مصطفی رحماندوست در گفتوگو با اکبر نبوی در مجله تصویری «قاف» درباره حال و هوای دهه ۵۰ و بعد از آن مطرح کرد: «من تا سال ۵۰-۵۱ برای بزرگترها مینوشتم. دانشجو بودم و به خیال خودم شعر طنز و سیاسی مینوشتم. دوتا اتفاق افتاد که من از این وادی فاصله گرفتم. جشن تاجگذای بود که من و چند نفر دیگر را گرفتند و بردند زندان و بعد ۱۰-۱۵ روز ولمان کردند. ما گفتیم چرا؟ گفتند شما عناصر نامطلوب بودید و نمیخواستیم همزمان با جشن بین مردم باشید.»
وی ادامه داد: «جشن بعدی حدس زدیم ما را میگیرند و رفتیم مسافرت. در قطار برگشت یک نفر غریبه داخل کوپه بود که یک مجلهای دستش بود. رفیق ما اشاره کرد که شعر تو چاپ شده و آن فرد عصبانی شد و گفت شما را چه به این مطالب. گفتیم خب ما نمیفهمیم تو توضیح بده. شعر من را خواند و توضیح داد و من دیدم هیچ چیزی از شعر من نمیفهمد و با خودم گفتم ببین برای چه کسی کار میکنی! هفته بعدش فهرست یک کتاب را کندم و عناوین فصلها را با حروف ربط و اضافه آهنگین کردم و سر کلاس خواندم و همه دست زدند. هیج معنیای هم نداشت. فهرست را زدم روی تابلوی کلاس و دیگر شعر نگفتم. گفتم چرا من باید بترسم، بلرزم، ساواک مرا تهدید کند که چه؟ که شعر گفتم برای کسی که نمیفهمد!»