فرهیختگان: جنگ لبنان و رژیمصهیونیستی از حدود سه هفته قبل عملا آغاز شده و بر همین اساس، تحولات و ساختارهای دولتی و نظامی موجود در لبنان مورد توجه افکار عمومی قرار گرفتهاند. مهمترین سؤال شکل گرفته در میان افکار عمومی، چرایی تنها بودن حزبالله در مقابل ارتش پیشرفته رژیمصهیونیستی و جایگاه دولت و ارتش لبنان در درگیری با صهیونیستهاست. برای توضیح این مساله باید به ویژگیهای لبنان پرداخته شود.
چرا وضعیت لبنان ویژه است و مدافع آن کیست؟
از نگاه غرب در منطقه شام، لبنان یک فلسطین دیگر است. پیش از این نیز در تهاجم صلیبیون به شرق برای تسلط مجدد بر مناطقی از غرب آسیا، فلسطین به همراه لبنان به اشغال شوالیهها و پادشاهان مسیحی درآمد که حکایت از پیوستگی سرنوشت و اوضاع این دو منطقه دارد. در دوران شکلگیری رژیمصهیونیستی که بر ویرانههای شاهزادهنشینهای صلیبی بنا شده است نیز لبنان جایگاهی ویژه داشته و قرار بود پس از فلسطین، بلعیده شود.
آنها چهار دهه پس از تأسیس رژیم در دهه 1940، در دهه 1980 تصمیم به اشغال لبنان گرفتند. صهیونیستها در تهاجم سال 1982، با سرعت به بیروت پایتخت لبنان در مرکز این کشور رسیده و نیمه جنوبی این کشور را بهطور کامل اشغال کردند. علیرغم تلاشها برای تثبیت جمعیتی در این منطقه، اقدامات مقاومتی مانع از این کار شد و صهیونیستها با چند عقبنشینی مرحلهای، در سال 2000 کاملا از لبنان خارج شدند؛ با این حال مزارع شبعا که در سال 1967 آن را اشغال کرده و ادعا میکردند بخشی از جولان است، همچنان در دستان آنها باقی ماند.
با وجود عقبنشینی، تلآویو قادر به پذیرش و هضم شکست از یک گروه شبهنظامی که صرفا به راکتهای کوتاهبرد دسترسی داشت، نبود. در سال 2006 آنها بار دیگر به لبنان حمله کردند اما نتوانستند به اهداف خود در جنوب دست یابند. هدف این جنگ، اشغال جنوب لبنان، آوارهسازی ساکنان آن و انتقال دهها هزار نفر از آنها با کشتی به خارج از این کشور بود. اصرار صهیونیستها بر لبنان، نشاندهنده پیوستگی بالای این منطقه با فلسطین است بهگونهای که فاصله تلآویو مرکز جمعیتی صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی با لبنان 110 کیلومتر است. اهمیت بالای لبنان برای امنیت فلسطین اشغالی از یکسو و اولویتش در توسعهطلبیهای ارضی تلآویو از سویی دیگر، باعث شده غرب همواره در تضعیف این کشور بکوشد. رواج فساد در لبنان و تلاش برای نفوذ و یارگیری از میان مسیحیان به نفع صهیونیستها بخشی از این تلاشهاست. در دهههای 1980 و 1990، ارتشی از مزدوران مسیحی در لبنان در کنار صهیونیستها با مقاومت و مردم کشورشان درحال جنگ بودند. این مسیحیان با واسطهگری کشورهای مسیحی غربی به رژیم پیوسته بودند. گروهی که این مزدوران تشکیل دادند نام «ارتش جنوب» را یدک میکشید و فرماندهی آن برعهده «آنتوان لحد» افسر مسیحی جدا شده از ارتش ملی لبنان بود. لحد یک مسیحی «مارونی» بود که شاخهای از مسیحیت و وابسته به کلیسای کاتولیک واتیکان است.
