زینب اکبری، خبرنگار:طی سال های اخیر سفرای انگلیس در کشورهای اسلامی همواره از رسانه به عنوان یک اهرم قوی برای نزدیک شدن به مردم آن سرزمین از طریق عملیات روانی نرم و همچنین ایجاد تنش و شعلهور کردن آتش فتنه استفاده کرده اند.
با بررسی منابع موجود در این زمینه به روشنی می توان نقش سفرای انگلیس را در اتفاقات و فتنه های سال های اخیر کشورمان مشاهده کرد که در اعتراضات و اغتشاشاتی که در کشورمان رخ داده همواره نقش پر رنگی داشتهاند. اما این همراهی در سال های اخیر تا حدودی هوشمندانه تر اتفاق افتاده است.
طی سال های اخیر سفرای انگلیس همواره سعی کردهاند در ناآرامیهای داخل ایران ، نقشی ایفا کنند. در جریان فتنه ۸۸ سفارتخانه و کارکنان آن در اغتشاشات حضور فعال داشتند و برای تداوم آشوبها شبکهسازی میکردند.اما نکته قابل تامل و توجه نمود رفتار بیرونی آنان در مواجهه با مردم و تصویری ست که از خود نشان می دهند.سفیران انگلیس تلاش زیادی میکنند تا خود و دولت شان را همراه مردم ایران نشان دهند.
در همین چهارچوب و ناظر به این آداب و رسوم و سنت های متفاوت ایرانی ها، آنها تلاش می کنند تا با نمایش رسانه ای از علاقه به آداب و رسوم ایران و یا با نام بردن از اسطوره های ایرانی، با عوام فریبی خود را به مردم نزدیک کنند، اما آنها هیچ گاه از قحطی بزرگ ایران که در سال 1296 هم زمان با جنگ جهانی اول، توسط انگلیس اتفاق افتاد سخن نمیگویند.
قحطی بزرگ و نسل کشی ایرانی ها توسط انگلیس
ایران در بروز، ظهور و ادامه جنگ جهانی اول هیچ نقشی نداشت و وقوع آن «جهنم انسانی» به معنای واقعی هیچ ربطی به ایرانیان نداشت. با وجود اعلام بیطرفی ایران در جنگ جهانی، ایران از جمله کشورهایی بود که بیشترین صدمات را از جنگ دید. معلوم نیست چرا هنوز و پس از گذشت یک قرن از این جنایات هولناک، حافظه جمعی ما در حال فراموش کردن آن خاطرات و جنایات سیاه است که غرب وحشی بر سر ما آورد. بی خاطرگی ما از قحطی بزرگ ایران و جنایات انگلیس در آن دو سالِ سیاه عجیب است، چرا که ما در سبقه و سابقه زبانی و روایی خودمان از قدیمیترین قصهها و غصههای این مردم روایتهای دقیق و عمیق و متنهای ادبی و تاریخی مفصل و مطول داریم، اما با اینکه تنها صد سال از قحطی بزرگ ایران میگذرد، چیز چندانی جز روایتهایی پراکنده از آن دوران نداریم و بیشترین متونی که به دست ما رسیده برگرفته از روایت خود غربیهاست.
با شروع جنگ حکومت ایران که آن زمان هنوز نام «پرشیا» را روی خود داشت اعلام بیطرفی کرد، اما این باعث نشد ایران توسط انگلیس از جنوب، روسیه تزاری از شمال و عثمانی که به تبریز هجوم برده بود، اشغال نشود. با وجود اعلام بیطرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس، عثمانی و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض، شکلگیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود. بریتانیا به بهانه جلوگیری از وقوع کودتای آلمانی در ایران، شهر به شهر ایران را اشغال کرد. این اشغال سرآغاز چندسال خشکسالی، قحطی و پاییز مرگ و میر در ایران شد. سربازان انگلیسی برای جنگیدن در جنگی که هیچ ربطی به ما نداشت نیاز به غذا و آذوقه داشتند، در نتیجه محصولات کشاورزی ایران را پیش خرید و احتکار میکردند. خیلی زود دیگر چیزی برای خوردن مردم نبود. ترکیب قحطی دستساز انگلیس، خشکسالی و بیماریهای وبا و آنفولانزا و … فاجعهای را رقم زد که میتوان بدون هیچ شک و شبههای آن را هولوکاست واقعی نام نهاد.
