«35 سال میگذرد؛ اما هنوز پاییز که میآید نمیدانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ مینگرم؛ با من سخن میگویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست... آری! پاییز برای من بغضی تمامنشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را میریزد و مرا بر دوستداشتنیترین دوراهی ماندن و رفتن رها میکند... اصلا پاییز بهار من است، وقتی شکوفه میزند زخمهای دلم در خزان فصلها... او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.»
اینها نوشتههایی است که در پشت کتاب «پاییز آمد» نوشته گلستان جعفریان به چاپ رسیده است؛ کتابی که از زبان فخرالسادات موسوی، همسر سردار شهید احمد یوسفی نقل شده است. در میان کتابهایی که در ژانر ادبیات پایداری نوشته شده است، این کتاب جای خودش را بهنوعی دیگر در دل مخاطبان باز کرده. کتاب به دور از هر نوع کلیشه و تصویرسازیهای عجیب و دستنیافتنی از شهدا، به دل زندگی شهید رفته و با زبانی شیرین و نگاهی متفاوت، آن را نقل میکند. شاید همین نگاه متفاوت به داستان شهدا، باعث شده تا رهبر انقلاب برای این کتاب تقریظی نوشته و مهر تأییدی بر این نوع روایتگری از زندگی شهدا بزند. روز یکشنبه، 29 مهرماه در مراسمی از تقریظ مقاممعظمرهبری رونمایی میشود.
گلستان جعفریان در گفتوگویی که با ایسنا داشت به نگاه متفاوتش به ادبیات پایداری اشاره کرد و درباره دوری از کلیشهها گفت: «ادبیات پایداری نوعی نیازسنجی است. این گونه ادبی بهقدری فنی است که شما میتوانید براساس نیازهایتان آنچه را که میخواهید از ظرف این گونه ادبیات بردارید. معمولا شهیدان را آدمهایی بسیار متفاوت و دستنیافتنی و درواقع اسطوره معرفی کردهاند؛ البته اینطور هم بودند و ما اسطورههای بزرگی داشتیم اما آنها زندگی معمولی هم داشتند.» جعفریان علت انتخاب زندگی فخرالسادات را اینگونه بیان میکند: «میخواهم شخصیتها واقعی باشند، بیرودربایستی حرفشان را با مخاطب بزنند تا خواننده با آنها احساس همذاتپنداری کرده و آنها را درک کند و بداند آنها نمیخواهند خودشان را با وجود نگرانیای که نسبت به لطمه خوردن به ارزشها و ادبیات پایداری دارند، مخفی کنند. آنها واقعیت زندگی را پنهان نمیکنند.»
جعفریان دست به قلم برده تا داستانی متفاوت از یک زندگی معمولی را روایت کند. فخرالسادات موسوی، راوی قصه، دختر نوجوانی است که عاشق یک پاسدار میشود. این دختر 16ساله به خاطر عشق زیادی که دارد، تن به زندگیای میدهد که هر روز منتظر خبر شهادت یا مجروح شدن همسرش است. همچنین او حمایت خانوادهاش را هم ندارد. مادر و پدر فخرالسادات هر دو مخالف ازدواج او با یک پسر نظامیاند. آنها حتی به نشانه اعتراض به مراسم دخترشان نمیآیند و تا لحظه آخر به او میگویند: «میتوانی برگردی و هر آنچه که احمد خریده برگردانیم.» حتی زمانی که احمد شهید میشود و فخرالسادات با دو کودک زیر پنجسال میماند، مادرش به او میگوید: «این روز را میدیدم که نمیخواستم با این آدم ازدواج کنی.» با این حال، فخرالسادات با احمد یوسفی ازدواج میکند و ثمره این ازدواج دو پسر به نامهای علی و محسن میشود.
جعفریان در این کتاب کاری کرده که مخاطب در موقعیت انتخاب قرار بگیرد. او در این باره میگوید: «در آسیبشناسی ادبیات پایداری یکی از آسیبها این است که مخاطب موقعیت انتخاب ندارد و بیشتر در یک بستر تبلیغ و تأییدشده، کتاب را میخواند. در «پاییز آمد» مخاطب کاملا با یک زندگی معمولی مواجه است، ازدواج فخرالسادات و احمد مانند دیگر زوجها در دهه ۱۳۶۰ است. تفاوت دیگری که کتاب دارد این است که خواننده میتواند انتخاب کند و این بستر انتخاب در ادبیات پایداری جایش خالی است و ما بیشتر یک بستر تعیینشده داریم.» مخاطب با خواندن این داستان بین دو شخصیت فخرالسادات و مادرش، لعیا در موقعیت انتخاب قرار میگیرد. این تعامل مخاطب با داستان، پازل گمشدهای در میان کتابهای ژانر ادبیات پایداری است.
برای نوشتن این کتاب، گلستان جعفریان به مدت سه سال، ماهی یک بار به زنجان سفر میکرد تا بتواند خاطرات فخرالسادات را ثبت کرده و به نوشته دربیاورد. او درباره چالشهایی که در نوشتن این کتاب داشت گفت: «واقعا در انجام این کار مشکل داریم و سخت است. چرا باید [نوشتن] کتاب چند سال طول بکشد؟ زیرا راوی فخرالسادات نمیخواهد اینگونه(شفاف و واقعی) روایت کند. از طرف دیگر نویسندههای ما با استانداردهای ارزشی و شوقآفرین کاملا خو گرفتهاند. بهنظرم شوقآفرینی و تبلیغی کار کردن برای جنگ برای دهه ۱۳۶۰ است و برای امروز نیست. مادامی که کشور در صلح است باید بسترسازی ارزشی شکل بگیرد؛ نباید بهگونهای بنویسیم که شورآفرینی برای حضور در جبههها باشد. نگاهم این است و راوی به این موضوع تن نمیدهد و واقعا کار پیچیدهای است. تا لحظه آخر انتشار کتاب، راوی میگفت این چاپ نشود، آن را حذف کن. اینها را سانسور کن و... برای پنج کتاب اخیرم در ۱۰ سال گذشته با این مشکلات روبهرو بودم و زمان زیادی برد تا راوی به آنچه میخواهم، تن دهد.»
برای اینکه بیشتر از این کتاب و خاطرات بدانیم به سراغ فخرالسادات موسوی، همسر شهید و یکی از همرزمانش رفتیم تا برایمان بیشتر از شهید بگویند. متن کامل این گفتوگوها را در روزنامه فرهیختگان بخوانید