میرزا محمدعلی صائب در نخستین سال از آغاز قرن یازدهم هجری قمری زاده شد. درباره اینکه او زاده تبریز بود یا اصفهان اختلافنظر وجود دارد. ذبیحا... صفا در کتاب ارزشمند «تاریخ ادبیات در ایران» او را از نوادگان شمسالدین محمد شیرین مغربی تبریزی، شاعر مشهور سده هشتم و آغاز سده نهم میداند. شیرین مغربی از مشاهیر عرفای زمانه خود و از پیروان نامدار اندیشههای ابنعربی بود. به اعتقاد صفا، خاندان وی همگی ساکن تبریز بودند ولی میرزا محمدعلی در اصفهان زاده شد. خاندان او در زمان پادشاهی شاهعباس اول از تبریز کوچ کرده و در محله عباسآباد اصفهان ساکن شدند.هدف شاه از این کار، این بود که پایتخت خود اصفهان را به قطب فرهنگی و اجتماعی جهان آن روز تبدیل کند.
نخبه فرهنگی دوران صفویه
خانواده او از خاندانی بزرگ و نخبگان فرهنگی زمانه خود بودند. چنان که عمویش، شمسالدین تبریزی معروف به شیرینقلم، یکی از خوشنویسان برجسته روزگار خود بهشمار میرفت. صائب در چنین خانوادهای و در شهری که در حال رشد و پیشرفت بود، زاده شد و پس از کسب تحصیلات، به سفر حج و زیارت مشهد و در ۳۴سالگی به کابل رفت. در آنجا حاکم کابل، ظفرخان که دستی در شاعری داشت، او را اکرام بسیار کرد. ظفرخان در سفری به هند برای شرکت در جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز به همراه خود برد و آوازه شاعری او به این ترتیب در هند پیچید، به گونهای که خود سرود:
پیش از این هرچند شهرت داشت در خاک عراق
سیر ملک هند، صائب را بلندآوازه کرد
او پس از مدتی اقامت در هند و کسب توجه شاعران آن سرزمین، به ایران بازگشت. در این زمان شاهعباس دوم صفوی پادشاه شده بود و قدر و ارج شاعران را میدانست. شاه مقام ملکالشعرایی خود را به صائب داد و او بعد از ۸۰ سال زندگی در حالی که در تمام ایران، هند و سرزمینهای اطراف بهعنوان مشهورترین شاعر روزگار خود شناخته میشد، درگذشت و در محله عباسآباد اصفهان در جایی که در زمان زندگی خود او به تکیه میرزا صائب شهره بود، دفن شد. او از جمله شاعرانی است که دیوانی بزرگ و شعرهایی زیاد دارد و علاوه بر فارسی، چند غزل به زبان ترکی نیز سروده است.