انگلیسیها بعداً اعتراف کردند که میتوانستند از سایر نقاط دنیا نیز برای سربازانشان غذا بیاورند اما «اگر محصولات غذایی ایران را جمعآوری نمیکردیم باید خودمان میآوردیم که بخش بزرگی از ناوگان کشتیرانی را اشغال میکرد»!
تنها احتکار مواد غذایی نبود که انگلیس بر سر ایران آورد. عجیبتر اینکه ارتش بریتانیا حتی مانع از واردات مواد غذایی از بینالنهرین و هند و آمریکا به ایران شد و از پرداخت پول نفت به ایران جلوگیری کرد. علاوه بر اینها سربازان انگلیسی به دلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماریهایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند و درد بیماری را به بیکفایتی حکومت و گرسنگی اضافه کردند.
محمدعلی جمالزاده داستان نویس ایرانی در این خصوص مینویسد: «جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند، به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود. طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پاییزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند. هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند».
این شاید موجزترین روایت از قحطی بزرگ ایران باشد که توسط پدر داستاننویسی مدرن ایران یعنی جمالزاده ارائه شده است. محمدقلی مجد که کتاب او «قحطی بزرگ» از معدود منابع جامع درباره قحطی دستساز انگلیس است، مینویسد: «بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دستنشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند.» مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی به عنوان وسیلهای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند».
سیر در تاریخ به ما نشان می دهد که حتی اگر امروز ایران توانایی مقابله با دشمنانش را نداشت، انگلیسیها ابایی از تکرار جنایتهای سابقشان نداشتند. در عصر حاضر که چنین امکانی برای لندن فراهم نیست، انگلیس تلاش کرده تا انتخاب هوشمندانهای در کشورهای اسلامی داشته باشد و برای سفارتخانههایش از افراد آموزش دیده توسط MI6 بهره ببرد؛ افرادی آَشنا به فرهنگ و آداب رسوم کشورهای مد نظر برای نزدیک شدن به ملت و ایجاد فاصله بین ملت و حکومت.
اهمیت سواد تاریخی یک سفیر
روابط میان ملت ها و دولت ها، در محیط خلا شکل نمی گیرد. بلکه بر عکس، کشورها و ملت ها بر اساسِ سازههای ذهنی که از یکدیگر در ذهن دارند، نسبت به تنظیم روابط خود با دیگران اقدام می کنند و آن ها را دوست، دشمن و یا به مثابه بازیگرانی خنثی (نه دوست و نه دشمن) در نظر می گیرند. این مساله به طور خاص در قالبِ نظری در چهارچوب تئوری سازه انگاریِ روابط بین الملل، فرموله و تبیین شده است.
اگر از این منظر به روابط تاریخی ایران و انگلستان بنگریم، به وضوح آشکار می شود که این انگلستان بوده که در تاریخِ ایران همواره نقشی مخرب و منفی را ایفا کرده و تصویرِ یک استعمارگر فریبکار را از خود در اذهان افکار عمومی ملت ایران برساخته است. البته که وقایع تاریخی فراوانی نیز گواهی بر این مساله هستند.
کافی است در این رابطه به مواردی نظیر: نقش مخرب انگلیس در جداسازی افغانستان و بحرین از خاک ایران، ایجاد فرق ضاله در کشورمان و حمایت از آن ها، تحمیل قراردادهای استعماری به دولت های دست نشانده در کشورمان (قراردادهایی نظیر 1907 یا 1919 و یا رویترز)، ایفای نقش مخرب از سوی دولت انگلستان در چهارچوب کودتای 28 مردادماه سال 1332، و یا تحولات پس از انقلاب اسلامی نظیر حمایت انگلیس از گروه های تروریستی و خشونت طلب علیه کشورمان، تلاش جهت ایجاد منازعات داخلی در قالب وقایعی نظیر فتنه 88، تحرکات مشکوک و گسترده انگلیس با هدف جاسوسی و ایجاد ناآرامی در ایران و البته همراهی قابل توجه دولت انگلستان با جریان های رسانه ای و چهره های معاند کشورمان و پناه دادن به آن ها، توجه کنیم.
در این چهارچوب، اساسا این انگلستان بوده که به صورت تاریخی با اقدامات و رویه های غیرقانونی خود، حقوق ملت ایران در مسائل و حوزه های گوناگون را تضییع کرده و موجب وارد آمدن خسارت و ظلم به این ملت شده است. در واقع در گامِ اول این انگلستان بوده که به تصویرسازی منفی از خود نزد افکار عمومی ایرانیان پرداخته است.
