متن پیش رو، سخنرانی دکتر محمدمهدی طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی در همایش کشوری طرح ملی اعتلا است که چندی پیش در واحد بروجرد برگزار شد. مشروح آن را در ادامه میخوانید.
زندگی ما بهطور ناخواسته در یک دنیای به هم متصل پیش میرود. غرب بعد از انقلاب صنعتی بیش از 3 سده شتابان در حال حرکت است و هر چقدر جلوتر میرویم، سعی میکند کشورهای مختلف را درگیر خود کرده و با خود راه ببرد. متاسفانه از غفلتها هم استفاده میکند و کار را پیش میبرد. دقت کنید که انقلاب صنعتی ابتدا به ابزار، حیات گیاهی داد، یعنی ابزاری که لازم بود از بیرون به آن انرژی داده شود و بهعنوان یک وسیله جامد عمل میکرد، حالا چرخه انرژی را در درون خود تولید میکرد مثل یک گیاه. انقلاب صنعتی با این تحول و این حرکت شروع شد و توانست کارخانه را ایجاد کند. وقتی کارخانه را ایجاد کرد، تولید انبوه را نیز ایجاد کرد و وقتی تولید انبوه را ایجاد کرد، باید بازار مصرف را ایجاد میکرد. وقتی بازار مصرف را ایجاد کرد، باید برای کارگر در کارخانه، انسانهای بیشتری را به کار میگرفت. به تبع این حرکت، خانمهایی که در آن مقطع در غرب محور خانه و خانواده بودند، به کارخانه کشانده شدند و برای اینکه خانمها را به کارخانه بکشانند، در لباس، پوشاک، منش و روش آنها باید اتفاقاتی رخ میداد. در آن مقطع لباسهای بلند خانمهای اروپایی، به لباسهایی کوتاه مناسب کار در محیط کارخانه تبدیل شد. ما با انقلاب صنعتی نسل سوم روبهرو بودیم. در انقلاب صنعتی نسل سوم عملا ابزار، حیات حیوانواره پیدا کرد. این موضوع که ابزار حیات حیوانواره پیدا میکند، برای ما که شاگرد قرآن هستیم، چیز عجیبی نیست؛ چراکه خداوند در قرآن خطاب به حضرت موسی میفرماید عصایت را بینداز و عصا شروع به حرکت میکند. همچنین این عصا بهعنوان ابزار، دریا را شکافته و به سنگ میزند و 12 چشمه از زیر آن جاری میشود. باید توجه داشته باشیم که ابزار نقش جدی دارد و یکی از معجزات پیامبران اولوالعزم مبتنیبر ابزار است. در سده اخیر انسان تواناییاش را در تحول در ابزار با دستیابی به تکنولوژیهای نیمههادی به کار گرفت.
انقلاب صنعتی نسل 4 دنیای سایبری فیزیکی را بنا گذاشت
تکنولوژیهای نیمههادی در دهه 70 میلادی خلق شد. در این دوره ادوات لامپی به ترانزیستورهای نیمههادی تبدیل شد. درحقیقت میکروالکترونیک واقع شد. انقلاب نسل سوم دوباره بازار مصرف را بالا و بالاتر برد و از خانمها بهعنوان مبلغان کالا استفاده کرد و این نگاه حقیرانه به زن روی بحثهای اجتماعی اثر گذاشت. ولی تا این مرحله از انقلاب صنعتی، ارتباطات بهگونهای بود که مرز بین ملتها و فرهنگها قابل تفکیک بود. در پایان نسل سوم و ورود به نسل چهارم با محور گسترش ارتباطات، با تعبیر «جنگ تمدنها» مواجه هستید. در این دوره ما فکر میکردیم با یک لغت «گفتوگوی تمدنها» میتوانیم قضیه را فیصله دهیم، اما قضیه عمیقتر بود. قضیه منش جدید غرب بود. در این دوره فروپاشی شرق، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروریختن کمونیسم و بلوک شرق و نمادش دیوار برلین صورت گرفت و غرب خودش را برای یک تحول جدی آماده کرد. تحولی که در قرن 21 شروع شد. نسل 4 انقلاب صنعتی دنیای سایبری فیزیکی را بنا گذاشت؛ فضای دوگانه مجازی باعث شد که تربیت این نسل در یک دوفضایی صورت گیرد. در این نسل ماشین ابزار به ماشین همراه تبدیل شد و هیچکس نمیتوانست خودش را از ابزار جدا کند. تلفن نسل قبل تلفن در منزل و محل کار بود، اما در نسل 4 انقلاب صنعتی یک وسیله به فرد دادند که آن وسیله همیشه همراه اوست. باور فرد به آن وسیله بیش از هر شیء دیگری است. با آن وسیله سخن میگوید، احساسش را به اشتراک میگذارد، از او کمک میگیرد، دانشش را از او میگیرد، اینها همه از ماشین همراه به دست میآید و جایگاه ماشین همراه، ماشین تربیتکننده است. این ماشین همراه، بچههای ما را در خود فرومیبرد. بچه در خانه است اما با پدر و مادر نیست. محیط دور و نزدیکش عوض شده است. این دنیا، دنیای اینترنت اشیاء، دنیای شبکه و یادگیری ماشین بود. ما تربیتیافتگان این فضا را امروز تحت عنوان نسل زد میبینیم؛ نسلی که به دنبال خودِ توانا است. این نسل دنبال یادگیری نیست و میگوید من از ماشین یاد میگیرم، به دنبال ریاضیات نمیرود و میگوید سختترین ریاضیات را ماشین به من ارائه میدهد و فقط و فقط محور برهمکنش انسان و کامپیوتر است. پ