شاعری با سیاست اشاعه فرهنگ ایران
چنان که گفتیم صائب، مشهورترین شاعر سبک هندی بود. وضعیت اجتماعی و فرهنگی در قرون دهم تا دوازدهم چنان بود که ادبیات و فرهنگ ایران، نهتنها در سرزمین ایران، بلکه در کشورهای اطراف بهخصوص هند نیز ترکتازی میکرد.میدانیم که صائب هشت سال درهند زندگی کرد، به شهرها ومناطق مختلف آن رفت وبا بسیاری ازنخبگان ادبی وفرهنگی این کشورآشناشد وهمواره قدر دید و بر صدر نشست.میگویند شاعرمشهورهندی غنی کشمیری که خود ازاستوانههای شاخه هندی سبک هندی است، گفته بود حاضر است کل دیوان خود را بایک بیت صائب عوض کند.تأثیرگذاری صائب برادبیات وزبان هندیان چنان بودکه برخی کارشناسان معتقدند زمانی که در قرن هجدهم شاعرانی پیدا شدند که بهدنبال سرودن شعر به زبان اردو(که تا پیش از آن دارای آثار ادبی قابل ذکری نبود) رفتند،همگی تحت تأثیر سبک شعری صائب بودند. اما چرا صائب تا این حد بر شاعران هندی تأثیر گذاشت.به یادداشته باشیم سبک هندی بهدنبال رونقگرفتن زبان فارسی در دربار شاهان هند، کوچ گروه زیادی از شاعران ایرانی به هند و رفاه فراوانی که در دربار هند برای شاعران ایجاد شده بود، گسترش یافت.البته رونق این سبک،دلایل اجتماعی وفرهنگی زیادی داردکه جای بحث درباره آن در این نوشتار نیست اما دلیل اینکه صائب درهندچنین مورد تقدیر قرار گرفت، شخصیت فرهنگی برجسته و از همه مهمتر تسلط کممانند اوبرادبیات وبهخصوص زبان شعر بود.ضعف بسیاری ازشاعران سبک هندی در زبانآوری بودوصائب، ازاین حیث برترین شاعر دوران خودبودوشعرش ازنظرسلاست واستحکام زبان درکنار خیالانگیزی مانند نداشت.دلیل اینکه بسیاری از شاعران آن دوران، توانایی چندانی در زبان شعرنداشتند و شعرشان به اصطلاح اهل ادب «تق ولق» است،کم سوادی بسیاری از آنان بود.
توسعه فرهنگ و گسترش صنعت و اقتصاد
صنعتی شدن و رونق اقتصادی اصفهان و بیشتر شهرهای بزرگ در دوران صفویه، نیاز به تفریح را در جامعه به وجود آورده بود و همین نیاز با رونق گرفتن مراکز تفریح و جمع شدن مردم برای گذران اوقات بخصوص در قهوهخانهها؛ بازیها و سرگرمیهای تازهای چون شعرخوانی، مسابقه شعر ساختن و مانند آن را به وجود آورد. درهرقهوهخانه چندین داورمینشستند و شاعرانی که مدعی بودند، سرودههای خودراقرائت میکردندوداوران به آنها نمره میدادند.ملاک این بود که شعرهرشاعری، بیش از بقیه نازکخیالانهتر و مضمونش تازهتر و غریبتر باشد. طبیعی بود که با رواج چنین نگرشی به شعر، دیگر کلی گوییهای عرفانی و عاشقانه، نیاز مردم عامه را پاسخگو نبود و به همین دلیل بود که مضمونهایی از دل زندگی اجتماعی مردم، مورد توجه شاعران قرار گرفت. شاعران سعی کردند در ریزترین جزئیات زندگی عادی و مظاهرجدید تمدن همچون عینک وساعت، دقیق شوندوازآنهامضمون بیرون بکشند.این مضمونیابیهاباعث حیرت ولذت مردم میشدوبه این ترتیب،شاعرانی که مضمونیابیهای غریبتری پیدا میکردند، نزد مردم شاعرتر بودند. البته این را هم بگوییم که مخالفت سرسختانه شاهان صفویه بعد ازقلع وقمع قزلباشان و بیرون راندن آنها از حاکمیت، در بیتوجهی شاعران به مضمونهای عرفانی و شعرهای خانقاهی بسیار مؤثر بود.در این روزگار بود که زبان و تخیل شاعرانه اندک اندک پس رفت وجایش را به خیالانگیزیهای غریب داد. ازسوی دیگر خارج شدن شعر از انحصار ادبا و طبقه فاضل روزگار، باعث شدگروه زیادی ازمردم عادی که ذوقی درشعر داشتند،مطرح شدند.به همین دلیل دایره شاعران، گسترده شد و به همین اعتبار، بسیاری ازکسانی که درمقدمات زبان و اندیشه،دچار مشکل بودند،موفق شدند اسم ورسمی به هم بزنند. اماصائب چنین نبود، او از طبقه نخبگان بود، بر شعر گذشتگان مسلط بود، درس خوانده و دنیا دیده بودوالبته بیش از همه اینها شاعر خوبی بود. اگر دیوان او بخصوص قصایدش را بخوانید، متوجه میشوید تسلط او بر زبان شعر به اندازه قدرتمندترین شاعران پیش از خود بوده است.
