1- اینکه نسبت به دو قطبی شدن جامعه و فضای سیاسی هشدار داده میشود، منظور چیست؟ آیا ساخت سیاسی جامعه بدون قطبیت شکل میگیرد؟ آیا تلاش برای دو قطبی نشدن به معنای بستن راه نقد و ایجاد انسداد در جامعه است؟
شکافها و قطببندیهای سیاسی در سه سطح صورتبندی میشوند؛ 1-شکاف ایدئولوژیک یا عقیدتی 2-شکاف کارکردی یا کارشناسی 3-شکاف عاطفی؛ سه سطح قطبیتی که در تاریخ انقلاب اسلامی بارها رخ داده است.
در آغاز انقلاب تا پایان سال 60 آنچه فضای سیاسی کشور را شکل میداد جدالهای ایدئولوژیک بود. سه جریان موتلف در انقلاب اعم از اسلامگرایان، چپها و لیبرالها با وجود اشتراک در بعد سلبی یعنی پایانبخشی به حکومت پهلوی در بعد ایجابی به نقطه مشترک نرسیدند و آنچه در سه سال نخست پس از پیروی انقلاب اسلامی رخ داد نزاع ایدئولوژیک بین این سه طیف بود.
در پایان سال 60 و حرکت رادیکال سازمان مجاهدین(منافقین) و مسلح شدن آن و سپس شکست این حرکت، نزاع ایدئولوژیک در صحنه عمومی عرصه سیاست ایران پایان یافت و تکثرگرایی در درون خود جریان اسلامگرا بر مبنای شکاف کارکردی شکل گرفت؛ موضوعاتی چون قانون کار، فقه پویا و فقه سنتی، میزان دخالت دولت در بازار و... یک قطببندی چپ و راست جدید را درون جریان اسلامگرا پدید آورد؛ شکافی که مبنای آن، تنازعات کارشناسی و کارکردی بود.
عامل سوم ایجاد فضای قطبی، کنش مبتنیبر نزاعهای عاطفی بر اثر نوع انتصابات، رفتارهای سیاسی در زمان انتخابات و... است؛ چالش مرحوم هاشمیرفسنجانی با جامعه روحانیت مبارز در انتخابات مجلس پنجم و تولد کارگزاران سازندگی، چالش مهدی کروبی با مجمع روحانیون در انتخابات 84 که منجر به تشکیل حزب اعتماد ملی شد، چالش احمدینژاد و لاریجانی در مذاکرات هستهای که بعدها منجر به اختلافات شدید در رابطه دولت و مجلس شد، برخی وقایع دو سه سال قبل بین قوا البته قهر نیمهکاره جواد ظریف با دولت پزشکیان، نمونههایی از این شکاف هستند. شکاف عاطفی عموما در وضعیتی رخ میدهد که طرفین همگروه و همدسته باشند.
2- هفته گذشته یک خطیب مشهور از ساخت دوقطبیهای اخیر گلایه کرد و خواهان مواجهه سلبی با دوقطبیسازان شد. اشاره او یا تیپهایی مثل او به کدام دسته از این قطبیتهاست؟
بعید است این خطیب یا هر کنشگری سیاسی اجتماعی دیگری لزوم به رسمیت شناختن تفاوت دیدگاهها و اختلافات حوزه کارشناسی در امر حکمرانی را به رسمیت نشناسد. احتمالا آنچه وی میگوید نقد دو قطبیسازی در دو سطح اول و سوم است. دو قطبیسازی با منطق ایدئولوژیک در سطح حکمرانی محکوم است چون قرار نیست از دل یک انتخابات که با نظارت شورای نگهبان صورت گرفته، باز هم دعواها و نزاعهای بنیادین عقیدتی درخصوص سیاستها و بازسازی صورت پذیرد، از سوی دیگر حجم مسائل پیشرو به هیچکدام از عناصر حکمرانی اجازه نزاع عاطفی را هم نمیدهد. واقعیت این است که کشور در نقطهای نیست که به خاطر جدلهای حسی و عاطفی و سطح پایین در فضای عمومی قطببندی ایجاد شود. پس قطببندی در سطح 1 و 3 منتفی است و از هر تلاشی برای جلوگیری از این موضوع باید استقبال کرد.