حال دراین فضا، مشخص نیست که چرا سفیر انگلستان در ایران خود را در موقعیت طلبکار میداند و فکر میکند که در این معادله، ایرانیان نیز مقصر بوده اند؟ اینکه شرکلیف معتقد است مسوول بیش از 90 درصد از کاهش روابط تجاری ایران و انگلیس بر عهده طرف ایرانی است، با هیچ متر و ملاکی قابل فهم نیست. مگر انگلستان نبود که با کارزار فشار حداکثری غیرقانونی دولت ترامپ علیه ایران همراهی کرد؟
یک چنین دولتی صرفا زبان قدرت را می فهمد و ایران برای پیشبرد دستورکارها و اهداف خود در رابطه با این دولت(دولت انگلستان) باید با همان منطقی رفتار کند که وقتی کشتی نفت کش ایرانی در تنگه جبل الطارق به صورت غیرقانونی توقیف می شود، ایران نیز در واکنش به آن، اقدام به توقیفِ متقابل نفت کش های انگلیسی میکند. در واقع، دیپلمات های انگلیسی برخلاف شعارهای دور و دراز خود در مورد ضرورت استفاده از دیپلماسی و مذاکره، زبانِ قدرت را بهتر می فهمند و وقتی با این زبان رو به رو می شوند، بیش از پیش افول هژمونی خود و ملکه را درک می کنند. در این میان هیچ بعید نیست که ایرانِ قدرتمند نیز سفیرِ فراموشکار را اندکی مشوش کرده باشد و او را به موضع گیری اخیرش واداشته باشد.
مک ایر و کنش های رسانهای و فرهنگی
«رابرت مک ایر» یکی از سفرای انگلیس است که از سال 2018 ماموریت خود را در ایران به عنوان سفیر آغاز کرد، وی پیش از اعزام به تهران در ماه آوریل سال ۲۰۱۸، فارسی را یاد گرفته بود و در اردیبهشتماه سال ۱۳۹۷ با انتشار توئیتی به زبان فارسی و عکسی از خودش و خانوادهاش، از سفر به تهران و آغازبهکارش در سفارت انگلیس در ایران خبر داد.
مک ایر خردادماه سال ۹۷ با برگزاری مراسم افطار، میزبان تعدادی از دوستان و همکاران همکاران ایرانی و غیرایرانی مسلمان خود به صرف شله زرد بود، اقدامی که یک رویداد جدید برای سفارت انگلیس به شمار میرفت. سفیر وقت انگلیس البته به فارسیِ دست و پا شکسته هم دربارهی این مراسم توئیت کرد و این یکی از فعالیت های رسانه ای سفارت انگلیس برای نزدیک شدن به مردم ایران بود که البته فقط به این یکبار خلاصه نشد و در ماه رمضان سال 1398 نیز «مک ایر» مجدد با برگزاری مراسم افطار، میزبان برخی از «همکاران دولت، بخش خصوصی، و دیگر دیپلماتها» بود که البته نام آنها مثل افطاری قبل منتشر نشد و مخفی ماند.
«مک ایر» سال ۱۳۹۸ یکی از تبلیغات چی های پروژهی شکستخوردهی «ابزار حمایت از تبادلات تجاری» موسوم به «اینستکس» بود، «ابزار ویژهی مالی» ای که قرار بود برجامِ بدون آمریکا را نجات بدهد، اما در عوض، ایران را ماهها معطل خود کرد و در نهایت نتیجه ای به همراه نداشت.
«مک ایر» البته همان سال، مهمانی دیگری هم در سفارت انگلیس ترتیب داد که این بار چاشنی تحقیر و توهین را به آن اضافه کرد.
وی که قرار بود جشنی را به مناسبت تولد ملکهی انگلیس در سفارت این کشور برگزار کند، گفت نمیتواند پول مالیاتدهندگان انگلیسی را در ایران هزینه کند و خود ایرانیها باید هزینهی این مراسم را بپردازند، به همین منظور، سفارت انگلیس، ایمیلی را برای مدعوین ارسال کرد و از آنها خواست هر کدام بین ۱۰۰۰ تا ۲۵۰۰ پوند برای حضور در این مهمانی بپردازند.