ساکنان سرزمین زبان فارسی و دسیسههای انگلیسی
اما چرا صائب توانست در هند، سرزمینی که به ظاهر در آن غریب بود، به چلچراغ محافل فرهنگی و ادبی تبدیل شود و با نخبگان سرزمین هند، همسخن و همزبان شود، از آنان تأثیر بگیرد و بر آنان تأثیر بگذارد؟ چون او و هندیان، پیش از اینکه ساکنان سرزمین جغرافیایی باشند، ساکنان سرزمین بزرگ زبان فارسی بودند. در آن روزگار همه منطقه آسیای غربی شامل شبه قاره، افغانستان امروز، آسیای میانه و آسیای مرکزی تحت سیطره و جولان زبان فارسی بود. زبان فارسی را در این منطقه وسیع و بزرگ، نه شمشیر حاکمان بلکه زیبایی و لطافت شعر و نثر گویندگانش بر دلها حاکم کرده بود. گرچه استعمار انگلیس هوشمندانه بعد از استیلا بر شبه قاره هند، دریافت که باید رشته الفت میان مردمان این سرزمینها با زبان فارسی را ببرد تا از پیوند میان ایران به عنوان قلب منطقه غرب آسیا با کشورهای پیرامونش بکاهد اما هنوز هم این پیوند گرچه به رشتهای رسیده، کامل نبریده است. زبان فارسی در دورانی که صائب در آن میزیست، زبان رسمی دربارهای کشورهای منطقه بود، شاهان و شاهزادگان به فارسی شعر میگفتند و شاعران فارسی زبان چه زاده ایران، چه زاده هند، چه زاده آسیای میانه یا آسیای صغیر، هرجا میرفتند قدر میدیدند. اگرچه غزنویان به قصد جنگ و تاراج به هند رفتند اما میراثی در آنجا به جای گذاشتند که هوش از سر هندیان ربود: زبان فارسی!
دیپلماسی فرهنگی از ابوریحان تا مولانا
البته باید به یاد داشته باشیم که در این انتقال فرهنگی پارسیان هند هم نقش مهمی بازی کردند. پارسیان، گروهی از زرتشتیان ایرانی تبار بودند که از ایران به هند کوچ کردند. هم اکنون هم حدود ۶۵ هزار نفر از آنان در هند ساکن هستند و بیشترشان در بمبئی اقامت دارند، آنها ایران را مادر و سرزمین هند را پدر خود میدانند و در جامعه هند نیز به عنوان یک گروه اثرگذار فرهنگی شناخته میشوند.آنها در پذیرش زبان فارسی، نقش مهمی در جامعه هند بازی کردند. همان زمان، پژوهشگر ایرانی قرن چهارم و پنجم یعنی ابوریحان به هند رفت و اثر پژوهشی مهمی بهنام «تحقیقماللهند» را نوشت که اثری کمنظیر در شناخت جامعه آن زمان هند بود و نشاندهنده این نکته است که ایرانیان و هندیان از هر فرصتی برای بازشناخت یکدیگر استفاده کردهاند، حتی اگر این فرصت، جنگهای خونین صاحبان قدرت باشد. علاوه بر این بازرگانان ایرانی و هندی که بهطور مرتب در سرزمینهای یکدیگر در رفت و آمد و سرگرم بازرگانی بودند، خود به بخشی از انتقال فرهنگی میان دو ملت تبدیل شدند. اگر داستان طوطی و بازرگان مولانا را بهخاطر داشته باشید، بازرگانی ایرانی به هند رفته و برای خانواده خود طوطی زیبایی سوغات آورده بود که این طوطی در قفس مانده، راهی برای رهایی میجست. در نظر ایرانیان، هند مرکز بزرگی برای تجارت بود. در همان دوران صفویه که صائب در آن میزیست، بازرگانان ایرانی و هندی بهطور مرتب در رفت و آمد در کشورهای هم بودند. ایرانیان از هند ادویه، عاج و انواع داروهای گیاهی وارد میکردند و به این کشور، توتون، فرآوردههای غذایی و اسب صادر میکردند.