سمیر جعجع، رئیس حزب «قوات لبنان» دیگر رهبر برجسته سیاسی-نظامی مارونیهای لبنان به حساب میآید که در بسیاری از حوادث مهم این کشور، نقشی منفی ایفا کرده است. او متهم به قتل تعدادی از سیاستمداران مشهور لبنانی و همچنین ربودن اعضای سفارت ایران در لبنان است. در 14 تیر 1361، اعضای سفارت ایران در لبنان ازجمله حاج احمد متوسلیان در ایست و بازرسی نیروهای وابسته به جعجع، به اسارت گرفته شدند. کماکان از سرنوشت آنان اطلاع دقیقی در دست نیست اما برخی منابع از شهادت آنان خبر دادهاند. نیروهای جعجع امروزه نیز یک تهدید بزرگ برای لبنانند بهگونهای که در دوره دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا، واشنگتن به وسیله آنها قصد داشت در طرحی که برای نابودی لبنان کشیده بود، از جعجع برای ایجاد جنگ داخلی استفاده کند. هرچند امروزه بخشی از مسیحیان و اهل سنت با حزبالله متحد شدهاند اما همچنان بخشی از آنان، مستعد همکاری با غربند. شورش آنان در حین جنگ میتواند خنجری از پشت بر مقاومت لبنان باشد اما باید منتظر ماند و دید آیا احساسات و عواطف برانگیخته شده ملی و عربی در لبنان اجازه فعالیت به مزدوران غرب را میدهد یا خیر.
دولت ضعیف یا ژلهای
بر اثر مداخلات خاص غرب، لبنان فاقد ساختارهای یک دولت قوی است. دمیدن بر تفرقه دینی و مذهبی در لبنان باعث شده تا مسئولیتها میان طوایف مختلف تقسیم شود. پست ریاستجمهوری در دست مسیحیان، نخستوزیری متعلق به اهل سنت و ریاست پارلمان برعهده شیعیان است. با این وجود ضعفهایی جدی در دولت وجود دارد بهگونهای که مدتهاست با پایان دوره «میشل عون» رئیسجمهور سابقه این کشور و خروجش از ساختمان دولت، لبنان بدون رئیسجمهور است. غرب همانند کشورهای دیگر منطقه که موفق به تسلط بر آنها شده، دولتی ضعیف و سست در لبنان ایجاد کرده است. آمریکاییها در افغانستان نیز چنین دولتی تشکیل دادند که در حمله سراسری طالبان در سال 1400 (2021) به سرعت فروریخت. عراق نیز از چنین وضعیتی رنج میبرد.
ارتش بیجنگنده و تانک
ارتش لبنان به شکل سنتی تحت کنترل فرماندهان مسیحی قرار دارد. غرب برای حفظ تسلط بر لبنان، با وجود جمعیت اندک مسیحیان، دولت و ارتش را در اختیار آنان قرار داده بود؛ هرچند نفوذشان بعدها بر دولت تضعیف اما در ارتش تداوم یافت. با وجود کنترل مسیحیان بر ارتش اما غرب به جای تقویت این گروه که به لحاظ مذهبی با آنان همدین است، از نفوذش برای تضعیف این نیرو استفاده کرده است. ارتش لبنان بهعنوان تنها ارتشی در منطقه که تحت نفوذ مستقیم مسیحیان است، تنها 40 هزار نفر نیرو و 243 میلیون دلار بودجه دارد؛ بدون تجهیزات سنگین پیشرفته. در مقابل اما دولتهای مسیحی، ارتش یهودی رژیمصهیونیستی را به 410 فروند جنگنده ازجمله 39 فروند جنگنده رادارگریز نسل پنجم اف-35 مجهز کرده و فراتر از آن، فروش چنین جنگندهای به متحدان بزرگ خود در منطقه را ممنوع کردهاند.