دانشگاه با منطق قدیمی، محکوم به فناست
20 سال از این فضا گذشت و ما وارد فضای نسل 5 میشویم. ماشین مرجعیت را از دانشگاه، عالم و استاد میگیرد و خود را به جای او مطرح میکند. نسل 4 یکسری مشخصات داشت که مشخصات نسل 5 فراتر از آن است. ما مربوط به نسل سوم هستیم و در دانشگاههای نسل سوم درس خواندهایم اما اکنون وارد نسل پنجم میشویم. بعد میگوییم چرا فرزندانمان با ما ارتباط برقرار نمیکنند. چرا جوانها اینگونه رفتار میکنند؟ چرا بیسواد هستند؟ چه کسی میگوید بچههای امروز بیسوادند؟ اتفاقا فرکانس تشدید ارتباط ما با آنها همان فرکانسی که گیرنده و فرستنده با هم ارتباط برقرار میکنند، مختل است. برای مثال شما رادیو را روی 100 مگاهرتز تنظیم میکنید اما موج آن روی 120 مگاهرتز پخش میشود و هیچگونه ارتباطی برقرار نمیشود. ما باید سخنان، روشها و کنشهایمان را مطابق با بحثها عوض کنیم. دانشگاهی که منطقش منطق دو دهه پیش باشد، محکوم به فناست. این دانشگاه محکوم به تعطیلی است، کمااینکه کم نداریم دانشگاههایی که دارند تعطیل میشوند. کلیدواژههای اصلی انقلاب صنعتی نسل پنجم که از 2015 شروع شده، تزویج انسان با ماشین، توسعه پایدار و تابآوری است. آنچه در افتتاحیه المپیک 2024 دیدیم، تنها اهانت به مسیحیت و عبور از خانواده نبود. خیلیها از کنار تابلوی «شام آخر» افتتاحیه المپیک 2024 ساکت گذشتند. در پاریس مظهری را نشان دادند که گفتند ما از دین، خانواده، هویت و جنسیت عبور میکنیم و همه را در رودخانه سن به دنبال آن سوار کشتی کردند و رفتند و ما نیز به چند مدالی که کسب میشد، خوش بودیم، غافل از اینکه چنین اتفاقی مصیبت جهان حاضر بود. فکر کردید فقط به تابلوی «شام آخر» و حضرت مسیح توهین شد؟ خیر، عبور از دین رقم خورده است. در این زمینه «ایمان خلیفه» بوکسور ترنس الجزایری را از بین مسلمانها انتخاب کردند. فدراسیون جهانی بوکس به او اجازه شرکت در مسابقات را نداده بود اما در المپیک اجازه دادند، او را اول کردند، به او جایزه ویژه دادند و موضوع خبرش کردند، برای اینکه به جوانان بگویند جنسیت امری نسبی است. این اتفاق در هسته انقلاب پنجم (توسعه پایدار) است. خبری را در یورونیوز میخواندم مبنیبر اینکه امسال 40 میلیون زن و مرد را به روی کشتی بردند و برهنه بودن یکپارچه را تفریح کردند. برای این تفریح یکهفتهای 1890 دلار هم پول دادند. این یعنی حیوان شدن، بَلْ همْ أَضَلُّ. اسم این کار را تابآوری گذاشتند.
استادان بهروز نشوند، جز اسارت چیزی در انتظار فرزندانمان نیست
تکنولوژیهای اتوماتیک هوش مصنوعی، ترکیب سیستم، دادههای بزرگ، محاسبات ابری، اینترنت 5Gو 6G، رباتها، اینترنت اشیا، بلاکچین، امنیت سایبری و همه اینها وجود دارد. مقاممعظمرهبری میفرمایند زیرساختهای انقلاب پنجم را دریابید، در غیر این صورت شما و نسلتان را میبرند. اگر در علم و فناوری پیشتاز نشوید، محکوم به فنا و اسارت هستید. شک نکنید، در یک بزنگاه تاریخی هستیم. استادان دانشگاه اگر بهروز نشوند و با علم روز پیشتاز نشوند، فردا جز اسارت چیزی در انتظار فرزندان و نوههای ما نیست. تعارف هم نداریم. هجمه سنگین است. در سال 2015، 190 کشور سند 2030 را امضا کردند، اگر خروش علوی حضرت آقا نبود، در آموزشوپرورش ما نیز اجرا شده بود. چنانکه در ورزش این سند را اجرا کردند! در اسلام لمس بدن مرد توسط زن نامحرم حرام است. اما سند 2030 این موضوع را قبول ندارد و داور زن، دست بازیکن را بالا میبرد. روسیه را تحریم میکند اما رژیم اشغالگر قدس که کودککشی میکند و وحشیانه انسان میکشد، در المپیک جای دارد. با ورزشکارانی که نمادهای شیطانپرستی روی بدن خود دارند، کاری ندارند اما ورزشکار ایرانی که پرچم امیرالمومنین(ع) را در دست داشته، دیسکالیفه کرده و او را از مدال طلا محروم کردند. آنها بیرحم هستند و تعارف ندارند اما ما با خودمان تعارف داریم و برای تحول حال و حوصله نداریم. ما هنوز بر سر عنب و انگور با هم بحث میکنیم. بند 5 سند 2030 برابری جنسینی و بند 10 این سند کاهش نابرابری است. این شعارها صریح سند 2030 است و این سند را به جد میخواهند پیاده کنند.