نقش مهم اقتصاد فرهنگی
دراصفهان دوران شاه عباس بیش از۲۰هزارهندی زندگی میکردند.نه فقط هند، تجارت یکی ازراههای گسترش فرهنگ اسلامی و زبان فارسی به بسیاری از کشورهای آفریقایی و جنوب آسیا بود. بازرگانان ایرانی هرجا که میرفتند، فرهنگ و زبان خود و شعر دلکششان را صادر میکردند. اصولا در این منطقه بزرگ، همیشه فرهنگ ایرانی به هرشکلی که وارد شده، دلها را به خود جذب کرده است. در آن زمان، اقتصاد میان کشورها و بازرگانانی که نمایندگان طبقه ثروتمند دو کشور بودند، نوعی پیوست فرهنگی داشت. آنها از اشتراکهای فرهنگی میان خود سود میبردند تا بتوانند روابط بهتری میان خود برقرار کنند. این ارتباط به سوددهی اقتصادی منجر میشد و در کنار آن تبادلات فرهنگی هم صورت میگرفت. این همه کتاب و نسخهخطی در هند را تنها شاهان و شاهزادگان سفارش ندادهاند بلکه گروه قابلتوجهی از آنها را همین انسانهای علاقهمند به شعر و ادب که دارای امکانات مالی و ثروت قابلتوجهی بودهاند، سفارش دادهاند. فرهنگ هنوز هم میتواند برای ما ثروتآفرین باشد؛ اگر به نقش مهم اقتصاد فرهنگی در مبادلات میان کشورهای منطقه از جمله هند که ارتباط فرهنگی و تاریخی با ما دارند، آگاه باشیم و سعی کنیم از ظرفیتهای تاریخی موجود استفاده کنیم.
پیوست فرهنگی پیشاتاریخی
به یاد داشته باشیم که بخش مهمی از پیشرفت وگسترش شگفتآور زبان فارسی در هند، به ریشه مشترک و همخانواده بودن دو زبان بازمیگردد که این مسأله یکی از نتایج پیوند مشترک میان دو ملت در گذشتههای پیشاتاریخی است.برهمین اساس بود که وقتی زبان فارسی به هند وارد شد،مانند یک زبان بیگانه و مهاجم وارد نشد بلکه زبانی بود که بر دل و ذهن مردم هند نشست و آنها، این زبان را بخشی از وجود و هویت خود میدیدند. بیجهت نیست مردم هندنه فقط مصرفکننده زبان فارسی شدند،بلکه اندک اندک براین زبان و میراثش مسلط و خود به تولیدکنندگان آثار ادبی در این زبان تبدیل شدند.شاعران بزرگی چون امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی، غالب دهلوی، فیضی دکنی، غنی کشمیری، غالب دهلوی و...به همراه ادبای مشهوری چون محمد پاشا نویسنده فرهنگ آنندراج و ابراهیم قوامالدین صاحب فرهنگ ابراهیمی ازآن جملهاند.مهمترین شاهدبر رونق بیمانند زبان فارسی درهند،وجود میلیونها نسخه خطی ارزشمند به زبان فارسی در کتابخانههای هند همچون کتابخانههای رامپور، آصفیه، راجه محمودآباد، صولت، امیرالدوله و مرشدآباد، از جمله وجود ۵۰۰۰ نسخه خطی در کتابخانه و آرشیو ملی هند و کتیبههای تاریخی باقیمانده در مقبرهها و مکانهای تاریخی به زبان فارسی است.امروز هم زبان فارسی ازاین ظرفیت تاریخی خالی نیست وهمچنان میتواندمحور گفتمان درونمنطقهای شود. هنوز هم علاوه بر میلیونها گویشور این زبان در کشورهایی جز ایران، صدها علاقهمند به زبانفارسی در سراسر این منطقه وجود دارند که نه فقط فارسی آموختهاند و به فارسی سخن میگویند، به این زبان شیرین، شعر هم میگویند. این زبان، هنوز هم ظرفیت دارد که محور این پیوند فرهنگی شود. هنوز هم میتوان ازاعجازحماسههای فردوسی، تاملات فلسفی خیام، شورآفرینیهای شاعرانه مولانا، عاشقانههای سعدی، عارفانههای حافظ و مضمونیابیهای شیرین صائب برای دل بردن از مردمان این منطقه که همه خاستگاه فرهنگی همانندی داریم، استفاده کرد.
