علیرضا داودنژاد، کارگردان: درباره اصلیترین چالشهای اهالی فرهنگ و هنر، بارها به تفصیل عرض کردهام؛ اولین چالش سانسور و دومی ناامنی بازار است.
سانسور بین منظومه هنری رسانهای و جریان واقعی و جاری و مبتلابه زندگی فردی و جمعی فاصله میاندازد و بدیهی است که با بیرون رفتن زندگی مردم و معضلات و نقاط کور و مبهم آن از آثار هنری و رسانهای کل منظومه هنری رسانهای اینچنینی نیز از زندگی مردم بیرون میرود. حاصل سانسور و خارج کردن مسئولان و تصمیمگیران و تصمیمسازان و عملکرد آنها از نظارتپذیری رسانهای و ممانعت از بازنمایی آنها در آثار هنری چیزی نبوده، نیست و نخواهد بود جز ترویج بیشتر ریاکاری، تظاهر، دروغ، زد و بند، رشوه، اختلاس، باند بازی، پولشویی، نزول، قاچاق، تقلب و دزدی که هرچه بیشتر تبدیل میشود به روشهای جاری موفقیتهای سریع و رفاه زودهنگام در زندگی اجتماعی و همچنین ظلم و تبعیض و تحقیر و توهین و نفی و طرد و منزویسازی و حصر و حبس و ضرب و شتم و شکنجه و قتل و جنایت را هرچه گستردهتر تبدیل میکند به روشهای کاربردی و سریع و موثر ریز و درشت و گوناگون در مدیریتهای اجتماعی و اداری و سازمانی... .
ناامنی بازار معضل اصلی هنرمندان
امروزه دیگر بر همگان عیان است که دوران متن مکتوب و مسکوت گوتنبرگی در حال زوال است و متن مصور و مصوت دیجیتالی در حال جایگزینی آن است؛ به این ترتیب و با توجه به گستردگی دسترسی مردم به موبایل و انواع مانیتورهای ریز و درشت اگر فرض کنیم 50 میلیون کاربر هرکدام لااقل در روز یک ساعت مصرفکننده محتوای این وسایل هستند، نتیجه میگیریم روزانه 50 میلیون ساعت محتوای دیداری شنیداری توسط جامعه مصرف میشود؛ حال سوال اینجاست که چند میلیون ساعت از این محتوای مصرفی توسط تولیدکنندگان داخلی تولید میشود و چند ساعت آن محصول فعالیت تولیدکنندگان خارجی است؟ پاسخ فاجعهبار است. جالب توجه است که ما درحالیکه میکوشیم آمریکا و غرب و نیروهای خارجی را از مرزهای مملکت و منطقه جغرافیای سیاسی خود دور کنیم، دانسته و نادانسته و با جان و دل میکوشیم که راه ورود و نفوذ و استقرار آنها را در خانههای خود هموار کنیم و گوش و هوش و چشم و دل نسلهای کودک و پیر و جوان خود را در اختیار آثار اروپایی و آمریکایی و کرهای و هندی و ترکی قرار بدهیم و با تضعیف و در واقع سرکوب «دانایی سینمایی» موجود در کشور که در واقع اصلیترین نرمافزار ایجاد باورپذیری در آثار هنری و رسانهای دیداری شنیداری است زمینهساز هرچه بیشتر تاراج مخاطبان بازارهای رسمی دیداری شنیداری و تسلیم آنها به بازارهای سیاه امواج وارداتی باشیم. پرسوجویی ساده از اصناف سینمایی و خبر گرفتن از تعداد اعضای آنها و اعضایی از آنها که به کار تولید مشغول هستند بهسادگی عمق فاجعهای را که در حال وقوع است و فاصله واقعیت را با آنچه در بوق و کرناها اعلام میشود، معلوم میکند. ما بهجای بهکارگیری روشهای سنجیده و کاربردی و علمی برای بازارسازی و جلب دهها میلیون مخاطب بالقوه آثار دیداری شنیداری به تولیدات داخلی، در حال نفی و طرد و انکار «دانایی سینمایی» و منزوی کردن نیروهای کارآمد و بدنام کردن هنرمندان و خانهنشین کردن نیروهای زبده و ترویج هرچه بیشتر ناامنی و تسلیم فزاینده فضای کالاهای فرهنگی به بازارهای سیاه امواج وارداتی هستیم.
چرا مدیران خوب قبل از اتمام مدیریتشان سرنگون شدند؟
قبل از وزیر ارشاد، رئیسجمهور باید برای این سوال جواب پیدا کند که مثلا چرا مدیران دلسوز وکارآمدی مثل سیفالله داد و حجتالله ایوبی قبل از به پایان رساندن دوره چهارساله مسئولیت خود در سازمان سینمایی سرنگون شدند؟ آنچه لازم است رئیسجمهور و وزیر مربوطه به آن توجه کنند مساله مهم تفاوت «مدیریت نیروی انسانی خلاق» با انواع دیگر مدیریت مثلا مدیریت یک کارخانه است. مثلا مدیریت تولید وسایل خانگی با انواع معینی از تخصص و مهارت و تولید انواع مشخصی از کالا مثل یخچال و اجاق گاز و ماشین رختشویی با کار ویژههایی تعریف شده سروکار دارد؛ اما «مدیریت نیروی انسانی خلاق» که مثال بارز آن تهیهکننده و کارگردان سینماست که هربار باید بتواند بر حسب فیلمنامه جدیدی که کار میکند طیف متفاوتی از سرمایهگذار و مجری طرح و مدیرتولید و فیلمبردار و نورپرداز و صدابردار و طراح صحنه و لباس و چهرهپرداز و بازیگر و تدوینگر و موسیقیدان و صداگذار و رنگپرداز و... را انتخاب و استخدام و مدیریت کند و آنها را برای تولید یک محصول ویژه گرد هم بیاورد و از به کارگیری ذوق و تخصص و خلاقیت هرکدام فیلمی نو و تازه بسازد تا بعد از آن برای معرفی و تبلیغ و پخش آن در سینماها و فضای ناامن نمایشخانگی و شبکههای مجازی دست به کار شود. برای رئیسجمهور و وزیر ارشاد که باید معاونت هنری و سینمایی تعیین و معرفی کنند قبل از هر چیز لازم است تا به موضوع تفاوت «مدیریت نیروی انسانی خلاق» با انواع دیگر مدیریت توجه داشته باشند و با مطالعه سوابق این پستها با آفات انحصارطلبی و باند بازی در حوزه هنر و فرهنگ آشنا بشوند و از ابتلای چندباره امور فرهنگی و هنری و سینمایی به این بلایا جلوگیری کنند؛ آیا این آرزوهایی محال است و آنچه واقعیت پیدا میکند کماکان همان کابوسی است که شرحش رفت؟ ترجیح میدهم این تتمه عمر را همچنان با امید به فردا بنگرم!