قرار است همه ما جزئی از فرآیند تولید شویم
هر انقلاب صنعتی جامعه خود را میسازد. جامعه در انقلاب صنعتی اول، متحول شد و به سمت یک جامعه کشاورزی و بعد یک جامعه صنعتی تغییر کرد. در دوره نسل چهارم جامعه اطلاعاتی را ساختند و در نسل پنجم میخواهند جامعه فوقهوشمند بسازند. ارتباط انسان با ماشین در نسل پنجم یکی از بحثهای خیلی جدی است. خیلی حرفهای عجیب و غریبی نمیزنیم. اتفاقاتی است که تا سال 2045 رخ خواهد داد، ازجمله اینکه میخواهند با دستکاریهایی زیستی عمر را 200 سال کنند، قطعات الکترونیکی را داخل بدن بگذارند. پیوند کامل مغز در سال 2035 انجام میشود. ابزاری میسازند که تا 2040 دست مصنوعی با شما کار کند. در سال 2045 میخواهند متولد شدن ابرهوش مصنوعی را داشته باشند. بنا دارند کارخانه آدمسازی داشته باشند. خیلی از این بحثهایی که دارند جلو میبرند، مثل نوزاد خارج از رحم و بحثهای اینچنینی، افقش انسانسازی تا سال 2050 است. انسانهایی که یکجور فکر میکنند. از یک ژن گرفته میشوند و تابع هستند؛ شما تهدید نسل را میبینید. نسل پاک، باغیرت، غیور و با مشخصات که تابع نمیشود در حال محدودیت است، آن هم به دست خودمان. تکفرزندی یا دوفرزندی را افرادی القا میکنند که خود 11 فرزند دارند. میخواهند خودشان و نسل خودشان حاکم شود. در انقلاب صنعتی نسل 5 میگویند ما انسان را به مرکزیت ماشین و انقلاب صنعتی میرسانیم. در انقلاب صنعتی نسل 4، انسان محور نبود اما در انقلاب صنعتی نسل 5، باید انسان محور باشد. بهعنوان مثال برای فهم موضوع، همه ما الان کارمند بانک هستیم. قبلا عملیات بانکی را کارمند بانک انجام میداد اما الان 90 درصد عملیات بانکی را خود افراد انجام میدهند. یعنی بخشی از شما هم کارمند بانک شده اما حقوق نمیگیرید. قرار است همه ما جزئی از فرآیند تولید شویم. یادتان باشد چارلی چاپلین به نسل یک و دو اعتراض میکرد، در نسل 5 دوباره قرار است همهچیز پیچیدهتر شود. وقتی هوش مصنوعی ملاک یادگیری فرزندان ما شود، 10 سال نخواند و فکر نکرد، آیا بعد از 10 سال میتواند فکر کند؟ فکر کردن یک روش است، باید فکر کنید تا بتوانید فکر کنید. امروز وقتی میخواهید به آدرسی بروید، چهکار میکنید؟ آدرس یا نمادهای شهری را حفظ میکنید؟ هیچکدام راهحل نیست، بلکه از اپلیکیشنهای مسیریاب استفاده میکنید. چند ماه پیش بورل گفت ما باغ هستیم و دنیا جنگل. مقام اروپایی این حرف را میزند. بعضی از افراد به راحتی از کنار این جمله میگذرند. چرا کشتههای غزه، یونسکو را تحریک نمیکند، چون آنها حق خود میدانند که بکشند. میخواستند ورزشکار تیرانداز ما را در المپیک قبل به دلیل اینکه در سوریه پرستار بود، محروم کنند. امسال جودوکار اسرائیلی موقع دریافت مدال طلا عکس خودش را با لباس نظامی رژیمصهیونیستی در خرابیهای غزه انداخت! و مدال طلا را به گردنش آویزان کردند.
غرب، تربیت مربیمحور را به تربیت سازمانمحور تبدیل کرد
مساله از اینجا شروع میشود که در مواجهه با موسسات تمدنی غرب و ورود آنها به ایران در 200 سال اخیر، ما با کجفهمیها و بدفهمیهای جدی روبهرو بودهایم. به این علت که اساسا ما صاحب فرهنگ، اندیشه و سازمانهای بهجامانده از گذشته تمدنی خودمان بودیم. وقتی یک تمدن با تمدن جدید مواجه میشود، معمولا سعی میکند درک مفاهیم جدید را با آنچه خود آموخته، تناسب دهد. ما صاحب مدرسه بودیم. وقتی قرار شد مدرسه رشدیه را به تبریز بیاوریم، گفتیم این مدرسه همان مدرسه خودمان است و آن را وارد کردیم. تصورمان این بود که کارکرد مدرسه رشدیه و اجزا و ساختار آن، همانند مدرسه خودمان است. وقتی با مفهوم اونیورسیته مواجه شدیم، گفتیم ما بیش از هزار سال است دانشگاه داریم و این همان دانشگاه خودمان است، درحالیکه اونیورسیته اصلا دانشگاه نبود. بدتر این بود که ما نیامدیم تجارب خودمان را منتقل کنیم و آن را قطع کردیم. در دولت رضاشاه، آقای حکمت، وزیر معارف میگوید در وصف شهرهای تمدنی صحبت شد و گفتیم تهران هم بسان شهرهای تمدنی است اما این شهر تمدنی چیزی کم دارد که اونیورسیته است، برویم این موسسه را بیاوریم. نتیجهای که میخواهم بگیرم، این است که ماجرای ما داستان کلاغی است که میخواست راه رفتن کبک را بیاموزد اما راه رفتن خود را هم فراموش کرد و این ضربالمثل حکایت ماست.
