فرهیختگان: تحلیلگری گمان میکرد یکبار دیگر تلاش شود تا انتخابات ریاستجمهوری در ایران به سیاستخارجی و مساله هستهای و تحریم گره بخورد. این اتفاق یکبار در سال 1392 افتاد و با ایجاد دوگانه مقاومت-سازش، سکان اجرایی کشور در دست حسن روحانی افتاد. او برای پیشبرد ایده اصلی دولتش که همان سیاست خارجی بود، به سرعت پرونده هستهای را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه منتقل کرد.
این ایده در اردیبهشت 1397 و با خروج آمریکا از برجام، شکست سختی را متحمل شد و باعث شد تا در انتخابات بعدی، مردم به کسی رای بدهند که ایده اصلیاش متمرکز بر داخل کشور بود تا خارج. اتفاق ناگوار پرواز اردیبهشت، منجر به انتخابات زودهنگام شد.
این بار محمدجواد ظریف مجری اصلی ایده شکستخورده دولت روحانی، وارد فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی شد و تلاش کرد تا با ایده 11 سال قبل یعنی سیاست خارجی، روند انتخابات را تغییر دهد. اگر روحانی، عاشورا را درس مذاکره میخواند، اکنون وزیر خارجهاش از آیات قرآن تفاسیری برای مذاکره و صلح با استکبار استخراج میکند.
درباره این شکل از بهرهبرداری از آیات قرآن و الگوی فکری مروجان این دیدگاه در عرصه بینالملل، با مجتبی عبدخدایی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی گفتوگو کردهایم. بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
«سیستم ادراکی جناب ظریف، دقیقا همان کاری را با ایشان و آیات قرآن کرد که پیش از این با متن تالیفشده برجام کرده بود. یعنی آیاتی را که نمیپسندد و از ذهنشان بهدور است یا با چهارچوب تفکر ایشان همخوانی ندارد، حذف کرده و نادیده میگیرد. همانطور که در برجام هم نکاتی که اکثر کارشناسان از صراحت متن برجام مشاهده میکردند، ایشان انکار مینمود.
در نظریههای سیاست خارجی اندیشمندان متعدد به بحث خطاهای ادراکی و شناختی پرداختهاند. ازجمله میتوان به کتاب «برداشت و خطاهای برداشتی در سیاست بینالملل» نوشته رابرت جرویس، اشاره کرد. شهید مطهری نیز در کتاب شناخت خود، به این بحث پرداختهاند. نکته قابل توجه این است که این خطا در افراد احساسی و هیجانی بیشتر رخ میدهد و شایسته است چنین افرادی تا بر هیجانات خود غالب نشدهاند، از صحنه تصمیمات مهم و سرنوشتساز پرهیز کنند.
اما نکته مهم تفاوت فاحشی است که میان صلحطلبی و همزیستی که قرآن سخن از آن به میان میآورد، و میان صلحگرایی جناب ظریف وجود دارد. از قضا آیاتی که ایشان به آن اشاره کردند به بخشی از این تفاوتها میپردازد، و درسهای آموختنی برای دستگاه دیپلماسی کشور دارد. موضوع آیات بیانشده در سوره انفال، بیان چگونگی رفتار با مشرکان در عرصه جنگ است.
اما محتوای این آیات، تحلیل عمیقی نسبت به منطق رفتاری دشمنان ارائه میکند و براساس آن به قواعد درهمآمیختگی میدان و دیپلماسی برای پیشبرد اهداف و غلبه بر دشمن میپردازد. اما نکته مهم آن است که سخن و رویه جناب ظریف نهتنها با منطق قرآنی نسبتی ندارد، بلکه با علم و تجربه روابط بینالملل هم ناسازگار است. در روابط بینالملل میان صلحطلبی مبتنیبر آویزان شدن (Band wagoning)، و باجدهی (Appeasement)، با صلح طلبی مبتنیبر توازن قدرت (Balancing) و بسیج منابع تفاوت و تمایز بسیار است.
دو سیاست نخست از راهبردهای صلحطلبی لیبرال و نگاه چمبرلنی به عرصه بینالملل است و هر دو بهعنوان راهبردهای ناکارآمد و منسوخ تلقی میشود که تاریخ روابط بینالملل شاهد ناکارآمدی آن بوده است. اگر دولتها به دنبال پایان بخشیدن به جنگها و منازعات هستند باید با آماده شدن برای جنگ، دندان طمع رقیب را بکشند.
دولتهایی مانع تجاوز تجاوزکاران میشوند که آماده جنگیدن باشند. این درسی بود که تمامی جهان از جنگ جهانی دوم گرفت و نگرش ایدهآلیسم لیبرال و ادبیات منسوخ آنان مانند بازی برد-برد را به زبالهدان تاریخ فرستاد. اما اینکه چرا برخی دولتمردان ما بر استفاده از آن منطق و ادبیات اصرار میورزند جای شگفتی دارد.