فرهنگ، زمین بازی پیشرفت
زمین بازی فرهنگ ایرانی، زمینی به بزرگی مرزهای چین، آسیای میانه، آسیای صغیر، شامات، شمال آفریقا، شبهقاره و جنوب شرق و حتی شرق آسیا بود. این زمین بزرگ همچنان آمادگی دارد که میدان بازی ما شود، اگر خودمان بخواهیم و برای بازی در این میدان آماده شویم. واقعیت این است که در حال حاضر ما در این میدان، بازیگر غایبیم. از این ظرفیت تاریخی چه استفادهای کرده ایم؟ از شوقی که مردم هند در طول تاریخ به زبان، فرهنگ، اسطورهها و داستانهایمان داشتهاند، در تولید آثار هنری امروزی چه بهره بردهایم؟ در این زمینه کار نکرده آنقدر زیاد است که میتوان دربارهاش مقالهها نوشت و این روزها که موضوع انتخاب دولتهاست برای آن برنامه داشت.
پیوندهای تاریخی
پیوند فرهنگی و تاریخی کمتر ملتهایی درتاریخ به اندازه ایران وهند است.میدانیم که ریشههای این پیوند به۳۰قرن قبل بازمیگردد، زمانی که این دو ملت بزرگ تاریخساز، یک گروه متحد بودند. گروهی از آریاییها از ایران به منطقه سند مهاجرت کردند. ایرانیها و هندیهای امروز، نوادگان همان افراد هستند. ردپای این همسرشتی و همسرنوشتی را در یادگارهای بازمانده از دوران بسیاردور زندگی ملتها یعنی اساطیر میتوان فهمید. در حماسهها و اساطیر ایران و هند، شخصیتها و قهرمانان مشترک و همنام وجود دارند که از جمله آنها جمشید است که پادشاه اساطیری ایران وهند محسوب میشود. هم مانندیهای بسیار در مهابهارت مجموعه داستانهای تاریخی هند ازقرن ششم پیش از میلاد واوستا دیده میشود.علاوه براین الواح متعلق به شاهان میتانی هند وکتیبههای هخامنشی نشاندهنده سرشت مشترک دو ملت از قرنهای بسیاردور تاکنون است.شاید هیچ دو کشوری مانند ایران وهند، روابط فرهنگی اینچنین مستحکم و درهم تنیده در طول تاریخ نداشته باشند. هزاران سال است که ملت ایران وهند، پیوستگیها و وابستگیهای اخلاقی و معنوی فراوان داشته که مظاهر آن در فرهنگ، هنر و دانشهای مختلف متجلی شده است.گرچه رشته این پیوند بهدنبال استعمار هند به ظاهر بریده شد اما هنوز هم میان ایران و هندرابطه عاطفی، فرهنگی و همدلی برقراراست،رابطهای که عمر آن به آن سوی تاریخ میرسد و با فراق چند دههای از میان نمیرود.