در غرب مفهومی تحت عنوان «ساختار» مطرح است. خصوصا کارهایی که اخیرا موسسات تمدنی آنها انجام داده، ماحصل مدرنیته سازمانیافته است. در این مدرنیته نکتهای که غرب بهشدت به آن توجه دارد «ساختارسازی» است. غرب ابتدا ساختار را میسازد و بعد مطابق این قاعده جلو میرود. فرق مدارس رشدیه و ایضا مدارس 150 سال اخیر با مدارس قبل چیست؟ مدارس قبل مربیمحور بود اما مدارس جدید سازمانمحور شدند. تا قبل از آن، میگفتند پیش فلانی درس میخوانند و شاگرد فلانی بودند. میگفتند در مکتب فلانی عربی آموخت و از مکتب به حوزه علمیه رفت و شاگرد فلانی شد و وقتی میخواستند کسی را معرفی کنند، استادان او را از روز اول تا آخر نام میبردند اما غرب در نظام جدید تربیت مربیمحور را به تربیت سازمانمحور تبدیل کرد. شعار «سمایی بود هر که ساعی بود» یعنی ما برای سازمان سما یک اصالت قائل هستیم. در این قصه، ساختار یک بحث جدی است. درحالیکه ما مساله ساختار را خیلی ساده دیدیم و گمان کردیم ساختار جزئی از تمدن و بدیهی است و اثرات کارکردی ساختار را ندیدیم. درباره اهمیت ساختار خداوند در آیه شریفه «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّه أَوْلِیاءَ کمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَ إِنَّ أَوْهنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکبُوتِ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» فرآیندی اجتماعی را توصیف میکند و میفرماید فرآیند اجتماعی کسانی که رهبران خود را از غیر خدا انتخاب کنند، «کمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا» است، یعنی مانند عنکبوتی است که خانه میسازد و بعد میفرماید «وَإ ِنَّ أَوْهنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکبُوتِ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ» یعنی آقایان دانشمندان بدانید که ساختار مهم است اما بیت عنکبوت چه ساختاری است و چه اهمیتی دارد که خداوند در میان همه ساختارها، چهارچوبها و بیتها، آن را مثال میزند؟ بیت یعنی ساختار، منزلگاه و چهارچوب. اهمیت بیت عنکبوت این است که اجزای آن مقاومترین است اما وقتی که این اجزای مقاوم کنار هم قرار میگیرند، سستترین ساختار را تشکیل میدهند. خداوند نمیفرماید تار عنکبوت ضعیفترین است؛ بلکه میفرماید خانه و ساختاری که عنکبوت میسازد، هرچند که اجزای آن خیلی محکم و از بتن مسلح هم مستحکمتر است اما ضعیف است. وقتی مبنا را «مِنْ دُونِ اللَّه أَوْلِیاءَ» انتخاب کنند، در جامعه یک ساختار میسازند که هرچند مواد خام آن قوی باشد اما ساختار آن ضعیف است؛ یعنی توجه داشته باشید سازمان لزوما با ماده خام کاری ندارد. مدرسه صرفا کتاب و معلم نیست و خود ساختار اصالت دارد و رکن است. برخی میگویند مدرسه همان مکتب است که محتوا و مربی در آن اصل بود اما مدرسه فقط محتوا و مربی نیست و ساختار هم بهعنوان رکن سوم به آن اضافه شده است تا بلکه قویتر از دو رکن دیگر عمل کند. ما در ساختار گذشتهگرای یک سده پیش غرب گیر کردهایم. جالب است که در اعزام پنجم، قبل از تاسیس دانشگاه تهران، از 30 نفر، 15 نفر تعلیم و تربیتی بودند، یعنی بروید ساختار مدرسه را کپی کنید و بیاورید. آقای دکتر ناظمیاردکانی کتابی دارد با عنوان «موسسات تمدنی در ایران» که توسط دانشگاه تهران منتشر شده است. با خواندن این کتاب متوجه میشویم چگونه ارکان غرب را در متن و پیکره جامعه ورود دادیم، بدون آنکه به عوارض آن توجه داشته باشیم. در این خصوص بانک، مدرسه، دانشگاه و... بهعنوان موسسات تمدنی مطرح هستند. ما با یک مقوله تعلیم و تربیت مواجه هستیم که همه عقول بشر بر آن تاکید دارند، اما روش ما اقتباسی است. البته نمیگوییم که روش اقتباسی ذاتا بد است اما اگر به آن توجه نداشته باشیم، بد است. قرآن کریم هم قوم یعقلون، قوم یعلمون، قوم یسمعون، قوم مومنون، قوم کافرون دارد. قوم یعنی ساختار و باید حواسمان باشد که ساختار را مال خودمان کنیم اما ما در این 150 سال گذشته ساختار را مال خود نکردهایم و اشکال همین است. چون قوه عاقلهای برای درک این مفاهیم خلق نکردیم. یعنی تاکنون نگاهمان این بود که مدرسه بهعنوان یک عنصر وارداتی از غرب است و همینی که هست را باید بپذیریم و یک مدیر، معلم و کتاب دارد و ببینیم که غربیها چه کار میکنند. بعد هم گفتیم میخواهیم مدرسه را اسلامی کنیم و برای این کار دانشگاه فرهنگیان را لازم داریم که دانشگاه تربیت معلم باشد. در ابتدا هم نام آن دانشسرای عالی تربیت معلم بود که در سال 1298 و پیش از دانشگاه تهران تاسیس شد.