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر دولتمردان آمریکا تصریح کردند که لازمه توسعه نظم لیبرال، تغییر در دولت ایران است و مداخله در منطقه را براساس طرح خاورمیانه بزرگ طراحی کردند. اما واقعیت نشان داد که قادر به استحاله یا براندازی (Regime change) جمهوری اسلامی نیستند. از این رو برخی سیاستمداران آمریکایی به سوی راهبرد مماشات با ایران تمایل پیدا کردند. در مقابل برخی دیگر برای جلوگیری از این سیاست، راهبرد درگیرسازی (engagement) را مطرح کردند. این راهبرد در مقابله با رقیبی است که از یکسو امکان براندازی او نیست و نمیتوان او را از صحنه رقابت حذف کرد و از سوی دیگر هرگونه مماشات و مصالحه واقعی با او موجب تقویت، جری شدن و گسترش الگوی وی میشود.
براین اساس، راهبرد درگیرسازی با تظاهر به بدهوبستان و دادن نقش محدود به رقیب در درون نظم موجود زمینه تخلیه منابع قدرت رقیب را فراهم میسازد و بهتدریج رقیب شکستناپذیر را به سمت استحاله و تغییر مسیر منحرف میکند. براساس این تلقی، سیاست درگیرسازی (یا بنابر ترجمهای که جناب ظریف و دوستان ایشان از واژه engagement به راهبرد تعامل دارند) از دوران اوباما و خصوصا در ارتباط با ایران، مورد توجه آمریکاییها قرار گرفت.
مذاکره بهعنوان ابزاری برای دیپلماسی تلقی نمیشود بلکه راهبرد و سیاستی مستقل با هدف ناتوانسازی تدریجی از طریق عوامل زیر است:
نخست، کسب و تکمیل اطلاعات؛ به این معنا که مذاکره با دیپلماتها (و نه لزوما رهبران) موجب کسب اطلاعات سودمندی از برنامههای مهم و وضعیت ایران میگردد که بهعنوان تکمیلکننده منابع اطلاعاتی دیگر عمل میکند. از این رو آنان استدلال میکردند که عدم مذاکره نوعی خودمحرومیتی Self-denial از دستیابی به اطلاعات است که باید از آن پرهیز شود.
دوم، تلاش برای تغییر ادراک و نگرش مذاکرهکنندگان و در نتیجه اعمال نفوذ بر رهبران سیاست خارجی؛ این تغییر نگرش میتواند به طرق مختلف اقناعی صورت گیرد. گاهی با تصویرسازی از وضعیت نامناسب جهانی رقیب مذاکرهکنندگان را در وضعیت فرودستی مینشاند و گاهی با برقراری ارتباطات عاطفی و احساسی نگرش سیاستمداران رقیب را نسبت به موضع خصمانه خود با چالش مواجه میسازد و درنهایت آنان را به این باور میرساند که میتوان در میدان دشمن بازی منطقی و معقولی را داشت.
سوم، ارتباط مستقیم با افکار عمومی ایران و القای این تفکر که دولتهای آنان، یا دولتمردان سازشناپذیر آنان، مسئول انزوای جهانی و محرومیتهای تحریمی میباشند. از نگاه آنان تحریمهای اقتصادی هنگامی میتواند تاثیرگذار باشد که بتواند همراه با تحمیل شرایط سخت، احساس فلاکت، بدبختی و فقر را به همراه آورد و همزمان این ادراک را با معرفی افراد و جریانهای سازشناپذیر بهعنوان مسببان وضع موجود پیش ببرد تا از یکسو جلوی تجهیز منابع را بگیرد و از سوی دیگر عامل داخلی را مسبب مشکلات معرفی کند.
چهارم، ایجاد خودتحریمی یا خود خلع سلاحسازی برای ضربه نهایی سخت؛ آمریکا بعد از جنگ ویتنام در هیچ نبردی وارد نشده مگر آنکه از قبل تلاش کرده تا رقیب را پیش از ورود به صحنه رویارویی مستقیم، خلع سلاح کرده و منابع قدرت او را تخلیه کند و سپس با یک نبرد صوری خود را فاتح عرصههای جنگی معرفی سازد. راهبرد درگیرسازی نوعی وارد ساختن رقیب به خود خلع سلاحسازی در حوزههای مختلف قدرت از طریق مذاکره و وارد شدن در قراردادها، تعهدات و فرآیندهای محدودیتساز است تا درنهایت با ضربه نظامی نهایی و کمهزینه رقیب را نابود سازد.
سادهانگاری مسائل، بلکه مبتذل ساختن موضوعات مهمی که به منافع حیاتی و ملی کشور مرتبط است و معرفی آن بهعنوان تقابل دو دیدگاهی که یکی قائل به تعامل با جهان است و دیگری خشن و عبوس و نامهربان با دنیاست و دنیا را هم در سه کشور اروپایی و آمریکا خلاصه کردن، راهحلی مفیدی برای سرکوب متخصصان دانشگاهی و نادیده گرفتن تجارب بشری و دیدگاه رایج اندیشمندان سیاست بینالملل نیست.
همچنانکه معنای عمیق دیپلماسی و مذاکره را به گپ و گفتهای چربزبانانه و عشوه و کرشمههای دیپلماتیک و باج دادنهای سادهلوحانه به رقیب تقلیل دادن، پیامدی جز ناکارآمد ساختن دیپلماسی، خالی ساختن ذخایر قدرت و توانمندی کشور در مقابل رقیب و راه را برای سلطه و سیطره او هموار ساختن نخواهد داشت. ذخایری که با مجاهدتهای ملت قهرمان و جوانان این مرز و بوم و با خونها و خون دل خوردنهای بیشمار فراهم شده است.
متن کامل این گفتوگو را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.