مک ایر و هواپیمای اوکراینی
یکی دیگر از فعالیت های «مک ایر» مربوط به حادثه ی هواپیمای اوکراینی بود، زمانی که عدهای مقابل دانشگاه امیرکبیر تجمع کرده بودند و بعضاً شعارهایی علیه نظام جمهوری اسلامی سر می دادند. در این میان «مک ایر» سفیر انگلیس در حالی که مشغول عکاسی و فیلمبرداری از معترضان بود دستگیر شد، وی بعد از 15 دقیقه آزاد شد، اما حضور او در اعتراضات، آن هم همراه با یک مستند ساز، مردم و مقامات ایران را بهشدت خشمگین کرد.
وی تیرماه سال ۹۹ نیز با اشارهای نهچندان تلویحی به موضوع «مجازات اعدام» در ایران، مدعی تعهد انگلیس به حمایت از حقوق بشرشد که پاسخ های بسیاری از مردم و مقامات ایران دریافت کرد و بسیاری در واکنش به این اقدام قتل عام نیمی از مردم ایران در قحطی بزرگی که انگلیس برای ایران به ارمغان آورده بود یادآوری کردند.
سفارت انگلیس در دوران مدیریت او محل مهمانیهای شبانه برخی افراد مشکوک بود، این مهمانیهای پوششی یادآور نقش شامهای شبانه انگلوفیلها در دوران مشروطه بوده و مورد اعتراض محافل سیاسی داخلی قرار گرفت.
البته هیچ گاه نام مهمانان ایرانی سفارت انگلیس به طور روشن و رسمی اعلام نشد!
سابقهی کنش های رسانه ای سفیران انگلیس در کشورهای اسلامی
در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۷، «جان کاسن» سفیر انگلیس در مصر در صفحه توییتر خود تصاویری از پخت غذای سنتی عربی و کمک به زن مصری در تهیه پنیر و کره محلی منتشر کرد.
در ۲۹ می ۲۰۱۹، «عرفان صدیق»، سفیر انگلیس در سودان، پس از صرف افطار، جلو ایستاد و امام جماعت شد.
در ۲۷ فوریه ۲۰۲۰، سفیر انگلیس در عراق با شکلی مضحک ولع و علاقه خود به دلمه عراقی را در یک ویدیو حین طبخ آن نشان داد.
نگاهی به سابقه شرکلیف/ تکنسین عملیات روانی
رفتن «مک ایر» و آمدن « سایمون شرکلیف» نشانهای از تحولات دیپلماتیک انگلیسیها پس از انتخابات در ایران بود، اینبار انگلیسی ها یک تکنسین عملیات روانی را مامور پیش بردن اهداف خود کرده بودند.
شاید در اینجا لازم است برای درک بهتر چرایی انتخاب او، نگاهی به سابقه وی داشته باشیم.
«سایمون شرکلیف» سال ۲۰۰۴ در دفتر مطبوعات وزارت خارجه مشغول به کار شد؛ جایی که به سؤالات دربارهی ایران و عراق جواب میداد، یک سال بعد، مسئول ارشد مطبوعات و سپس سخنگوی وزارت خارجه شد. سال ۲۰۰۶ برای کار روی موضوعات مربوط به مقابله با اشاعه به واشینگتن اعزام شد.
سفیر جنگ دیده
سال ۲۰۰۳، همان سالی که جنگ عراق شروع شد، «شرکلیف» به عنوان رئیس بخش سیاسی دپارتمان سیاستهای عراق در وزارت خارجهی انگلیس منصوب شد و سپس به بغداد رفت تا در نقش منشی شخصی «جرمی گریناستاک» نمایندهی ویژهی «تونی بلر» نخستوزیر وقت این کشور، در عراق، خدمت کند.
سال ۲۰۰۴ دوباره به لندن برگشت و در دفتر مطبوعات وزارت خارجه مشغول به کار شد؛ جایی که به سؤالات دربارهی ایران و عراق جواب میداد، یک سال بعد، مسئول ارشد مطبوعات، و سپس سخنگوی وزارت خارجه شد. سال ۲۰۰۶ برای کار روی موضوعات مربوط به مقابله با اشاعه به واشینگتن اعزام شد.
وزارت خارجه انگلیس سپس تصمیم گرفت «شرکلیف» را حدود سه ماه، از نوامبر سال ۲۰۰۷ تا فوریهی سال ۲۰۰۸، در افغانستان مستقر کند، که از سالها قبل درگیر جنگ بود. وی به عنوان مشاور سیاسی موقت در سفارت انگلیس در کابُل مشغول به کار شد.