غفلت از ظرفیت بزرگ سینما و فناوری هند
داستانهای جذاب و کتاب بسیاری درطول تاریخ از ایران به هند وازهند به ایران، رفتهاند. هزارویک شب، کلیلهودمنه و طوطینامه تنها سه نمونه مشهور از این داستانهاست که هرکدام در جای خود بخش مهمی از ادبیات جهان را تحت تأثیر قرار دادهاند. وقتی چنین آثار مهم و تاریخسازی درارتباط فرهنگی میان دو کشور، خلق شده و در ذهن و زبان مردمان دو کشور وجود دارد که در آنها همیشه پیام صلح و دوستی میان ایران و هند تکرار شده و خود این داستانها هم دارای بار دراماتیک قابلتوجهی است، چرا نباید از این ظرفیت برای تولید آثار مشترک استفاده کرد؟ با وجود اینکه سینمای هند یکی از قدرتهای برتر سینمای جهان است و بازاری گسترده و درآمدی افسانهای دارد، ایران از ظرفیت فرهنگی میان دو کشور در تولیدات سینمایی استفاده چندانی نکرده است. فیلمهای همای سعادت قبل از انقلاب و سلام بمبئی در بعد از انقلاب تنها دستاوردهای ما از همکاری مشترک با سینمای هند است که هردو فیلم، آثار در خوری هم نبودهاند. از طرف دیگر هند یکی از کشورهای پیشرفته دنیا در نرمافزار است. میتوان این داستانهای پر جاذبه را به صورت گیم عرضه کرد و علاوه بر استفاده از بازار پر جمعیت میلیاردی هند، ریشههای تاریخی و پیوندهای ادبی میان دو کشور را به آثاری قابل عرضه تبدیل کرد. تنها کافی است نقشه راهی درست و بر اساس الگویی قابل اتکا در تولیدات مشترک هنری با کشورهای منطقه بهخصوص هند طراحی کرد و براساس آن ظرفیتهای بالقوه را فعال کرد.
ایران و نهضت بیدلشناسی
یکی از جلوههای غفلت ما در زمینه ادبیات و فرهنگ و هنر، مغفول بودن جامعه ادبی و فرهنگی ایران از شاعری مانند بیدل دهلوی است. بیدل از شاعران قرن یازدهم و یکی از شگفتانگیزترین شاعران ایران بود. نخست، شفیعیکدکنی کتابی به نام «شاعر آینهها» منتشر کرد که در آن درباره این شاعر و ویژگیهای شعری او سخن گفت و گزیدهای از شعرهای او را منتشر کرد. شفیعیکدکنی، بیدل را سوررئالیستترین شاعر جهان دانست و البته درباره زبان شعر او هم دیدگاههایی داشت که بعدها به مذاق شیفتگان بیدل خوش نیامد. علی معلمدامغانی نخستین شاعر ایرانی بود که در شعرش از شیفتگی به بیدل گفت. بعدها سیدحسن حسینی کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» را منتشر کرد و با استفاده از برخی نشانهها، گفت که بهنظر او سپهری تحت تأثیر شاعران سبک هندی بهخصوص بیدلدهلوی است. یوسفعلی میرشکاک کلیات دیوان بیدل را با نام مستعار منصور منتظر منتشر کرد و اندک اندک نهضت بیدلشناسی در ایران به راه افتاد و شاعری که تقریبا کسی او را نمیشناخت، به یکی از مهمترین شاعران زبان فارسی تبدیل شد و در دهه ۷۰ برخی از شاعران مشهور مانند احمد عزیزی آنچنان تحت تأثیر بیدل قرار گرفتند که برخی غزلهای او را تقلید کردند. چه بسا باز هم شاعرانی در هند باشند که ما در ایران هنوز به ارزشهای ادبی شعرشان پی نبرده باشیم.
