حمید نوری دادیار سابق قوه قضاییه،که در سوئد بهطور غیرقانونی بازداشت و حتی توسط دادگاه این کشور به حبس ابد محکوم شده بود؛ پس از تلاشهای بسیار از سمت نهادهای کشوری ازجمله قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه، در خردادماه سال جاری به ایران بازگشت. او در مصاحبهای جزئیات بیشتری از نقشه منافقین برای دستگیری او در سوئد ارائه داد.
این شهروند ایرانی آزاد شده اظهار داشت: «همیشه دوست داشتم گره از کار دیگران باز کنم. این ویژگی باعث شده که هر کسی، چه فامیل و چه غریبه، به من مراجعه کند و در حد توانم به او کمک کنم. در کار ساختمانسازی، با خانوادهای آشنا شدم که پدر خانواده به علت سرطان فوت کرده بود و مادر، سرپرست چهار دختر بود. تصمیم گرفتم به این خانواده کمک کنم. یکی از دختران این خانواده به نام سارا، خواستگاری به نام هرش صادق ایوبی داشت که در سوئد زندگی میکرد و با نام مستعار آرین شناخته میشد. پدر این آقا،عضو گروهک کومله بود و در کردستان اعدام شده بود، موضوعی که من از آن بیاطلاع بودم.»
وی ادامه داد: «در سال 96، هرش به ایران آمد و به خواستگاری سارا رفت. من نیز به عنوان معتمد خانواده، موافقت خود را اعلام کردم. بعد از ازدواج، چندین بار بین آنها اختلافاتی رخ داد و از من خواستند برای حل مشکلات به سوئد سفر کنم. من نیز چندین مرتبه به اوپسالا، محل زندگی آنان، سفر کردم تا به آنها کمک کنم.»
حمید نوری در رابطه با نقشه دستگیریاش توسط منافقین گفت: «هرش صادق ایوبی پس از ناکامی در دادگاه با همسرش، وارد فاز نیرنگ و خدعه شد و تلاش کرد به من ضربه بزند. او با جستجو نام من در اینترنت، به کتابی از ایرج مصداقی برخورد که نام من در آن آمده بود. با هر ترفندی، با ایرج مصداقی ارتباط برقرار کرد و با همکاری سازمان مجاهدین خلق و شخصی به نام کاوه موسوی، نقشه سفر من به سوئد و دستگیریام را کشیدند. صادق ایوبی بارها با من تماس میگرفت و التماس میکرد و میگفت: «پدرجان، خواهش میکنم به سوئد بیا و اختلافات من و سارا را حل کن!» وقتی اصرارهای او را دیدم، تصمیم گرفتم به سوئد سفر کنم، در حالی که همچنان از نقشه شوم آنها بیخبر بودم.»
وی در خصوص دوران بازداشتش در زندانهای سوئد گفت :در آنجا مرا کتک زدند و علاوه بر آن، شکنجههای روانی نیز بر من تحمیل کردند. یک روز، سه نگهبان درشتهیکل به همراه یک زن به سلولم آمدند و مرا لخت کردند و به مدت 20 تا 30 دقیقه به شدت ضرب و شتم کردند. این موضوع را به قاضی دادگاه سوئد گفتم، اما آنها هیچ اعتنایی نکردند؛ چون برایشان اهمیتی نداشت.
او همچنین گفت: تا 25 ماه اجازه ملاقات با خانوادهام را نداشتم و پس از هفت ماه از انفرادی، فقط 10 دقیقه اجازه دادند به صورت تلفنی با همسرم صحبت کنم.
نوری در مورد جلسات دادگاه خود در سوئد تصریح کرد: اتهامی که به من زدند، قتل و جنایت جنگی بود. دلیلشان دو چیز بود: اول اینکه من نگهبان زندان اوین بودم و دوم حضور شاهدانی که همه از اعضای سازمان منافقین بودند. اما من در آن زمان در زندان رجایی شهر (گوهردشت) کار نمیکردم و فردی که مدنظرشان بود، مدتهاست فوت کرده و حتی این اتهامات را هم مرتکب نشده بود.
او ادامه داد: روند دادرسی، یک نمایشنامه مضحک و از پیش نوشته شده بود. اجازه دفاع به من نمیدادند و سیستم قضایی سوئد تنها اظهارات وکیل را قبول میکرد، نه دفاعیات من را. جالب اینکه وکیل توسط دادستان تعیین میشود و دادستان خودش شاکی پرونده من بود. 131 جلسه دادگاه برای من برگزار کردند؛ یک رکورد در تاریخ دادرسی سوئد. از این تعداد، 92 جلسه دادگاه بدوی، 18 جلسه دادگاه بازداشتی و 20 جلسه دادگاه تجدید نظر بود.
نوری در ادامه اظهار داشت: اخبار شهادت شهید سلیمانی و شهید رئیسی را از طریق زیرنویس تلویزیون و تصاویر آنان فهمیدم. در سلول انفرادی باید به تنهایی عزاداری میکردم و در سوگ این عزیزان اشک میریختم. بسیار سخت بود. شهادت شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان یکی از بدترین روزهای زندگیام بود. این دو عزیز، بعد از خداوند، تنها کسانی بودند که پیگیر پرونده من بودند. شهید امیرعبداللهیان مرد میدان بود؛ پسرم تعریف میکرد که ایشان همواره پیگیر آزادی من بودند و گوش شنوایی برای درد و دل فرزندانم داشتند.