این دیپلمات انگلیسی در کارنامه خود، فعالیت به عنوان دبیر دوم سفارت انگلیس در تهران (بخش سیاسی) بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ را دارد. «شرکلیف» پیش از تصدی سمت جدیدش، عهدهدار مدیریت امنیت ملی وزارت خارجه انگلیس بوده و پیش از آن، به عنوان سفیر این کشور در یمن فعالیت کرده است.
رئیس بخش مبارزه با تروریسم وزارت خارجه انگلیس در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴، معاون نمایندگی انگلیس در ابوجا (نیجریه)، معاونت بخش آسیای جنوبی وزارت خارجه انگلیس، دبیر اول سفارت انگلیس در واشنگتن (بخش افغانستان و پاکستان)، رایزن سیاسی موقت در کابل، دبیر اول در واشنگتن (بخش تهدیدهای استراتژیک)، مسئول مطبوعاتی و دبیر مطبوعاتی موقت وزارت خارجه انگلیس، منشی شخصی نماینده ویژه انگلیس در عراق، رئیس بخش عراق وزارت خارجه انگلیس و دستیار برنامهریزی منابع وزارت خارجه انگلیس از جمله سمتهای او در دوران کاریش در وزارت خارجه انگلیس بوده است.
تقریباً تمام مأموریتهای خارجی «شرکلیف» در کشورهایی بوده که درگیر حملهی نظامی خارجی یا جنگ داخلی بودهاند.
آخرین مأموریت «شرکلیف» به مدت یک سال، از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ در یمن بوده است. در این تاریخ انگلیسیها برای اولین بار به صورت مستقیم در موقعیت میدانی جنگ یمن حاضرشده و البته ضربات و خسارات شدیدی نیز از مقاومت خوردهاند، مرد بازنده پس از شکست در یمن راهی ایران شد تا بتواند در مأموریتی سختتر از قبل، خودی نشان داده و بازیگری قابل حساب در لندن باشد.
در نیجریه، کابل، واشنگتن و بغداد نیز سابقه کار داشته است. وی همچنین مسئول بخش مبارزه با تروریسم وزارت خارجه بریتانیا در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ بوده و بعدازآن هم بهعنوان معاون نمایندگی سفارت انگلیس در نیجریه فعالیت کرده است. او تا اواخر سال ۲۰۱۶ دیپلمات ارشد انگلیس در آبوجا، پایتخت نیجریه، بود؛ همان دورهای که نیجریه به نوعی دچار جنگ داخلی بود.
«شرکلیف» به سبک تعدادی از سفرای انگلیس، هنگام خدمتش در یمن، علاقه داشت که به زبان عربی توئیت کند ودر پایان ماموریتش در یمن چنین توئیتی را به زبان عربی منتشر کرد:
« در آخرین سفر به اَمّان، پایتخت اردن؛ خداحافظی با دوستان یمنی در آنجا و کمی گردشگری، ناراحتم از این که بعضی از مناطق باستانی یمن را ندیدهام؛ مطمئنم آنها هم دیدنی هستند»
سایمون شرکلیف / رشته توییت های سفیر از تاریخ و فرهنگ ایران
«سایمون» بر خلاف «رابرت مک ایر» از همان اولین روز ماموریت خود در تهران نشان داد که رویکردی کاملا رسانهای داشته و دیپلماسی عمومی را میفهمد.
دیپلماسی عمومی به اختصار یعنی ارتباط با مردم کشور هدف، در کنار (یا به جای) ارتباط با مقامات دولتی برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی آن کشور، ابزار اصلی دیپلماسی عمومی نیز انتشار متن، تصاویر، داد و ستد فرهنگی، رسانههای همگانی و اینترنت است. همچنین مهمترین مولفه در دیپلماسی عمومی قدرت نرم است.
سایمون علاقه زیادی دارد تا خود را «آپنا یا خودی ایرانیها» نشان دهد. در فرهنگ مردم شبه قاره هند واژهای سانسکریت(هندی) وجود دارد به نام «آپنا» که به معنی «خودی» است؛ «خودی» که قبولش دارند و معتبر، شایسته و مهذب است.