هیچگاه با قوه عاقله به «مدرسه» نگاه نکردهایم
واقعیت این است که ما هیچگاه با قوه عاقله به موضوع مدرسه نگاه نکردهایم درحالیکه به معلم و محتوا توجه کردهایم اما از ساختار غفلت کردهایم. قوه عاقله را از کجا میآوردیم؟ در کشور سازمانی برای ایجاد قوه متفکره یا قوه عاقله ایجاد شده بود و تربیت قوه عاقله با دانشگاه بود. در این خصوص امامخمینی(ره) دانشگاه را محل تربیت قوه متفکره و مقاممعظمرهبری دانشگاه را محل تربیت قوه عاقله میدانند. پس اگر دانشگاه تربیت قوه عاقله را برعهده دارد، یعنی این قوه عاقله باید روی مفهوم مدرسه کار کند و نظریه داشته باشد. بدفهمی دوم ما در موسسات تمدنی مربوط به مفهوم اونیورسیته است. وقتی این مفهوم وارد شد، فرهنگستان اول آمد آن را ترجمه کرد. اونیورسیته یک موجود بیرونی بود و بهعنوان یک موسسه تمدنی وارد شد و سوال شد که نام آن را چه بگذاریم. دوباره برگشتیم به سابقه خودمان و «هر که از ظن خود شد یار من» و گفتیم آنچه غربیها درست کردهاند، نهاد دانش است و ما به نهاد دانش «دانشگاه» میگوییم، درحالیکه کجای اونیورسیته اسمی از دانش وجود دارد؟ عربها مانند ما برخورد نکردند و رفتند تا این مفهوم را بفهمند و نام آن را «جامعه» گذاشتند؛ یعنی بین جامعه و مفهومی که ما گذاشتیم، فرق گذاشتند. ما چیزی را به نام دانشگاه خلق کردیم که نهاد دانش است. موسسات تمدنی به تعبیر مقاممعظمرهبری از ابتدا در کشور ما کج بنیان نهاده شدند. دانشگاه دو ویژگی داشت؛ دینستیز و تقلیدی بود. این دو ویژگی به این معنا نیست که محصولات دانشگاه بد است، بلکه دانشگاه بد بنیان گذاشته شد. ویژگی سومی که من اضافه میکنم، این است که عنوان آن هم بد بود و مبتنیبر درک عمیقی نبود. اونیورسیته دانشگاه نبود، بلکه در حال و هوای تعارض دین و علم و دعوای کلیسا و مدرسه که غربیها خلق کردند، قرار داشت. نهاد دانش هم بهعنوان نهاد ترویج دانش بود و نهاد تولید دانش نبود، درحالیکه در غرب اونیورسیته نهاد توسعه بود و اساسا با اینکه محور آن علم بود ولی افقش نهاد علم نبود، چون آنها علم را عین توسعه و توسعه را عین علم میدیدند.
دکتر داوری میگوید غرب قدرت خود را عین علم میدانست و از علم نمیگرفت. او درباره نگاه غربیها به علم معتقد بود علم جدید از زمین فلسفه و فرهنگی که در رنسانس قوام یافته بود، رویید. اروپا در آغاز تاریخ فلسفه جدید دریافته بود که میتواند و باید بنای علمی را بگذارد که با آن بتوان طبیعت را مهار کرد، به استخدام درآورد و معاش را برای بشر آسانتر ساخت. علم جدید با تحقیقات و کشفهای گالیله و کوپرنیک و دکارت آغاز شد و قوام یافت. پیشرفت این علم در ارتباط و تعلق دانشمندان و جامعهشان و با ملاحظه شرایط تاریخی آن جامعه بود. علم جدید در اروپا با نظر به تکنیک و بر اثر ترقی موجودات بهعنوان منبع نیرو و به قصد تصرف در جهان و موجودات پدید آمده است. حتی در جایی هم که این علوم اخذ و اقتباس شد، این اقتباس را از تکنولوژی و برای تکنولوژی آغاز کردند. دکتر داوری درباره ماهیت علم جدید میگوید اروپا از قرن هجدهم که قدم در این راه گذاشت، نیازی نداشت بپرسد کجا میرود، زیرا دریافته بود و عزم و همتی پیدا کرده بود که راه علمی را که عین قدرت است، بگشاید و بپیماید. گمان نشود که اروپا به قصد ارتقا و برای کسب قدرت به علم رو کرده بود. قدرت در ذات علم است، نه هدف و غایت آن. به این جهت کسانی که علم میآموزند، اگر هم علم خود را صرفا مصروف علم سازند، از آن بهره میبرند و اگر فایده و غرضی را که از علم بیرون است بخواهند، علمشان ناتمام و ناقص میماند. زیرا چیزی را که در ذات علم است، در بیرون از آن طلب میکنند. این طلب نشانه پایدار نبودن و پایدار نشدن علم است.
دکتر داوری در کتاب فلسفه و آینده نگری در ادامه اشاره میکند که اروپا به قصد ارتقا و برای کسب قدرت به علم رو کرده بود، درصورتیکه ما میگوییم دانشگاه داریم و دانشگاه موسسهای بیرون از نهاد قدرت است و باید مناسبات خود را با نهاد قدرت تنظیم کند، درحالیکه برای غربیها خود دانشگاه نهاد قدرت است. آیا این حرفها جدید بود؟ خیر. دعوای معتزله و اشاعره نسبت به علم خداوند و رابطه آن با قدرت اراده و معلوم هم در همین خصوص بود. در اینجا مفهوم ما از دانشگاه، نزدیک به اشاعره بود. یعنی علم را معطوف معلوم ندانستیم. گفتیم ما قدرت میخواهیم و باید اراده داشته باشیم و اراده ما تعلق میگیرد به اینکه علم را بپرورانیم. پس نهادی به نام نهاد دانشگاه میخواهیم که نهاد دانش بشود تا اگر خوب کار کرد، قدرتآفرین باشد. برای همین است که هنوز مقاله برای دانشگاهها مهم است؛ چون دنبال این رابطه هستیم و دانشگاه را بیرون میبینیم.
