماجرا نقش بر آب میشود.
با این حال حسینپور چندان هم در ساختن ساختمان اثر و جهان خلقشده از اثر ناموفق نبوده. استفاده کردن از مؤلفههای سینمای نوآر، شرح ابتدایی گره قصه، جذابیت رنگ و نور و ایجاد هارمونی رنگ و تصویر باعث شده مخاطب با دیدن قابهای رنگی بازنده چند قسمتی را با اثر همراه شود.
با این حال بازنده اثری متفاوت در نمایش خانگی است. اثری که به بهنظر میرسد بتواند تجربهای متفاوت را به مخاطب منتقل کند. اینکه پایان روایت حسین پور چه اتفاقی میافتد با آنکه از جذابیتهای این سریال است اما بهنظر میرسد حسینپور تا اینجا کاری که میخواسته کرده است. حسینپور توانسته خلاقیت خود را به نمایش بگذارد و مدلی جدید از قاب و تصویر را به مخاطب ارائه کند.
با اینکه میتوان کار حسینپور را اتفاقی متفاوت دانست اما از یک اثر تفننی فراتر نمیرود. کاری که بهنظر برای ماندگار شدن نیاز به هماهنگی بیشتری نسبت به جلوههای تصویری دارد و باید این را در نظر بگیرد که انسجام در روایت و متن با فرم تصویری مهمتر از جلوهفروشی و بازی با عواطف سطحی مخاطب است؛ عواطفی که تحریک شدنشان بیش از حد و تعمیق نیافتن آنها در مخاطب با استفاده از رنگ و لعاب و خشونت نمیتواند به انسان به مثابه یک کاراکتر نزدیک شود. عدم تعادل در روایت و فرم تصویری است که پای کارگردانهایی چون حسینپور را روی لبه پرتگاه خلاقیت میلرزاند.
مطالب مرتبط با نقد سریال «بازنده» را در صفحه فرهنگی روزنامه فرهیختگان دنبال کنید. همچنین میتوانید گفتوگو فرهیختگان با امین حسینپور خالق این اثر را اینجا بخوانید.