حزبالله ایستاده چون سرو
در فقدان حضور دولت و ارتشی قدرتمند در لبنان، این حزبالله بود که موفق به آزادسازی اراضی این کشور و اخراج ارتشی شد که ادعا میکرد پنجمین قدرت جهان است. حزبالله همانند ارتشها به جنگنده و تانک مجهز نیست اما با حفظ ساختار شبهنظامی خود موفق به جمعآوری قوای موشکی و پهپادی قابل توجهی شده است. تخمینها نشان میدهد 150 هزار راکت و موشک به همراه هزاران پهپاد در زرادخانه این حزب وجود دارد. همچنین تعداد نیروهای حزبالله به بیش از 100 هزار نفر میرسد که دستکم 2.5 برابر نیروهای ارتش لبنان است. اساسا یکی از دلایل احساس وظیفه حزبالله درخصوص امور نظامی، ضعف شدید ارتش لبنان در مقابل تجاوزات دشمن صهیونیستی بوده است؛ کمااینکه باید به تاریخ پرفراز و نشیب ارتش این کشور مانند همراهی برخی از فرماندهان و افسرانش با تلآویو نیز توجه کرد.
روند شکلگیری جنگ
ارتش رژیمصهیونیستی با انفجار پیجرها، در سهشنبه 27 شهریور (17 سپتامبر)، جنگ سوم خود با حزبالله لبنان را آغاز کرد. طی شانزده روز اخیر علاوهبر پیجرها که چهارده شهید و بین سه تا چهار هزار مجروح به جای گذاشت، جنگ با چند شگفتی دیگر نیز همراه بوده است. در روز چهارشنبه 28 شهریور (18 سپتامبر) تعدادی از بیسیمها در لبنان منفجر شد که شهدای آن به بیست نفر و تعداد مجروحان یک هزار نفر اعلام شد. در جمعه 30 شهریور (20 سپتامبر) با بمباران جلسه فرماندهان یگان رضوان حزبالله، دوازده نفر از نیروهای این گروه ازجمله ابراهیم عقیل، فرمانده آن به شهادت رسیدند. هشت نفر دیگر از این شهدا جزء فرماندهان نیروی رضوان بودند.
شگفتی بزرگتر اما در روز جمعه 6 مهر (27 سپتامبر) رخ داد که در آن سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله به همراه سردار عباس نیلفروشان، معاون عملیات سپاه به دنبال بمباران مقر زیرزمینی مقاومت در ضاحیه بیروت، به شهادت رسیدند. یک روز بعد شنبه 7 مهر (28 سپتامبر) شیخ نبیل قاووس، عضو شورای مرکزی حزبالله و نایبرئیس شورای اجرایی این گروه در منطقه الشیاح بر اثر حمله هوایی ترور شد. پیش از دور جدید درگیریها، صهیونیستها در روز 4 شهریور (25 اوت) نیز تقریبا همزمان با عملیات اربعین حزبالله، ضرباتی به قوای موشکی این گروه وارد کرده بودند. در این روز حزبالله قصد داشت در قالب یک عملیات انتقامی، به ترور فؤاد شکر فرمانده ستاد نظامی خود که در 9 مرداد (30 جولای) به شهادت رسیده بود پاسخ دهد اما صهیونیستها در یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی در منطقه طی دهههای اخیر، به تعدادی از مواضع موشکی این گروه حمله کردند. هرچند عملیات رژیم به دلیل تخلیه بخشی از انبارهای ذخیره موشکهای استراتژیک حزبالله به نتایج کامل خود نرسید، اما تعدادی از تسلیحات را نابود کرد.
علیرغم اقدام پیشدستانه صهیونیستها، مقاومت با 320 راکت و 20 پهپاد عملیات خود را به اجرا گذاشت که درنهایت گفته میشود شش پهپاد به منطقه گالیلوت که مقر تعدادی از نهادهای اطلاعاتی رژیم است، رسیده و ساختمان یگان 8200 را هدف قرار دادند. با این حال، رژیم پس از موفقیت نسبی خود که با ترورها تکمیل شد، به سمت گسترش جنگ پیش رفت.