تربیت کودک مساله پیشرفت کشورهاست
پس اگر غرب علم خود را در دانشگاه بخشی از توسعه و عین مسائل میدانست و اگر اسم موسسه تمدنی را مدرسه گذاشت، مساله علم، عین مساله مدرسه و مدرسه عین مساله علم شد. آموزش جدای از مسائل توسعه دانشگاه نبود. اگر جدای از توسعه نبود، یعنی رابطه بین توسعه جامعه و کنش دانشگاه تنگاتنگ نبود. آنها اساسا دانشگاه را نهاد جامع و الگوی کوچکی از جامعه درحال ساخت غرب برای خلق و پیادهسازی مفاهیم راهبران فکری و سیاسی نظام سلطه در خلق تمدن غربی میبینند. این دانشگاه با آن دانشگاهی که ما میدانیم و داریم، متفاوت است. پس مساله تربیت کودکان و نوجوانان، مساله توسعه و مساله پیشرفت کشورهاست. چون مساله پیشرفت کشورهاست، دانشگاهها این مساله را مساله علمی خود میدانستند. اما ما چه میکردیم؟ یک رشته علوم تربیتی داشتیم که مسئول توسعه علم تعلیم و تربیت بود و کاری به مسائل زیستبوم نداشت. اینکه چند نظریه از آن درآمد، نمیدانیم اما عمدتا سالهای سال درگیر ترجمه بود و بعد هم یکسری گزارههای علمی تولید شد؛ آن هم گزارههایی در مکتب نهاد دانش، نه نهاد توسعه. جالب است که دومین مدرسه تاسیس شده در کشور ما کالج آمریکاییهاست. آن کسی که کالج آمریکاییها را در تهران بنا نهاد، یک دکتر کشیش بود و تا زمان انقلاب هم اینجا بود و اساسا کالجی که به ایران آورد، مکتب ترویج تبشیری بود و تبشیریها به کشور ما آمدند.
موضوع این است که مدرسه در ادامه خط مکتبخانههای ما نبود. به این نکته توجه نداشتیم که یک ساختار سازمانیافته که خود رکن تعلیم و تربیت بود، بروز کرد و در کنار محتوا و معلم، هویت یافت. نکته دوم این است که دانشگاه نسبتی بین خود و مدرسه برقرار نکرد، چون مدرسه موسسه تمدنی برای پیشرفت بود و ما به دنبال توسعه دانش علوم تربیتی رفتیم. پس بین دانشگاه و مدرسه، قوه عاقله و متفکره برقرار نشد. ما دانشگاه را یک قاعده میدانیم. آیات 145 و 146 سوره اعراف بسیار زیباست و خداوند در این آیات خطاب به حضرت موسی میفرماید: «وَکتَبْنَا لَه فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کلِّ شَیءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَک یأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِیکمْ دَارَالْفَاسِقِینَ». ما خیلی هنر کنیم، در کلاس درس میگوییم: «برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار» و در سطح این شعر و شعر باباطاهر که میگوید «به صحرا بنگرم صحرا تو بینم/ به دریا بنگرم دریا تو بینم/ به هرجا بنگرم کوه و در و دشت/ نشان روی زیبای تو بینم»، به این آیه شریفه میپردازیم، درحالیکه موضوع بالاتر است. قرآن خانه عنکبوت را بهعنوان مثال معرفی میکند. یعنی برویم خانه عنکبوت را ببینیم و از آن موعظه بگیریم و آن را بفهمیم. یعنی فلان کشور عربی اگر آمریکا را ولی خود گرفتی، خانهسازی عنکبوت برای تو حرف دارد. یا چهارپایی که کتاب حمل میکند، برای ما حرف دارد. گورخری که شیر آن را دنبال میکند، برای ما حرف دارد. شتر برای ما حرف دارد. ما کجا بین پدیدهشناسی و درس زندگی ارتباط برقرار کردیم؟ کجا پدیدهشناسی ما به موعظه ختم میشود؟ کجا سمع و بصر کار میکند که «یأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» باشد؟ «یأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» میشود تفکر. باید فیلمهای حیاتوحش بشود فیلمهای بیبیسی و... ما کجا فیلمهای موعظهکننده ساختیم؟ کجا فیلمی میسازیم که بشر، کوچکی خود را در برابر این عظمت حس کند؟ کتابهای ما باید دو صفحه داشته باشد، اگر یک صفحه آن موعظه باشد، صفحه دیگر باید «تَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ» باشد، اما ما فقط به «تَفْصِیلًا لِکلِّ شَیءٍ» پرداختیم و صفحه اول کتاب را که موعظه است، سفید گذاشتیم.
