سیدحسن نصرالله تنها یک مقام سیاسی و تشکیلاتی عادی نبود. او در خطمقدم مبارزه علیه شر اعظم، رژیم کودککش صهیونیستی شمشیر میزد و از حق و حقیقت و عدالت دفاع میکرد. او نهتنها برادر دینی ما، بلکه خود خود ما بود، چون بهتر و پیشروتر از بسیاری از مدعیان به مقابله با دشمنان انسانیت برخاست. سیدحسن شخصیت کاریزماتیکی داشت و طبیعی هم بود که بهعنوان یک شخصیت محوری و تاثیرگذار بر صحنه حاضر شود و در کانون توجه دیگری قرار بگیرد. منطقه در این سالها حوادث بسیار سختی را پشتسر گذاشته و داستانهای زیادی برای گفتن دارد. همین مساله بسیاری از فیلمسازان را نسبت به وضعیت امروز خاورمیانه حساس و آنها را ملزم به ثبت اتفاقات -با هر زاویهدیدی- کرده است.
مستند «کان معنا» یا همان «با ما بود» ناگفتههایی از نقشآفرینی سپهبد حاج قاسم سلیمانی در طول نبرد ۳۳ روزه لبنان با رژیمصهیونیستی را روایت میکند. در طول زمان نزدیک به ۸۰ دقیقهای فیلم، سیدحسن نصرالله با قرار گرفتن در میانه قاب از نقش شهید قاسم سلیمانی در جریان پیروزی تاریخی حزبالله در برابر ارتش تا بن دندان مسلح صهیونیستی و دفاع از مردم لبنان در مقابل شقیترین اشقیا پرده برمیدارد. مستند در بیشتر دقایق خود کمتر به اینسو و آنسو میزند و بیشتر به ثبت حرفهای سید مقاومت تاکید میکند. این رویکرد، رویکرد درستی است، چون مخاطب نباید بهواسطه هنر تدوین لحظهای به بیرون از ماجرا پرتاب شود و واقعیت را بهطور اگزجره در ذهن خودش ثبت و ضبط کند.
فیلمساز در این مستند به میانجی حضور سیدحسن نصرالله خاطرنشان میکند که حاج قاسم سلیمانی در نبرد با دشمن جایگاه بسیار مهم و تعیینکنندهای داشته و شکست اسرائیل در سال ۲۰۰۰ را زمینهساز حمله دولت جعلی آن به لبنان میدانسته و به همین دلیل مقدمات لازم برای تجهیز حزبالله به سلاحهای دفاعی جدید را در دستورکار قرار میدهد. در آن روزها، هم ایران و هم حزبالله لبنان از اوضاع آینده منطقه برآورد دقیقی داشتند و از هرجهت وقوع اتفاقات مختلف و ریز و درشت را از نظر دور نگاه نمیداشتند.
پیروزی جبهه مقاومت در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ منجر به تغییر آرایش نیروها در منطقه شد و در عین اینکه به تقویت بازدارندگی ایران و نیروهای همسو با وی انجامید، منحنی تغییر وضعیت رژیمصهیونیستی را هم کامل کرد. سیدحسن نصرالله در پایان مستند «او با ما بود» بیان میکند: «من همیشه حاضر بودم تا جان خود را فدای حاجقاسم کنم. یک روز بعد از پایان نمازم و در تعقیبات نماز یک مساله در ذهنم متجلی شد. اینکه فرشته مرگ آمد و به من گفت میخواهم به ایران بروم و جان حاجقاسم را بگیرم اما گفت که خدا یک استثنا قرار داده و آن این است که خدا گفت برو پیش فلان (سیدحسن) و بهش بگو یک گزینه هست تا گرفتن جان حاجقاسم را به تاخیر بیندازیم و آن این است که جان تو را بگیریم. در حال فکر کردن به این بودم که چه جوابی به فرشته مرگ بدهم؛ قاطعانه به او گفتم که جان من را بگیر و حاجقاسم را فراموش کن.»
متن کامل گزارش ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.