«جوکر: جنون مشترک» بیبروبرگرد طرفداران قسمت اول این فیلم را سرخورده و ناراحت میکند. مسئله این نیست که فیلم، روند منطقی جوکر یک را ادامه نمیدهد، بلکه در ادامه دنبالهسازیهای بیقاعده کنونی در سینمای هالیوود به ماجرای جوکر بهعنوان یک ضد قهرمانِ عاصی و خطشکن پشت میکند و بنای ساختمان پیرنگ را از نو در قالبی که هیچ ارتباطی با اصل قضیه ندارد، شکل میدهد. ولی حتی تخطی تاد فیلیپس از خط داستانی سلفِ این فیلم هم موضوعی ثانویه است که در جای مناسب قابل بررسی است. مسئله اصلی را باید در شیوه پرداخت قصه دانست که یک اغتشاش تصویری کامل است.
تأکید بیش از حد تاد فیلیپس در جوکر: جنون مشترک، روی رنگهای سرد و استفاده از عنصر سیالیت در کار با دوربین و همچنین بهره گرفتن افراطگونه از روایت ذهنیِ کاراکتر محوری کار دست فیلم داده و آن را در بهترین حالت ممکن به اثری یکبار مصرف تبدیل کرده است. وقتی در حال تماشای دستپختِ بدمزه تاد فیلیپس بودم به این نتیجه رسیدم که این کارگردان از تمام ظرفیتهای ممکن برای خراب کردن قصری که در قسمت اول جوکر ساخته، استفاده کرده تا اگر کلاهش هم در اطراف گاتهام سیتی به زمین افتاد حتی قدمی برای برداشتن آن برندارد. به بیان دیگر، اگر هدف فیلیپس از نابود کردن اُسطوره جوکر در ذهن مخاطبانِ اثر رهایی از بندِ آن و کنار رفتن از تولید قسمت سوم بوده باشد این امر به تحققِ تمام و کمالی رسیده است و میتوان ذهن فیلمساز را بهخاطر خلاقیتش در نابود کردن پروژه جوکر ستایش کرد.
فیلیپس بنای ناهمساز و ناسازگار فیلمش را با به هم ریختن لحن کامل میکند. جوکر: جنون مشترک، ملغمهای از ژانرهای مختلف است که در هر سکانس میتوان آن را بهوضح مشاهده کرد. فیلم در لحظه تغییر فاز میدهد و برای نمونه از درامی دادگاهی به یک موزیکال سرخوش و شاداب تبدیل میشود و در لحظاتی هم بیشباهت به ملودرامهای افسردهحال و کمرمق هالیوودی در دوران متأخر نیست.
اگر قسمت نخستِ این اثر را همچون افراد خوشخیال -که هر محصول بهاصطلاح جدی هالیوودی را بیانیهای علیه نظمِ موجود در آمریکا قلمداد میکنند- فیلمی ضد منطق سرمایهداری و حتی درامی روانشناختی بدانیم، باید قسمت دوم جوکر را پدیدهای تصور کنیم که با فروتنی تمام ادعاهای پیشین خود را پس میگیرد و آرتور فلک یا همان جوکر را در زمینیترین حالت خویش به دار مکافات گرفتار میکند.
مخاطب در طول تماشای اثر، غافلگیر و یا حتی از سرانجام جوکر ناراحت هم نمیشود، چون فیلمساز قرار نیست هرآنچه او طلب میکند را به وی بدهد و جوکر را در هیبتی هیولاییتر از آنچه پیشتر شاهدش بودیم به تصویر دربیاورد. مشکل اساسی دیگر فیلم چندپارگی لحن آن است که اثرش را در دنباله بحث التقاط ژانری میتوان بهوضوح مشاهده کرد، بهنحوی که ارتباط بیننده با اثر درست در زمان شکل گرفتن شیمی رابطه «آرتور فلک» و «هارلی کویین» با بازی لیدی گاگا از هم گسسته میشود و جمع کردن تکههای شکسته چینی درام تا انتهای زمان فیلم عملاً به وقوع نمیپیوندد.
آرتور فلک همچون یک بزهکار ساده برای آزاد شدن از زندانی که «جوکر» برایش تدارک دیده، تلاش میکند ولی نهتنها موفق نمیشود، بلکه توسط یکی از طرفدارانش از بین میرود؛ از این منظر، پایانبندی جوکر 2 در بهترین تعریف ممکن یک «کنسل کالچر» است ولی بیش از آنکه شبیه به «سناریوی رویایی» (کریستوفر بورگلی) باشد، شباهت کمنظیری به «کاکو» اثر شاپور قریبِ خودمان در سال 1350 دارد.
پرونده ویژه «فرهیختگان» درباره «جوکر: جنون مشترک» را در روزنامه فرهیختگان بخوانید