توسعه جامعه مبتنیبر علم، فناوری، ثروت و حیات است
خداوند در آیه 146 سوره اعراف، دو مسیر را مشخص کرده که یک مسیر «سَبِیلَ الرُّشْدِ» و دیگری «سَبِیلَ الْغَی» است. عدهای یک راه را نمیگیرند و یک راه را میگیرند. جایی در آیه الکرسی آمده: «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»، اما این آیه «سَبِیلَ الرُّشْدِ» و «سَبِیلَالْغَی» دارد. سبیل راهی است که میپیماییم. کریدور این راهی که میپیماییم، دانشگاه است، چون رشد یادگرفتنی و یک کنش اجتماعی پیچیده است. در داستان خضر و موسی، در سه موردی که رشد را یاد میداد، موعظه اخلاقی نمیکرد بلکه رفت و کشتی را سوراخ کرد. یعنی رابطه اجتماعی پیشگیری کرد از اینکه یک حاکم جائر بیاید و مال یتیمان و مستحقان را بگیرد و این یعنی یک کنش اجتماعی پیچیده. در موضوع بعدی، یک جوان را کشت و در موضوع بعد به شهر رفت و او را سنگ زدند و فرار کرد اما رفت کنار شهر و دیوار را درست کرد. «سَبِیلَ الرُّشْدِ» درمقابل «سَبِیلَ الْغَی» است. اولین غی در مواجهه «شیطان و انسان» مطرح میشود که در آیات 39 تا 42 سوره حجر (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیتَنِی لَأُزَینَنَّ لَهمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِینَّهمْ أَجْمَعِینَ) به آن اشاره شده است. شیطان میگوید زینت میدهد و مسیر را آراسته میکند، حرفها را زیبا میکند و باعث میشود تا آدم غی کند و به «سَبِیلَ الْغَی» بیاید. دومین غی به «حضرت آدم و خداوند» برمیگردد که در آیات 121 تا 123 سوره طه به آن اشاره شده است. سومین غی مربوط به «جامعه انسانی» است که در آیات 60 تا 63 سوره قصص آمده است. چهارمین غی هم مربوط به «آخرت و انسان» است که در آیات 30 تا 32 مورد اشاره قرار گرفته است. قبل از غی، طغیان است. انسان وقتی در علم و فناوری و ثروت و حیات به استغنا میرسد، طغیان میکند و اینها چهار حوزهای است که انسان آنها را رشد و توسعه میدهد و وقتی توسعه پیدا میکند، به استغنا میرسد و وقتی به استغنا میرسد، طغیان میکند و وقتی طغیان میکند، میشود راه غی. وقتی دانستن، ثروت و فناوری انسان زیاد میشود و یک حالت همهمنحریفی برایش پیش میآید، مصداق «لَیَطغی» میشود. پس دانشگاه نهاد توسعه جامعه است. توسعه جامعه مبتنیبر علم، فناوری، ثروت و حیات است و دانشگاه اینها را رشد میدهد و وقتی رشد میدهد، دو مسیر به وجود میآید. مقاممعظمرهبری میفرمایند شما جوانها خودتان را در قبال مساله پیشرفت کشور مسئول بدانید. برنامه پیشرفت، برنامه مشخصی است، برنامه فکرشده و سنجیدهای است. ملاحظه کردید، الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی که تا 50 سال میتواند قالب حرکت این کشور در جهات مختلف باشد، تبیینشده و تعیینشده و آماده شده است. در اختیار صاحبنظران است که آن را ورز بدهند و تکمیل کنند. شما خودتان را جزئی از فعالان این نقشه وسیع و همهجانبه بدانید و برای آن خودتان را آماده کنید. این آمادگی، یک روز با درس خواندن است، یک روز با تحقیق کردن است، یک روز با ساختن است، یک روز با کار و ابتکار است، یک روز با اتخاذ مواضع درست سیاسی است، یک روز با حضور در میدان سیاست است؛ هر روزی، هر دورهای از زندگی شما یکی از این اقتضائات را دارد. خودتان را در همه احوال موظف بدانید که در قبال پیشرفت کشور، خودتان را سهیم و مسئول بدانید.
اینکه مقاممعظمرهبری میفرمایند باید در قبال پیشرفت کشور، خودتان را سهیم و مسئول بدانید، یعنی دانشگاه باید خود را مسئول بداند و نهاد پیشرفت بشود که پیشرفت عین علم است. ایشان در ادامه تاکید میکنند که مدل توسعه را ما از غرب نمیگیریم؛ اولا ما اسم این حرکت را پیشرفت میگذاریم، نه آنچنان که آنها اسمگذاری میکنند «رشد و توسعه». مدل پیشرفت کشور را ما از غرب نمیگیریم. غربیها خودشان بهخاطر این روش و این مدل، خودشان را بدبخت کردهاند، مشکلات فراوانی برای خودشان درست کردهاند؛ زرقوبرق هست اما باطن و درون، پوسیده و رو به فساد است؛ ما از آنها نمیگیریم. پس ما یک رشد و پیشرفت داریم و یک رشد و توسعه که به رشد و توسعه میگوییم غی و رشد و پیشرفت را میگوییم رشد. یعنی «سَبِیلَ الرُّشْدِ» و «سَبِیلَ الْغَی». برای اینکه در علم رشد کنیم، مقاممعظمرهبری میفرمایند مطابق الگوی اسلامی باید ایمان، علم و عقل را داشته باشیم. اسلام الگوی مستقل خودش را دارد. الگوی اسلامی برای نظامسازی و جامعهسازی بهطور خلاصه الگویی است مرکب از ایمان و علم و عدل؛ این سه عنصر اصلی است. ایمان به معنای ایمان توحیدی خالص که این ایمان توحیدی خالص، هم در ساخت شخصیت انسانها تاثیر میگذارد، هم در ساخت جامعه و قواره عمومی جامعه اثر میگذارد، و هم در عمل شخصی امتداد دارد، هم در شکل اجتماعی. علم با گستره بیانتهای [آن] -هم علم الهی، هم علم طبیعی به آن [معنا] که غربیها هنرشان را در آن نشان دادند، [یعنی] تسخیر طبیعت و تسلط بر طبیعت و مانند اینها- جزء چیزهایی است که در اسلام ممدوح است. بعد انسان عروج میکند از این مرحله به مراحل بالاتر؛ علم به هویت انسان، علم به عالم ملکوت و علوم الهی برتر از این حرفها. این علم شامل همه این مسائل است. عدل هم به معنای وسیع عدل؛ هم عدالت اقتصادی، هم عدالت قضایی، هم عدالت اجتماعی، [یعنی] عدالت به معنای واقعی کلمه. این، آن چیزی است که امام به ما یاد داده.