«پرایا» دقیقا در نقطه مقابل این واژه قرار دارد و مقارن با مفاهیمی همچون غیرشایسته، غیرمعتبر و غیرخودی یا دیگری است. معیار تشخیص «اپنا» از «پرایا»، هم خون، هم خاک و هم زبان بودن است. هر فرد به میزانی که از این سه مولفه بیشتر برخوردار باشد به واژه «اپنا» نزدیکتر است.
«آپنا» همان چیزی بود که انگلیسیها از همان سالهای ابتدایی استعمارشان در شبه قاره هند آن را خوب فهمیدند. آنها فهمیدند که سایر نقاط جهان و مردمانشان نیز از این قاعده روانشناسی مستثنا نیستند. انگلیسیها در طول حضور استعماریشان در شبه قاره هند، منطقه جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا عمیقا به این مسئله باور داشتند که باید از جنس مردم همان منطقهای باشند که میخواهند آن را استعمار کنند.
درباره «سیاست آپنایی انگلستان» داستانهای زیادی نقل شده است. شخصیتهای سیاسی-تاریخی زیادی هستند که با این سیاست استعمارگری انگلستان را پیش بردهاند؛ از شتر سواری دولا دولای «لورانس» در عربستان، تا ضریح «گرترود بل» در بغداد، عصای «مستر جیکاک» و خاطرات پرطمطراق «مستر همفر» همه در این راستای این سیاست استعماری هستند.
این سیاست استعماری امروز نیز مورد استفاده انگلستان قرار میگیرد و نمونههای بسیاری برای آن وجود دارد.
شرکلیف یک مأمور امنیتی ویژه است که از زمان آغاز مأموریت خود در تهران بهجای توجه به مسائل دیپلماتیک روی اقدامات ضد ایرانی تمرکز داشته است، اما مروری ساده بر حوزه مأموریتی سفیر انگلیس بهخوبی نشان میدهد که هرقدر او در شبکههای اجتماعی مشغول بوده و طنازی یا رقاصی کرده در اجرای سیاستهای لندن ناموفق بوده است.
از تابستان سال ۱۴۰۰ که شرکلیف پایش را به تهران گذاشته انگلیسیها روز خوش به خود ندیدهاند تا جایی که نهتنها جاسوس برجسته انگلیس به نام علیرضا اکبری اعدام شد بلکه معاون سفیر نیز در حین انجام اقدامات مخرب ضد امنیتی دستگیر و از کشور اخراج گردیده است.
تلاش سایمون برای تطهیر چهره منفور انگلیس
شرکلیف قبل از سفر به ایران در توییتی نوشت: «تهران، ما اینجا می آییم، من واقعاً از بازگشت به ایران هیجان زده هستم، ایران، کشوری با تاریخ و فرهنگ بی نظیر است».
«شرکلیف» همچنین با انتشار تصاویر خود در فرودگاه به شماره پرواز سفر به تهران «ایران ایر IR710 از مبدا لندن به تهران» و غذاهای لذیذ ایرانی از جمله چلوکباب کوبیده اشاره کرد.
یکی دیگر از این کنش ها، انتشار کلیپی در فضای مجازی با عنوان «علایق سفیر انگلیس» است که از وی سوالاتی کاملا مدیریت شده پرسیده می شود و سایمون پاسخ می دهد. سوال و جواب هایی که کاملا مانوس با فرهنگ ایران است. برای مثال از او سوال میکنند کدام لهجه ی ایران را دوست دارید و سایمون با لهجه ی اصفهانی پاسخ می دهد و در پرسشی دیگر در خصوص علاقه به شخصیت های تاریخی ایران از کاوه آهنگر نام می برد. علاوه بر سوال و جواب ها، زاویه دوربین و دکوراسیون نیز با هوشمندی انتخاب شده است. وسایلی از صنایع دستی ایران و تابلو وان یکادی که پایین تصویر خودنمایی میکند.
برای مشاهده ی فیلم تصویر را اسکن کنید.
یکی دیگر از کلیپ هایی که با واکنش های زیادی همراه بود مربوط به تبریک شب یلدا می باشد. آقای سفیر در این فیلم در کنار میز شب یلدا با المان های مربوط به سنت های یلدایی ایران با آهنگی که ترند آن روزهاست « آهنگ عباس بوقی» میر قصد و سپس با خواندن آهنگ شب یلدا، تبریک می گوید.
برای مشاهده ی فیلم تصویر را اسکن کنید.