اما آیا میتوان جلوی مجادله کارشناسی بر سر ایدههای حکمرانی را گرفت؟ حتما نه و اگر کسی از جمله آن خطیب این سطح از بحث را هم منتفی میداند عملا انسداد را تجویز کرده است. با منطق خود رئیسجمهور هم مجادله بر سر ایدههای حکمرانی منتفی نیست. مسعود پزشکیان در تبلیغات انتخاباتی روی دو نکته تاکید داشت؛ نخست آنکه نباید با هم دعوا کنیم و دوم اینکه باید به حرف کارشناسان گوش کرد. احتمالا منظور رئیسجمهور از گزاره اول دعوای ایدئولوژیک بوده است وگرنه پزشکیان خوب میداند در موضوعات کارشناسی ممکن است در یک مساله بین دو کارشناس اختلاف نظر وجود داشته باشد، کمااینکه مثلا در برنامههای اعلامی وزرای بهداشت و رفاه همین دولت به مجلس در باره بیمارستانهای خصوصی اختلاف نظر وجود داشت. در چنین شرایطی بحث و مجادله سطح کارکردی حتما نیاز است.
3- منتقدان منتقدان قطبیسازی چه کسانی هستند؟ به نظر میرسد کسانی که منتقد تشویق به دوقطبی نشدن فضا هستند به دو طیف تقسیم میشوند. طیف نخست کسانی هستند که از منظر آرمانخواهی واقعا احساس دغدغه میکنند. آنها عموما به اشتباه این حس را دارند که دعوت به دوقطبی نشدن در سطح 1 معنا میشود و عدهای میخواهند به قیمت فراموشی آرمانها همه را در یک قطب قرار دهند.
این دغدغه در اوایل دولت حسن روحانی هم میان بخشی از طیف حزباللهی وجود داشت. مثلا در نخستین دیدار دانشجویی پس از روی کار آمدن دولت، یک دانشجو از رهبر انقلاب درخصوص فراموشی استکبارستیزی سوال کرد که آنجا رهبری خیلی صریح به استمرار این نگاه تاکید کردند. دغدغه این بخش ارزشمند است و باید به سوالات آنها پاسخ داد و اطمینان خاطر داد آنچه عدهای از دوقطبی نشدن بازنمایی میکنند ربطی به واقعیت ماجرا ندارد.
4- دسته دوم منتقدان نقد دوقطبیسازی طیفی از سیاسیون هستند که صورتمساله را میدانند و متوجهاند که ایده همگرایی و کمک به دولت پزشکیان به معنای سلب هویت از جریان انقلاب و فراموشی آرمانها نیست اما نفع آنها در شرایط فعلی این است که چنین تصویری بسازند. آنها عموم بدنه انقلابی را به چشم بدنه رایی میبینند که باید همواره به راست یا دروغ آنها را نگران نگه داشت و یک لولو از رقیب ساخت که بعدا خود این طیف سیاسی قهرمان مبارزه با آن لولو شود؛ یک نگاه کاملا کاسبکارانه و انتفاعی به انقلابیون.
آنها مخالف جمع شدن بساط دوقطبیهای ایدئولوژیک و رادیکال هستند؛ چون حیات سیاسی خود را با قطبیزی بودن تعریف کردهاند. این جریان امروز بر سر شاخه نشسته است و بن میبرد. آنها میخواهند به انقلابیها القا کنند در پشت صحنه در جایی که بدنه از آن خبر ندارد، معاملهای شده و اتفاقاتی افتاده است که معنایش عدول از آرمانها و افول ایدههای انقلابی است و این وسط هم گوشت قربانی شمایید و ناجی شما هم ماییم؛ ادعایی که هیچ نسبتی با واقعیت میدان ندارد.