اداره مدرسه نیازمند الگوها و گزارههای تربیتی است
دانشگاه میتواند نهاد رشد بشود - که در رشد، علم رکن اصلی است - اما با علمی که استغنا در آن ظهور و بروز پیدا نمیکند، که انسان به طغیان کشیده نمیشود و به کژراهه نمیرود. دانشگاه اگر نهاد رشد شد، یکی از موضوعات آن تعلیم و تربیت است. پس مساله دانشگاه تعلیم و تربیت است؛ یعنی ما به مدرسه بهعنوان یک عنصر بیرون از دانشگاه نگاه نمیکنیم بلکه مساله را داخل دانشگاه میبینیم، همانطور که دانشگاه را داخل قدرت میبینیم. یعنی میگوییم کشور ما وقتی قوی میشود که دانشگاه را عین خودش بداند و دانشگاه وقتی قوی میشود که مساله مدرسه را عین مساله خود بداند. دانشگاه عین قدرت و پیشرفت است و مساله پیشرفت عین مساله دانشگاه است و یکی از مسائل پیشرفت، تعلیم و تربیت نوجوانان است. ما برای اداره مدرسه نیازمند الگوهای تربیتی و گزارههای تربیتی هستیم. الگو درحقیقت بسته مداخلهای و گزارهها بسته نظری است و ما این دو را لازم داریم. معمولا ما این دو را از مکتب استخراج میکنیم، درحالیکه اینها را باید از نظریه بیرون بکشیم و نظریه را از مکتب و مکتب را از محکمات علوم. پس ما یک اصول موضوعه و محکمات بر پایه سنتها و قواعد الهی داریم که اسلامی-توحیدی است و پارادایم حاکم است. شاکله اصلی آن، قرآن کریم و هسته پیرامونی کلام و روش پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است. ذیل این پارادایم، بزرگان فکری جامعه مکتب ارائه دادهاند. بهعنوان مثال شهید صدر، «اقتصادنا» نوشته است که نظریه نیست بلکه مکتب اقتصادی برگرفته از پارادایم توحیدی - اسلامی است. یا مرحوم آقامجتبی تهرانی یک مکتب تربیتی - اخلاقی داشت. یا امام خمینی(ره) مکتب فلسفی - عرفانی - فقهی - حکمرانی داشتند. مقاممعظمرهبری(حفظهالله) نیز مکتب حکمرانی سیاسی و حتی مکتب دانشگاه اسلامی دارند. ما گاهی کمکاری میکنیم و کمکاری ما اینجاست که نظام دانشی ما به خلق نظریه در چهارچوب این مکتب همت نمیکند. نظریه منسجم است، ابعاد مختلف را دربرمیگیرد، ماحصل یک کار رفت و برگشتی است، نظریه برای ماست و ذیل آن باید بسته مداخلهای (الگو) و گزاره داشته باشیم. پارادایم ثابت است و پارادایم ما الگوی توحیدی - اسلامی است، اما میتوانیم در ذیل مکتبهای مختلف تنفس کنیم و خلق نظریه داشته باشیم که این میشود قوه عاقله راهبری مدرسه. بعد این را به صورت حرفهای به گزاره و هسته مداخلهای تبدیل میکنیم. اشکال ما این است که میرویم گزاره را مستقیم از مکتب میگیریم و چون از مکتب میگیریم قوام و جامعیت ندارد. واقعیت این است که بدون نظریه نمیتوان تعلیم و تربیت و مدرسه را اداره کرد، نمیتوان بدون اتکا به مکتب فکری، نظریه داشت و نمیتوان مکتب بدون الگو و پارادایم حاکم داشت. مدرسه را نمیتوان با نظریه اداره کرد؛ همانطور که آرد و گندم به صورت خام قابل خوردن نیست. گندم باید آرد شود، آرد خمیر شده و خمیر نان شود تا انسان بتواند بخورد.
دانشگاه در الگوی اسلامی باید نهاد پیشرفت باشد
ما اکنون با مجموعهای از بستههای مداخلهای مواجهیم که نظریه پشت آن مشخص نیست. مواجهیم با مجموعهای از نظریهها که مکتب فکری آن با مکتب فکری ما منطبق نیست. مواجهیم با مکتبهای فکری که با پارادایم تربیتی و هدایتی ما منطبق نیست. نمیشود همینطور به وسط میدان رفت. این مدلی که ما کار میکنیم، بحثهایی که داریم، شکلدهی جدیدی که رقم میزنیم، نظام دانشی جدید و پایه و عرصه و... برای انجام یک اتفاق مهم است و تعارفی در پیادهسازی آن نداریم. آنچه را به آن معتقدیم و به آن رسیدهایم، چهار سال پیش تحت عنوان سند تحول و تعالی ارائه دادیم و با همه توان آن را اجرا میکنیم. پس تحولاتی هم که در دانشگاه میبینید مثل دانشکدگان، دانشکدههای موضوعمحور و... منطقش اینجاست. گروههای علمی، گروههای دروننگر بودند با مفهوم صرفا دانشگاهی، ولی دانشگاه در الگوی اسلامی باید نهاد پیشرفت باشد. ما باید الهامبخش باشیم. دانشگاه آزاد باید به مرجعیت علم و فناوری برسد تا بتواند تمدنساز باشد. انشاءالله.