روز جهانی کباب، سوژه یکی دیگر از کنش های رسانه ای «سایمون شرکلیف» سفیر انگلیس می باشد. که درآن به همراه همسرش«اِما لوییز» در اقامتگاه خود در قلهک، با درست کردن کباب کوبیده و جوجه کباب، روز جهانی کباب را جشن گرفت.
نکته ی قابل توجه این ویدئو علاوه بر تسلط سفیر انگلیس به زبان فارسی، آشنایی کامل با فرهنگ عمومی و شناخت کافی از اتمسفر گفتمان رایج جامعه ایرانی، اهمیت رسانه و مولفه های کلیدی برقراری ارتباط موثر با جامعه هدف؛ و در نتیجه ارائه ی یک چهره ی نایس، صمیمی، مهربان، بی تکلف و آشنا است.
وقتی به اجزا این ویدئو از یک دورهمی به نظر ساده توجه کنیم؛ در می یابیم که این ویدئو از انتخاب موسیقی گرفته تا کُری خوانی در به سیخ کشیدن کباب و اشارهی طلایی به «شمال و جوج زدن!» ، لوکیشین سنتی و اوج و فرود و لوگوی سلطنتی آخر آن، با بررسی و تحقیق و حتی برداشت چند باره ی پلان ها، بوجود آمده است.
برای مشاهده ی فیلم تصویر را اسکن کنید.
کلیپ دیگری که از سایمون در فضای رسانه موجود است، کلیپی است متناسب با شب چهارشنبه سوری، در این فیلم سنت های باستانی ایرانی از جمله قاشق زنی، پریدن از آتش به تصویر کشیده شده است، در انتها نیز آقای سفیر از روی آتش می پرد و با گفتن جمله ی «زردی من از تو، سرخی تو از من» از عدم تغییر فرهنگ و آداب و رسوم ملت ها سخن می گوید، و چهارشنبه سوری را تبریک می گوید.
انتشار این کلیپ هم زمان با تغییر عنوان چهارشنبه سوری در تقویم ایران، قطعا بی ارتباط نبوده است.
برای مشاهده ی فیلم تصویر را اسکن کنید.
این تنها بخشی از کنش های رسانه ای سایمون شرکلیف در ایران است. نمونههای دیگری نیز وجود دارد مانند تبریک پیروزی ایران در مسابقات ورزشی. اما فعالیت های رسانه ای این سفیر به مسایل فرهنگی خلاصه نمی شود، بلکه پرداختن به این سنت ها و آداب و رسوم مقدمه ای هست برای نزدیک کردن خود به مردم ایران تا در مسایل مهم سیاسی نظر مطبوع حکومت بریتانیا را به جامعه ایرانی غالب نماید.
نظرات خارج از چهارچوب دیپلماتیک و دخالت های سفیر انگلیس
او در آشوبهای پاییز 1401 با وجود آنکه سفارت انگلیس را بارانداز جنگ هیبریدی کرده بود، اما دست خالی از محلات تهران بیرون آمده و مجبور شد دیوارهای سفارت را چندین و چند بار رنگآمیزی کند؛ در آن روزها تصاویر این اتفاق در فضای رسانه کنش بسیاری را به وجود آورده بود.
شاید بتوان اینگونه گفت که سایمون شرکلیف برای داشتن یک گردش کار ساده در حوزه مأموریتی خود دست به هر کاری زده و نوع فعالیت خود را تا اندازه یک بلاگر صفحات اجتماعی نیز تغییر داده است.
این توییت نیز یکی دیگر از دخالت های سفیر انگلیس در ایران است که با چاشنی احساس انجام شده است. توییت مربوط به شایعه ی انتشار گازهای سمی در مدارس، در اغتشاشات سال 1401 می باشد.
وی برای فعالیت های مداخله جویانه ش در شبکه های اجتماعی بر علیه مردم ایران بارها از وزارت امور خارجه تذکرهایی نیز دریافت کرده است؛ از جمله می توان به روز خبرنگار مرداد 1402 اشاره کرد که به دلیل انتشار محتوای مداخله جویانه در یکی از شبکههای اجتماعی به وزارت امور خارجه احضار شد.
او برخلاف سایر نمایندگان انگلستان تمایل به کارهای رسانه ای دارد، البته سفارت انگلیس در تهران در دیپلماسی عمومی فعالیت چشمگیر دارد، آنها به مناسبتهای مختلف چون عید نوروز یا برخی مناسبتهای دیگر سنتی پیام تبریک به زبان فارسی فرستاده و هر از چند گاهی در باغ قلهک فستیوالهای فرهنگی و اجتماعی نیز برگزار میکنند.