شاهنامه و داستانهایی از هند
چنانکه گفتیم میان هند وایران پیوندهای مستحکمی ازجمله اسطورهها وداستانهای مشترک فراوان است.بگذاریددومورد رااز شاهنامه مثال بزنیم. یکی از داستانهای شاهنامه که به هندمیپردازد،داستان بهرام گور است.داستان به زمانی باز میگردد که همزمان با سلطنت بهرام، شَنگُل شاه هندوستان به تاختوتاز به مرزهای ایران دست میزد. بهرام گور بهصورت فردی عادی و با لباس مبدل و نام مستعار برزوی به هند میرود وبه شنگل میگوید نامهای ازطرف بهرام گوربرایش آورده است. شنگل نخست ازاین نامه خشمگین میشود امابعداجازه میدهدبرزوی چندروزی درکاخ اواقامت کند.دراین ایام برزوی(همان بهرام گور)روزی متوجه میشودکه میان دو پهلوان پیلپیکر هندی مسابقه کُشتی برقرار است.برزوی هم تقاضامیکند واردمسابقه شود و میتواند پهلوان هندی را بهسرعت شکست بر زمین بکوبد. اوسپس درمسابقه تیراندازی وجنگ با کرگدن واژدها هم پیروز میشودوبه این ترتیب شنگل اورابه همسری دخترش سپینوددرمیآوردتا اینکه روزی برزوی وسپینود به ایران میگریزند.سرانجام راز برزوی آشکارمیشودومیان شنگل و بهرام گور و در حقیقت میان ایران و هند دوباره دوستی برقرار میشود.
داستان بازی شطرنج
داستان دیگری ازداستانهای شاهنامه درباره هند، از زبان پیرمردی به نام شاهوی روایت شده است. براین اساس پس از مرگ پادشاه جمهور درهندوستان، فرزند او گَو، سن کمی داشت.همسرپادشاه با برادر شاه ازدواج کردوصاحب پسری به نام طلخند شد. مادر این کودکان، دو موبد برای تربیت فرزندان خود برگزید.این دو پسر تحت آموزههای موبدان هریک خود را مستحق سلطنت هند میدیدند. در این میان طلخند بیشتر خواهان حکومت بود و وقتی کار بالا گرفت، گو به طلخند نامههایی فرستاد و خواهان آشتی شد اما طلخند به او توجهی نکرد. به این ترتیب کار به نبرد میان این دو برادر کشید. دراین جنگ،لشکر طلخند شکست میخورد و خود او تنها میماند اما دست از منازعه برنمیدارد. این بار هم طلخند شکست میخوردوکشته میشود.جسد او را درحالی مییابند که هیچ زخم شمشیری بر تن ندارد. مادر آنان، داستان را باور نمیکند. دانشمندان هند تختهای میسازند ودرآن دو لشکررا نشان میدهند که رودرروی هم ایستادهاند و چگونگی رزم و مرگ طلخند را نشان میدهند.پس از آن بود که این مادرهمیشه با همان تخته به یاد جنگ فرزندان خود بازی میکرد و به این ترتیب بازی شطرنج پدید آمد.بعدها وقتی نوشیروان خواهان خراج از هند بود، رای شاه هند تختهای از شطرنج را همراه با هدیه و نامهای به ایران فرستادتادانایان ایران راز بازی آن رابگشایند.اوگفت که اگر هندوان درعلم وهنر پیشی دارند، پس باج خواستن از این ملت هنرمند ودانشمندخوب نیست.برتریهابایستی ازنگاه دانش سنجیده شود.درصورتیکه ایرانیان راز بازی شطرنج راندانستندبایدازهندخواستارخراج نباشند.برعکس ایرانبایدبه هند باج دهد.البته گفتهمیشودفردوسی دراین داستان تعریضهایی درلشکرکشیمحمودبه هندداردومیخواهداینگونه بیانکندکه جنگ بامردمیکه ازبرتریهای علمی وهنری برخوردارند، پسندیده نیست.
منبع: روزنامه جامجم