بهطور سنتی وزارت خارجه انگلیس در حوزه دیپلماسی عمومی بوده و سفارت انگلیس عمدتاً مأموریت شناسایی، جذب و استخدام چهرههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی ایرانی را برای شبکهسازی و جمعآوری اطلاعات بر عهده دارد، ازاین رو استفاده از ظرفیتهای اجتماعی از سوی انگلیسیها اتفاق عجیبی نیست.
اما ماجرا وقتی جالب میشود که بدانیم لندن به سبب حساسیت شدید و ذهنیت منفی جامعه ایران نسبت به سوابق سیاه انگلیسیها در ایران، همواره تلاش داشتند تا کمتر این گونه در معرض افکار عمومی قرار گیرند، اما «سایمون شرکلیف» از زمان حضور در ایران سنت شکنی کرده و سعی کرده است نسبت به کوچک ترین مسائل نیز واکنشهای خاص نشان دهد، نمونه های ذکر شده را نیز باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد.
انگلیسی ها بیش از هر کسی این مسئله را دریافته اند که در نگاه ایرانی ها نفرت و بی اعتمادی ریشه داری نسبت به آنها وجود دارد؛ نفرت و بی اعتمادی که یادآور وقایعی همچون فتنههای عصر مشروطه، کودتای رضاخانی، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، به صلیب کشیدن بختیاریها، سلاخی بلوچها، سرکوب نهضت اسلامی جنگل، کمک به صدام، کنشگری فعال در فتنه ۸۸ و همراهی در تحریم اقتصادی ایران هستند.
پر واضح است که «سایمون» و تیم حاضر در تهران به رسانه مسلط هستند، پروژه آنها مشخص است؛ ترمیم چهره رسانهای منفور انگلیس در افکار عمومی و خاطره جمعی ایرانیان.
جمع بندی و نتیجه گیری
بهطور کلی دخالت های سفرای انگلیس در ایران تنها به سایمون شرکلیف، بهعنوان سفیر فعلی انگلیس در تهران محدود نیست. ردپای مداخلات و تخلفات محرز سفرای انگلیس در ایران پیشینهای تاریخی دارد. تاریخ پهلوی و قاجار مملو از مداخلات سفرای انگلیس در ایران است. جمله معروف ناصرالدین شاه درباره سفر به شمال و جنوب ایران و اعتراض سفرای خارجی که در منابع تاریخی زیاد دست بهدست میشود، واضحترین تصویر را از شدت دخالت سفیران خارجی در ایران عصر قاجار ازجمله سفیر انگلیس نشان میدهد. ناصرالدین شاه قاجار در آن جمله معروف با اشاره به دلخوری سفرای خارجی ازجمله سفیر انگلیس بهدلیل تصمیم شاه برای سفر به شمال و جنوب ایران گفته بود: « ای مردهشور این مملکت را ببرد که شاه حق ندارد به شمال و جنوب مملکتش سفر کند».
این دخالت ها اکنون رنگ و بوی دیگری به خود گرفته و مخالفت های جدی و بیان صریح، جای خود را به کنش های رسانه ای فرهنگی داده، سفرا با نزدیک کردن خود به مردم از طریق آداب و رسوم و فرهنگ، خواسته ی خود را در ناخودآگاه مردمی قرار می دهند که خبر از پشت پرده ی این دوستی ندارند. مردم عادی که سواد سیاسی و دیپلماتیک در اولویت زندگی شان نیست با دیدن کلیپ های شب یلدا و چهارشنبه سوری، دوستی دروغین این روباه پیر را باور کرده و در بزنگاه های مهم در تصمیم گیری ممکن است تحت تاثیر خواسته های آنان قرار گیرند.
در پایان با نگاهی اجمالی به مطالبی که بیان شد تغییر رویکرد سفرای کشورهای غربی بیش از پیش روشن می شود و شاید بتوان گفت که دیگر سفیران را نمی شود فقط سفیر سیاسی یک کشور دانست، بلکه باید از آنان به عنوان سفرای رسانه ای یاد کرد، سفرایی که به اهمیت کنش های رسانه ای پی برده و تلاش می کنند از طریق رسانه به صورت نرم، مردم یک کشور راه قدم قدم با خود همراه کرده تا در بزنگاه های تاریخی اهداف شان را محقق کنند.